شب اول محرم مسلم ع - 10

شب اول محرم مسلم ع - 10

شب اول محرم مسلم ع - 10

شب اول محرم مسلم ع - 10

شب اول محرم مسلم ع - 10
شب اول محرم مسلم ع - 10
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
يا مسلم ابن عقيل(ع) من به زهرا اقتداي دگري خواهم داشت اين شب جمعه هواي دگري خواهم داشت مسلميه ش

  يا مسلم ابن عقيل(ع)

من به زهرا اقتداي دگري خواهم داشت

اين شب جمعه هواي دگري خواهم داشت

مسلميه شده و درحرم عبدالعظيم

اين سه شب كرب و بلاي دگري خواهم داشت

(شاعرش را نميشناسم)


تعداد بازديد : 121
پنجشنبه 04 آبان 1391 ساعت: 11:00
نویسنده:
نظرات(0)
يا مسلم ابن عقيل(ع) گر به عشق تو مرا دارالعماره ميبرند گوئيا جان بر تنم با يك اشاره ميبرند زيور

  يا مسلم ابن عقيل(ع)

گر به عشق تو مرا دارالعماره ميبرند

گوئيا جان بر تنم با يك اشاره ميبرند

زيور از گوش تمام دخترانت باز كن

ورنه از گوش رقيه گوشواره ميبرند

(سعيد خرازي)


تعداد بازديد : 163
پنجشنبه 04 آبان 1391 ساعت: 10:58
نویسنده:
نظرات(0)
شك و تريديشان يقيني بود آسمانهايشان زميني بود همه دنبال وعده گندم شهر مشغول خوشه چيني بود

 

شك و تريديشان يقيني بود

آسمانهايشان زميني بود

 

همه دنبال وعده گندم

شهر مشغول خوشه چيني بود

 

كوچه ها خالي از وفای به تو !

خانه ها گرم شب نشيني بود

 

خودشان را نشان نمي دادند

پشت هر سايه اي كميني بود

 

دست غفلت هميشه در دست

زندگي هاي اينچنيني بود

 

همه فتوا به خويش مي دادند

هر كسي مجتهد به ديني بود

 

نامه ام را نوشته ام اما كاش

يك نفر مرد، يك اميني بود...

 

صبح تا شب تو را دعا كردم

تا نيايي خدا خدا كردم 

 

خوب در حق تو وفا كردند !

كه مرا اينچنين رها كردند

 

شب شد و مثل يك غريبه مرا

از سر خويش زود وا كردند

 

و نخوانده؛ نماز مغرب را

در نماز عشا قضا كردند

 

پشت ديوار مسجد كوفه

پشت ابليس اقتدا كردند

 

آه؛ مولا تو ديده اي حتماً

با من آن شب چگونه تا كردند

 

در هر خانه اي كه رفتم آه

در غربت به روم وا كردند

 

دست من آب هم نمي دادند

كوفه را مثل كربلا كردند

 

خواب ديدم كه در مناي توأم

اولين ذبح كربلاي توأم

 

خواب ديدم كه كوفه جان مي داد

نامه ام را به اين و آن مي داد

 

گريه گريه بهانه ام آن شب  

پشت دروازه را نشان مي داد

 

نيزه اي چرخ مي زد و در شهر

سر خورشيد را تكان مي داد

 

دست هاي ترحم كوفه

به اسيران لباس و نان مي داد 

 

صورتی هي بنفشه مي چید و 

دسته دسته به آسمان مي داد

 

اگر از هر كسي كه مي ترسيد

سر عباس را نشان مي داد

 

يك نفر با تمام سنگ دلي

سنگ در دست ديگران مي داد

 

دل آئينه ها ترك برداشت

سنگ می خورد، هر كسي پر داشت

 

يك نفر گفت: تيغ بُرّان است

دیگری گفت: مرد ميدان است

 

يك نفر گفت: گرد و خاك هواست

دیگری گفت: باد و طوفان است

 

يك نفر گفت: روبرو نشويد

شير سرخ بَرو بيابان است

 

