حرم شاه - بانک جامع اشعار مذهبی روضه و مرثیه - مطالب ارسال شده توسط harame-shah

حرم شاه - بانک جامع اشعار مذهبی روضه و مرثیه - مطالب ارسال شده توسط harame-shah

حرم شاه - بانک جامع اشعار مذهبی روضه و مرثیه - مطالب ارسال شده توسط harame-shah

حرم شاه - بانک جامع اشعار مذهبی روضه و مرثیه - مطالب ارسال شده توسط harame-shah

حرم شاه - بانک جامع اشعار مذهبی روضه و مرثیه - مطالب ارسال شده توسط harame-shah
حرم شاه - بانک جامع اشعار مذهبی روضه و مرثیه - مطالب ارسال شده توسط harame-shah
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
ورود به کربلا

از چه می پرسی دگر نام مرا

آشنایی با من درد آشنا

غاضریه نام تو مقصود نیست

خوب می دانی که هستم کربلا

از ازل پرورده دست توأم

خلقتم با مهر تو دارد صفا

نام پاک تو عزیزم کرده است

برترم از مکه و کوی منا

خاک پای بهترینها بوده ام

ریخته بر من سرشک انبیاء

جبرئیل اینجا هزاران بار شد

روضه خوان تو به فرمان خدا

شاهد این گفته ام باشد فرات

دیده ام اشک خلیل و نوح را

سینه ام را درد سوزانی گرفت

تا شنیدم ناله های مرتضی

ناله صبراً لک می گفت او

در خطاب تو عزیز کبریا

سالهاغ چشم انتظارت بوده ام

تا نهی پا بر سرم ای با وفا

تا ابد مجنون تو هستم حسین

بی تو من بی قیمتم در دو سرا

خاک پای تو شدم تا که شدم

آخزین مقصود قلب اولیاء

آسمان قبطه به حالم میخورد

قبله گاه عرشیان کردی مرا

خاک پای بهترین مردان شدم

یاورانت را همه باشم فدا

سایه حق بر سرم افکنده شد

تا که بر پا شد به خاکم خیمه ها

بی نظیرند این جوانان بهشت

یادگاران حریم هل اتی

زیر پای قاسمت حس می کنم

عطر و بوی هاشمی مجتبی

در کنار گاهوار اصغرت

از ملائک می رسد شور ونوا

در جمال اکبرت پیدا بود

هیبت حیدر جلال مصطفی

زیر پای زینبت تربت شدم

وقف او گشتم که گشتم کیمیا

از قدوم دختر دردانه ات

می شوم بر درد بی دمان شفا

برتر از هفت آسمان دارم مقام

زیر پاهای علمدار شما

وعده تو با خدا اینجا بود

آمده اینجا ملاقاتت خدا

با همه اینها دلم دارد هراس

بر مشامم می رسد بو ی جفا

لشگری که آن طرف صف بسته اند

نیست در چشمانشان رنگ حیا

کوفیان در بی وفایی شهره اند

از خوارج بد ترند این اشقیا

وای اگر بغض غلی سر واکند

می رود بر نیزه سرهای شما

خولی و اخنس، سنان و حرمله

تشنه خون توأند این شمرها

دیده اند آموزش مهمان کشی

هر کدام از یک طریقی ای خدا

یک نفر نیزه پرانی قاهر است

یک نفر دارد کمانی بی خطا

یک نفر خنجر کشی ماهر شده

می کند راحتع سری از تن جدا

وای من از دست زینب می روی

می روی حتی به زیر دست و پا

وای بر حال عقیله خواهرت

دختر پرده نشین مرتضی

زینب و یک دشت شیر و حرمله

زینب و دردانه ها و شعله ها

زینب و یک کاروان زخم کبود

زینبو یک غربت بی انتها

زینب و تفسیر نام من حسین

کربلا یعنی همان کرب بلا


تعداد بازديد : 382
پنجشنبه 26 آبان 1390 ساعت: 12:17
نویسنده:
نظرات(0)
ورود به کربلا

جهان را از چه رو ماتم گرفته

زمین و آسمان را غم گرفته

چنان ماتم به گیتی سایه افکند

که گوئی نیر اعظم گرفته

مگر ماله محرم شد پدیدار

که مه را هاله ماتم گرفته

حسین این علی فرزند زهرا

که نور چهره اش عالم گرفته

جبین قدسیان را از ملامت

خطوط بر هم و درهم گرفته

چه باک از زخم پیکان عاشقی را

که از معشوق خود مرهم گرفته

نع تنها دامن پاکان عصمت

که آتش دامن عالم گرفته

برون کن خاتم شادی از انگشت

کزین ماتم دل خاتم گرفته

به اشک دیده گلهای نبوت

غبار غم زروی هم گرفته

دکتر قاسم رسا

تعداد بازديد : 287
پنجشنبه 26 آبان 1390 ساعت: 12:15
نویسنده:
نظرات(0)
ورود به کربلا

در بیابان بلا کعبه غم پیدا شد

اولین منزل صحرای قدم پیدا شد

زین سفر مقصد ما کرببلا بوده و هست

کربلا قبله ارباب کرم پیدا شد

ای به احرام دل سوخته محرم شدگان

بارها را بگشائید حرم پیدا شد

گفت زینب چه زمینی است خدایا که از ان

لرزه بر اهل دل و جان حرم پیدا شد

تا در این دشت نهادیم قدم دردل ما

رنج و اندوه بلا از پی هم پیداشد

سیدرضامؤید

تعداد بازديد : 325
پنجشنبه 26 آبان 1390 ساعت: 12:15
نویسنده:
نظرات(0)
ورود به کربلا