يك نفر گفت: اين دلش درياست

پيك دريا ، سفير مرجان است

 

يك نفر گفت: قيمتش چند است

ديگري گفت: قيمتش جان است

 

يك نفر گفت: آتشش بزنيد

ديگري گفت: او گلستان است

 

يك نفر گفت: درد آينه چيست؟

ديگري گفت: سنگ باران است  

 

يك نفر گفت: جشن مي گيريم

بكشيدش كه عيد قربان است

 

يك نفر گفت: يك كفن ببريد

هرچه باشد ولي مسلمان است

 

باسم رب الحسين رب شهيد

خون مسلم به پاي يار چيكد

 

رحمان نوازنی


تعداد بازديد : 235
پنجشنبه 04 آبان 1391 ساعت: 10:56
نویسنده:
نظرات(0)
سوي کوفه ميا که پيچيده بوي غربت ميان هر کوچه باز تکرار بي وفائي هاست باز دستان بسته در کوچه **

سوي کوفه ميا که پيچيده

بوي غربت ميان هر کوچه

باز تکرار بي وفائي هاست

باز دستان بسته در کوچه

**

حسّ دلتنگي قفس دارد

آسمان کوچ کرده از اين شهر

عشق و احساس و عزت و غيرت

هم زمان کوچ کرده از اين شهر

**

اين قبيله چقدر بي دردند

بي حيائي ست خصلت کوفه

مشک‌ها طعم تشنگي دارد

و سراب است بيعت کوفه

**

غربت زائر غريبي را

به نظاره نشسته اند آقا

نيزه نيزه در انتظار تواند

همه پيمان شکسته اند آقا

**

در کمين نگاه مهتابند

بغض ها ، کينه ها ، کبودي ها

و براي تو نقشه ها دارند

کوفيان ، شاميان ، يهودي ها

**

دلشان را  ز کينه ي مولا

دم بدم پر گدازه مي کردند

دل من آه ارباً اربا شد

نعل ها را که تازه مي‌ کردند

**

دگر آقا چه خوب مي‌فهمم

ندبه ي بي جواب يعني چه

التماس نگاه لب تشنه

ناله ي آب آب يعني چه

**

ندبه هايي غريب مي بارد

صحنه هايي عجيب را ديدم

پرده افتاد ! در همين کوچه

سر شيب الخضيب را ديدم

**

گرد خورشيد خون گرفته ي عشق

نيزه ها ازدحام مي کردند

سنگ ها بر لبي ترک خورده

بوسه بوسه سلام مي کردند

**

سوي کوفه ميا که پيچيده

بوي غربت ميان هر کوچه

مي شود باز داغ ها تکرار

داغ دستان بسته در کوچه

 

یوسف رحیمی


تعداد بازديد : 213
پنجشنبه 04 آبان 1391 ساعت: 10:55
نویسنده:
نظرات(0)
زبانحال دختر حضرت مسلم(ع): از هق هق نسیم شنیدم صدای تو بابا فدای گریه ی" کوفه میای " تو این

زبانحال دختر حضرت مسلم(ع):

 

از هق هق نسیم شنیدم صدای تو

بابا فدای گریه ی" کوفه میای " تو

 

اینجا همه برای سرت گریه می کنند

اینجا منم رقیه ی بزم عزای تو

 

بابا شنیدم از همه جا سنگ خورده ای!

لابد نمانده است سری هم برای تو

 

تو اولین شهیدی و من اولین یتیم

این اولین یتیم شهادت فدای تو

 

آن ریسمان که دست علی را به کوچه بست

در کوفه بسته شد به سر و دست و پای تو

 

جسم تو را چگونه به کوچه کشانده اند؟

ای کاش بود چادر من بوریای تو

 

تا اینکه بی کفن نشوی بین کوچه ها

زینب چقدر نذر نموده برای تو

 

زینب دو طفل دارد و تو هم دوتا پسر

آنها به جای زینب و اینها به جای تو

 

بابا بمان به کوفه بیایم ببینمت

تا با دو دست بسته بیفتم به پای تو

 