قلبم به یاد کوثر و زمزم گرفته است

مثل طلوع سوره مریم گرفته است

باران دیده های من از رحمت شماست

اشکم به اذن چشم تو نم نم گرفته است

آری در این هوای پر از بغض بی کسی

نام تو در محیط دلم دم گرفته است

آری خدا که خانه مشکی گزیده است

روضه برای شاه دو عالم گرفته است

چشمم به راه آمدن کاه گریه هاست

امشب دلم به یاد محرم گرفته است

دسته کجاست سینه زنش را صدا کنید

زنجیر کوچک دل من غم گرفته است

در انتهای کوچه سینه زنی کسی

با ناله های فاطمیش دم گرفته است

علی اشتری

تعداد بازديد : 353
پنجشنبه 26 آبان 1390 ساعت: 12:13
نویسنده:
نظرات(0)
ورود به کربلا

آسمان در نظرم تیره و تار است حسین

هر طرف می نگرم بوته خار است حسین

تا رسیدیم اخا تشنگیم افزون شد

این عطش حاصل نفرین بهار است حسین

آن سیاهی که نمایان شده نخلستان نیست

پس چرا دشت پر از نیزه سوار است حسین

خنده حرمله در دشت طنین افکنده

به گمانم که پی صید شکار است حسین

کوفیان شهره غارت گری و تاراجند

حتم دارم که دگر آخر کار است حسین


تعداد بازديد : 297
پنجشنبه 26 آبان 1390 ساعت: 12:12
نویسنده:
نظرات(0)
ورود به کربلا

هلال ماه محرم سلام حال شما

نگاه کن که مرا کشته خال شما

اگر درست بگویم تمام شبها را

کنار سفره اشکیم با خیال شما

نه یک شب و دو سه شب بلکه یازده ماه است

نشسته ام که شود رؤیت جمال شما

تو ماه نورسی و قبل سال شصت و یکم

ندیده بود کسی قامت هلال شما

هر آن زمان که بگریی زمان باران است

که وقت گریه بود ابر دستمال شما

چه خوب می شود امسال را تمام دهه

تو روضه خوان شوی ما هم از قبال شما

که دیده ای چه به روز خیام آوردند

تمام گریه شوم از نگاه حال شما

محسن عرب خالقی

تعداد بازديد : 383
پنجشنبه 26 آبان 1390 ساعت: 11:39
نویسنده:
نظرات(0)
ورود به کربلا

در این دیار هوای نفس کشیدن نیست

برای هیچ پری فرصت پریدن نیست

خدا به داد دل لاله های تو برسد

به ذهن این همه گلچین به غیر چیدن نیست

هزار سرو روان در پی ات روانه شدند

بلند قامتشان حیف قد خمیدن نیست!

در این کویر خود ساقی آب می گردد

برای نو گل تو وقت قد کشیدن نیست

لطیف ت ز گل یاس کودکان تو اند

که حقشان به دل خارهادویدن نیست

به التماس بگویم بیا که بر گردیم

دل لطیف مرا تاب زخم دیدن نیست

محسن عرب خالقی


تعداد بازديد : 259
پنجشنبه 26 آبان 1390 ساعت: 11:38
نویسنده:
نظرات(0)
ورود به کربلا

قتی نسیم می وزد این بوی سیب چیست؟

این سرزمین تیره و گرم و غریب چیست؟

بی اختیار باز دلم شور می زند

با من بگو گواه دل بی شکیب چیست؟

شاید رباب بشنود آرامتر بگو

آن تیرهای چله نشین مهیب چیست؟

حالا که تیغ خنجرشان برق می زند

فهمیده ام که معنی شیب الخضیب چیست

مادر مرا سپرده به تو جان مادرم

آوارگی و یا که اسارت نصیب چیست؟

حسن لطفی


تعداد بازديد : 281
پنجشنبه 26 آبان 1390 ساعت: 11:38
نویسنده:
نظرات(0)
ورود به کربلا

جز غم عشق تو دل آرزوی غم نکند

چشم دریا هوس بارش شبنم نکند

جز تو ای همسفر دختر زهرا و علی

کسی از ناله و دلشوره من کم نکند

ای حیاتم ز نفس های مسیحایی تو

نفسی ده که هوای دل من دم نکند

از خدا خواه که در طی مسیر غم تو

این قد خم شده را بیش از این خم نکند

شب و روزی نگذشته همه عمر به من

که دلم یاد تو و یاد محرم کند

خیمه را در دل صحرای عطش خیز مزن

تا که اسباب فراق تو فراهم نکند

این دعا بر لب من هر شب و روزی جاری است

که خدا سایه تو از سر من کم نکند


تعداد بازديد : 241
پنجشنبه 26 آبان 1390 ساعت: 11:37
نویسنده:
نظرات(0)
ورود به کربلا

راه ما طی گشت و در این دشت مأوا می کنیم

بار در منزل رسید و خیمه بر پا می کنیم

این زمین بازار و کالا و جان و ما سودا گریم

جان خود یکروزه با جانانه سودا می کنیم

خصم خواهد قامت ما خم ولی غافل از آنک

ما دوتا تنها قد خود پیش یکتا می کنیم

در همین وادی به روی دست ما با تیر کین

شیر خواری جان دهد،ما هم تماشا می کینم

روز عاشورا