کوفه برای دیدن من معجری بیار

از غصه مُرد ؛ دخترک باحیای تو

 

مویم سفید گشته و قدم خمیده است

بابا منم مسافر کرب و بلای تو

 

تا زنده ام قسم به لب تشنه ات پدر

گریه کنم برای تو و ماجرای تو

 

رحمان نوازنی


تعداد بازديد : 203
پنجشنبه 04 آبان 1391 ساعت: 10:54
نویسنده:
نظرات(0)
بعد از نماز نافله ی شب دلم گرفت تا صبح از غم تو مرتب دلم گرفت با دیدن سواره و مرکب دلم گرفت آقا ف

بعد از نماز نافله ی شب دلم گرفت

تا صبح از غم تو مرتب دلم گرفت

با دیدن سواره و مرکب دلم گرفت

آقا فقط به خاطر زینب دلم گرفت

از حال و روز کوفه پریشان شدم حسین

گفتم بیا به کوفه پشیمان شدم حسین

پایان غصه های جدایی چه میشود؟؟

آقا اگر به کوفه نیایی چه میشود؟؟

رحمی به حال خود بنمایی چه میشود؟؟

یا اینکه بی رقیه بیایی چه میشود؟؟

آقا نیا که مدعیان پشت پا زدند

آقا نیا که مرد و زن کوفه جا زدند

آقا نیا دیار حرام زاده های پست

آقا نیا که بیعت کوفی زهم گسست

"نزدیک خانه ی پدری ات سرم شکست "

شرمنده است سفیر تو آخر زپا نشست

شرمنده ام غمی به دل تو گذاشتم

دست خودم نبود کسی را نداشتم

زجر از رسیدن تو خبر دارد ای حسین

اینجا سنان به دوش تبر دارد ای حسین

صدها هزار نقشه به سر دارد ای حسین

جایی که حرمله ست خطر دارد ای حسین

اصلا قسم به مادر پهلو شکسته است

کوفه نیا کمر به قتال تو بسته است

اینجا پرت شکسته شود پر بیاوری

صف بسته اند برای تو لشگر بیاوری

عباس و عون و قاسم واکبر بیاوری

چندین قواره چادر و معجر بیاوری

ذاتا مرام کوفی پست بی وفایی است

ذاتا اساس کوفی پست بی حیایی است

دارند تیر و نیزه ی خود تیز می کنند

خورجین و اسب و قافله تجهیز می کنند

دل های خود ز بغض تو لبریز می کنند

روزی تن تو با قمه ریز ریز می کنند

کوفه که نیست دیار سگان جذامی است

کوفه که نیست محله ی مشتی حرامی است

اینجا برای کشتن تو اکبرت بس است

اینجا برای مرگ رباب اصغرت بس است

اینجا برای شمر کثافت سرت بس است

اینجا برای زجر لعین دخترت بس است

دادند دست به دست هم آقا چه هاکنند

هجده سر بریده سر نیزه ها کنند


تعداد بازديد : 147
پنجشنبه 04 آبان 1391 ساعت: 10:52
نویسنده:
نظرات(0)
میا به کوفه که بر قتلت افتخار کنند برای سنگ زدن بر سرت، قمار کنند میا به کوفه که صیادهای گرگ صفت

میا به کوفه که بر قتلت افتخار کنند

برای سنگ زدن بر سرت، قمار کنند

میا به کوفه که صیادهای گرگ صفت

غزال های بیابانتان شکار کنند

میا به کوفه که تیرِ سه شعبه، زهرآلود

نصیب حنجر عطشان شیرخوار کنند

میا که تشنه، میان دو رود، سیرابت

به تیر و نیزه و شمشیرِ آبدار کنند

میا که چشمِ تو از تشنگی و داغ جوان

شبیه عصر پر از التهاب، تار کنند

میا که ساحل رود فرات را این قوم

ز خون اکبر و عباس، جویبار کنند

میا که فرقۀ بی شرم، دخترانت را

بر اشتران اسیری خود سوار کنند

میا که اهل و عیالت برای حفظ نقاب

گهی پناه به هم برده، گه فرار کنند

ببین، به زمزمه از گوشِ دختران و زنان

چگونه وعدۀ خلخال و گوشوار کنند

برای قاسمِ خود جوشنی مهیا کن

که ترسم از سرِ نیرنگ، سنگسار کنند

عجب که گندم ریّ و طلا و پُست و مقام

به شاه قافله این قوم اختیار کنند

نوشته اند اگر باغ و چشمۀ پر آب

ولی برای شما نیزه آشکار کنند

به کوفیان به سرِ دارِ عشق می گفتم

سفیر نزد امام از چه شرمسار کنند؟

 
شاعر :  سید علی احمدی (فقیر)


تعداد بازديد : 345
چهارشنبه 03 آبان 1391 ساعت: 8:46
نویسنده:
نظرات(0)
مهدی رحیمی حضرت مسلم(ع)-شهادت-مصیبت های کربلا پایش امضا زدند خیلی زود نامه را تا زدند خیلی زود

حضرت مسلم(ع)-شهادت-مصیبت های کربلا

 

پایش امضا زدند خیلی زود

نامه را تا زدند خیلی زود

نامه را تا نکرده در واقع

کوفیان جا زدند خیلی زود

آستین های قتل مهمان را

ظهر بالا زدند خیلی زود

دیر نارو به فکرشان آمد

دیر... اما زدند خیلی زود

اول عازم شدند خیلی زود

بعد نادم شدند خیلی زود

باغ داران کوفه هم آن شب

سکّه لازم شدند خیلی زود

مثل قاضی شُریح مثل شمر

همه عالِم شدند خیلی زود

همه ی دارها خریدارِ

سرِ مسلم شدند خیلی زود

پس پریشان شدند خیلی زود

بس پشیمان شدند خیلی زود

پیش هفتاد و دو نفر کافر

ها...مسلمان شدند خیلی زود

نامه داران کوفه ظهرِ دهم

نیزه داران شدند خیلی زود

قاریان وای باعث قتلِ

خود قرآن شدند خیلی زود

×××

اسب خون یال رفت خیلی دیر

با پر و بال رفت خیلی دیر

شمر آماده گشت خیلی زود

توی گودال رفت خیلی دیر

با حساب دو ساعت و اندی

زینب از حال رفت خیلی دیر

درخودش گیر کرد خیلی دیر

شمر تغییر کرد خیلی دیر

حلق اصغر بدون شک از آب

تیر را سیر کرد خیلی دیر

با حساب رقیه داغ حسین

عمُه را پیر کرد خیلی دیر

وَ عمو زود رفت خیلی زود

وَ عمو دیر کرد خیلی دیر

آفتاب سر حسین تو را

نیزه تفسیر کرد خیلی دیر


تعداد بازديد : 225
چهارشنبه 03 آبان 1391 ساعت: 8:37
نویسنده:
نظرات(0)
سید هاشم وفایی حضرت مسلم(ع)-شهادت اگرچه بر سر دارم میا به كوفه حسین هنوز زمزمه دارم میا به كوفه

حضرت مسلم(ع)-شهادت

 

اگرچه بر سر دارم میا به كوفه حسین

هنوز زمزمه دارم میا به كوفه حسین

سلام من به تو ای آفتاب هستی بخش

چراغ محفل تارم میا به كوفه حسین

نوشته ام كه بیائی ولی به صفحۀ خاك

به اشك خود بنگارم میا به كوفه حسین

میان كوفه غریبانه می زنم فریاد

امید و صبر و قرارم میا به كوفه حسین

به سنگساری مهمان اگرچه می كوشند

امامِ آینه دارم میا به كوفه حسین

در این دیار به سرنیزه لاله می چینند

گلِ همیشه بهارم میا به كوفه حسین

بیا به همره زینب از این سفر برگرد

امید جان فكارم میا به كوفه حسین

برای آن كه نگردی تو بی علی اكبر

دمادم است شعارم میا به كوفه حسین

نشسته حرمله در انتظار اصغرِ تو

ببین كه واهمه دارم میا به كوفه حسین

پیام آخر مسلم برای تو این است

گذشته كار ز كارم میا به كوفه حسین

به گریه گفت "وفائی" ز مسلم بن عقیل

به درد و غصه دچارم میا به كوفه حسین


تعداد بازديد : 191
چهارشنبه 03 آبان 1391 ساعت: 8:35
نویسنده:
نظرات(0)
علی ناظمی حضرت مسلم(ع)-شهادت سر به زیر تیغ، دل در حسرت دیدارها مرگ شیرین است بی دلشوره ی دلدارها

حضرت مسلم(ع)-شهادت

 

سر به زیر تیغ، دل در حسرت دیدارها

مرگ شیرین است بی دلشوره ی دلدارها

درد دوری بیشتر از درد زخمم می کشد

با طبیبان غم نباشد در دل بیمارها

بیعت دستم شکست و کوفه ماند و غربتم

از وفاشان پشت پا خوردم یکی نه بارها

نامه هاشان بوی خون و بوی آتش می دهد

پای امضاهاش بسیارند نیزه دارها

چوب دارد می خورد بر قیمت عمامه ات

صحبت مال و منال توست در بازارها

مردهاش از چندتا انگشت دستم کمترند

چندتایی هانی اند و میثم تمارها

سنگ زنها بی هوا و ماهرانه می زنند

آنقدر پیشانی ام را داده اند آزارها

اشکهام این آخری گرم دعا بر زینبن

تا سر سالم برد از پای این دیوارها


تعداد بازديد : 169
چهارشنبه 03 آبان 1391 ساعت: 8:34
نویسنده:
نظرات(0)
يا مسلم ابن عقيل (ع) کاش این غم به دلِ هیچ مسلمــان نرسد که ز غربت سخنش خوب به جانان نرسد

     يا مسلم ابن عقيل (ع)

کاش این غم به دلِ هیچ مسلمــان نرسد

که ز غربت سخنش خوب به جانان نرسد

 

من نوشتم که بیا کـــوفه ولی فـــــــهمیدم

که مسلمــــانی اینان به مسلمـــــان نرسد

 

ز پذیرایی این قــوم همین جمله بس است

که ز مهمـــانیشان ذره به مهمـــان نرسد

 

یک شبه این همــه ي شــهر عوض میگردد

جز ستمـــکاریشان هیچ به خوبـــان نرسد

 

کـــــوفه را گـــــرمی بازار فـــراوان امـا

ازدحامی به صـــفِ نیـــــزه فروشان نرسد

 

هر چه توصیـف کنم باز از او پسـت ترند

عــــهد کــــوفی به وفـــاداری پیمان نرسد

 

به لب تشــــنه اگر وعـــده ی دریـــا بدهند

جرعـــه آبي به لب و حنجــر عطشـــان نرسد

(شاعرش را نميشناسم)


تعداد بازديد : 203
چهارشنبه 03 آبان 1391 ساعت: 8:31
نویسنده:
نظرات(0)
زرگ ياور اسلام ،‌ مسلم بن عقيل به امر حجت حق ، سوي كوفه گشت گسيل به جاي خويش ، پيامي ز دوست داشت نها

بزرگ ياور اسلام ،‌ مسلم بن عقيل
به امر حجت حق ، سوي كوفه گشت گسيل
به جاي خويش ، پيامي ز دوست داشت نهان
به دست ، نامه اي از حجت خداي جليل
كه اي معاشر كوفي ، برادرم اين است
كه سوي شهر شما كرده است ، عزم رحيل
هم اوست معتمد و ابن عم من، كه به حق
زمن ، به سوي شما او بود سفير و وكيل
نخست مردم كوفي ، اطاعتش كردند
براي راه نجاتش شناختند دليل
ولي دريغ ، كه پيمان خويش بشكستند
چو حكم ظلم و ظلالت ،‌ به كوفه شد تحميل
پس از قتال ، به دارالاماره  اش بردند
به بام قصر ، به راه حبيب گشت قتيل
ايا بلند مقامي كه گرد بارگهت
به احترام و ادب ، طوف مي كند جبريل
محيط كشور ايثار را ، تويي مركز
مقام عزت و اقبال را ، تويي اكليل
هر آن كه را تو را ارج داد ، گشت رفيع
هر آن كه خواست تو را خوار و زار ، گشت ذليل
به عزم بيعت از اين قوم بي  وفا و دو رنگ
قيام كردم و گفتم كه بخت رام من است
ميان اين همه پيمان شكن ، به ناكامي
حصار كوفه كنون  ،‌ شهروند و دام من است
به خاك و خون ، كشدم گر كه دست ظلم ، چه باك
كه در طريق وفا استوار ، گام من است
وجود پاك تو را چشم زخم ، تا نرسد
دعا به حضرت تو ذكر صبح و شام من است
بگو كه شهد شهادت ، به من گوارا باد
در اين محيط كه زهر ستم ، به جام من است
ببين كه شور قيامت ،‌ز كشتنم برخاست
سر بريدة‌من ،  پرچم قيام من است
ميا به دعوت مردم  ، به سوي كوفه ميا
در آخرين نفس ، اين آخرين پيام من است
من اين چكامه سرودم كه مسلم بن عقيل
بدين بهانه بگويد ((شفق)) غلام من است

 

پايگاه رضيع الحسين(عليه السلام)


تعداد بازديد : 117
چهارشنبه 03 آبان 1391 ساعت: 8:23
نویسنده:
نظرات(0)
در این دیار عاطفه پیدا نمی شود دیگر دری به خاطر من وا نمی شود دستم بریده باد نوشتم بیا حسین ای

در این دیار عاطفه پیدا نمی شود

دیگر دری به خاطر من وا نمی شود

 

دستم بریده باد نوشتم بیا حسین

این غصه از سرای دلم پا نمی شود

 

با قافله به وادی دیگر برو میا

در شهر کوفه جای شماها نمی شود

 

آقا سفیر تو به تو پیغام میدهد:

برگرد ای مسافر زهرا نمی شود

 

امشب ز راه آمده برگرد یا حسین

جانا به جان فاطمه فردا نمی شود

 

بغضی غریب راه نفس را گرفته است

خواهم که ناله ای زنم اما نمی شود

 

در دیده های تیره این تیره دیده ام

اینجا برای زینب کبری نمی شود

 

مجتبی روشن روان


تعداد بازديد : 149
چهارشنبه 03 آبان 1391 ساعت: 8:20
نویسنده:
نظرات(0)
علی انسانی حضرت مسلم(ع)-شهادت گر چه ای یار، اسیر کف اغیار توام نی گرفتار عدو بلکه گرفتار توام نام

حضرت مسلم(ع)-شهادت

 

گر چه ای یار، اسیر کف اغیار توام
نی گرفتار عدو بلکه گرفتار توام
نام تو وِردِ زبانم به سر دار شده ست
تو علی هستی و من میثم تمّار توام
می زند خصم مرا طعنه ولی غافل از آن
بر سرم نیست هوایی که هوادار توام
دستم از پشت اگر بسته، دگر قطع نشد
فکر انگشت تو و دست علمدار توام
گر شکافی لب من خورده دگر چوب نخورد
در غم چوب یزید و لب خونبار توام
دشمنم آب دهد لیک ننوشم هرگز
گرچه لب تشنه ولی تشنۀ دیدار توام


تعداد بازديد : 407
سه شنبه 02 آبان 1391 ساعت: 10:03
نویسنده:
نظرات(0)
سیدمحمد جواد شرافت حضرت مسلم(ع)-شهادت من و انبوهی از دلواپسی ها که دارم لشکری از بی کسی ها تمام

حضرت مسلم(ع)-شهادت

 

من و انبوهی از دلواپسی ها

که دارم لشکری از بی کسی ها

تمام کوفه عهدی تازه دارند

برای کشتن تو ای مسیحا

×××

دلم را مثل پیمان ها شکستند

دو دستم را به عهدی تازه بستند

همان هایی که نامه می نوشتند

به استقبال تو خنجر به دستند

×××

دلم مانده ست و داغ جانگدازی

که شد با حرمت نام تو بازی

تنم زخمی، لبم تشنه، دلم خون

امان از این همه مهمان نوازی



 


تعداد بازديد : 131
سه شنبه 02 آبان 1391 ساعت: 10:02
نویسنده:
نظرات(0)
با دست بسته با جسم خسته فرق شکسته زائـر نخـل رســولم یابن زهرا کن قبولم
با دست بسته           با جسم خسته          فرق شکسته
 
زائـر نخـل رســولم       یابن زهرا کن قبولم
 
مولا یا ابا عبدالله
 
****
 
دارالعمــاره      دارالزیــاره        تـن پـاره
 
می‌دهد مسلم، سلامت        کن نگاهم از کرامت
 
مولا یا ابا عبدالله
 
****
 
با کام عطشان    با چشم گریان     با لب خندان
 
گشته قلبم بی‌قرارت    جان خود کردم نثارت
 
مولا یا ابا عبدالله
 
****
 
مسلم فدا شد        حقش ادا شد        رأسش جداشد
 
خون چکد از هر دوعینم    من فدایی حسینم
 
مولا یا ابا عبدالله
 
آقـا غریبم        دور از حبیبم     تویی طبیبم
 
وصل تو درمان دردم      یا حسین دورت بگردم
 
مولا یا ابا عبدالله
 
****
 
روز وصالم        دو نونهـالم       گرید به حالم
 
یوسف زهرا کجایی؟    یا حسین داد از جدایی
 
مولا یا ابا عبدالله

برای دریافت سبک کلیک کنید

 

 

پایگاه شعر مذهبی رضیع الحسین (ع)


تعداد بازديد : 215
سه شنبه 02 آبان 1391 ساعت: 9:58
نویسنده:
نظرات(0)
کوچه های شهرِ کوفه شد پناهِ آخر من ضربه های تازیانه می خورد بر پیکرِ من من غریبِ این دیارم غم درونِ

کوچه های شهرِ کوفه شد پناهِ آخر من
ضربه های تازیانه می خورد بر پیکرِ من
من غریبِ این دیارم
غم درونِ سینه دارم
می شود این افتخارم
چون عمویم رستگارم
یا حسین جان
در نماز اوّلینم دستِ بیعت می فشردند
کوفیان در وقتِ یاری دل به دشمن می سپردند
عهد و پیمان را شکستند
در قیامِ من نشستند
کوفیان با بی وفایی
در به رویم جمله بستند
یا حسین جاندر میان منزلِ عشق من حدیثِ ناله خواندم
اقتدا بر حضرتِ عشق من نمازِ گریه خواندم
یا حسین ای مقتدایم
بشنو شرح ناله هایم
من به ذکرت در نوایم
شهر دشمن گشته جایم
یا حسین جان
تو میا ای پورِ زهرا شهر کوفه شهر درد است
سینه های کوفیان از حبِّ حیدر سردِ سرد است
کوفیان دشنه به دستند
تشنه ی خونِ تو هستند
جملگی دنیا پرستند
ظالمان کوفه پستند
یا حسین جان

 

پایگاه شعر مذهبی رضیع الحسین (ع)


تعداد بازديد : 141
سه شنبه 02 آبان 1391 ساعت: 9:56
نویسنده:
نظرات(0)
با دست بسته قلبی شکسته رفتم سوی دار ای گل زهرا سیدی مولا خدا نگهدار

با دست بسته      قلبی شکسته        رفتم سوی دار

ای گل زهرا           سیدی مولا           خدا نگهدار

مسلمم مسلمم غریب و تنها   مانده ام بی معین میان اعدا

یا حسین یاحسین عزیز زهرا

---------------------------------------------

گویم صبارا          برد زپیشم         بهر تو پیغام

میا که باشد         برلب اینها      همیشه دشنام

وای من وای من نغمه برلب       ترسم از لحظه ورود زینب

یا حسین یاحسین عزیز زهرا

-------------------------------------------------

چشمان ماه و     خورشیدوکوکب     محو نظاره

گویم سلامت       ازروی بام           دارالعماره

ترک منزل مکن در بین صحرا    کن حذر زین سفر ای پور زهرا

یا حسین یاحسین  عزیز زهرا

 

پایگاه شعر مذهبی رضیع الحسین (ع)


تعداد بازديد : 137
سه شنبه 02 آبان 1391 ساعت: 9:56
نویسنده:
نظرات(0)
مـن لالـۀ خونیـن گلستــان حسینم طاووس جـدا مانـده ز بستان حسینم در پیچ و خم کوچه، غریبانه دل شب پ

مـن لالـۀ خونیـن گلستــان حسینم

طاووس جـدا مانـده ز بستان حسینم

در پیچ و خم کوچه، غریبانه دل شب

پـرسوختـۀ شمـع شبستـان حسینـم

عالم همگی دست به دامان من و من

دلباختـه و دسـت بـه دامـان حسینم

سی جزو وجودم شده صدپاره ز شمشیر

آیـات جــدا مانـده ز قـرآن حسینم

در گریـۀ پیوستـه‌ام ای مـردم کوفه

اینقـدر بخنـدید کـه گریـان حسینم

در خون دلم مـوج زنـد شور حسینی

با زخم تنم گـوش به فرمان حسینم

خون بر جگرم آب شد از خون دهانم

عطشانم و یـاد لـب عطشان حسینم

باید بـه پریشانـی مـن اشک بریزید

زیرا که در این شهر پریشان حسینم

بـا آن کـه غریبنـد دو فرزنـد یتیمم

می‌سوزم و گریان به یتیمان حسینم

لب‌پاره و دندان ز دهن ریخته در آب

پیوسته به یـاد لب و دنـدان حسینم

چه کوفه، چه بر خاک زمین، چه به لب‌بام

بر من نکند فرق که مهمان حسینم

در دفتـر خون‌نامۀ «میثم» بنویسید:

من اشک رها گشته ز چشمان حسینم

 

پایگاه شعر مذهبی رضیع الحسین (ع)


تعداد بازديد : 155
سه شنبه 02 آبان 1391 ساعت: 9:55
نویسنده:
نظرات(0)
کوفی چه پست و کوفه عجب بی وفا شده مهمان کوفه در به در کوچه‌ها شده درهای خانه‌ها به رویش بسته شد، ولی

کوفی چه پست و کوفه عجب بی وفا شده
مهمان کوفه در به در کوچه‌ها شده
درهای خانه‌ها به رویش بسته شد، ولی
درهای درد و غصه و اندوه وا شده
تا بنگرد ز مکه به سر بازی‌اش حسین
بالای بام، از تن او سر جدا شده
طوعه! سر تو باد سلامت، بیا ببین
لب تشنه میهمان عزیزت فدا شده
هانی کجاست تا نگرد بین کوچه‌ها
مهمان او تنش سپر سنگ‌ها شده
آتش به فرق مسلم مظلوم ریختند
اینگونه احترام ز مهمان کجا شده؟
باید گریست بر دو عزادار کوچکش
زندان کوفه قسمت صاحب عزا شده
ای دوستان به دختر مسلم خبر دهید
گویید کوفه بر پدرت کربلا شده
با آنکه شد کشیده تنش بین کوچه‌ها
قبرش به کوفه کعبه اهل ولا شده
تا اشک‌ها به ماتم او سیل خون شود
«میثم» ز سوز سینه مصیبت سرا شده

 

پایگاه شعر مذهبی رضیع الحسین (ع)


تعداد بازديد : 179
سه شنبه 02 آبان 1391 ساعت: 9:54
نویسنده:
نظرات(0)
ليست صفحات
تعداد صفحات : 17
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف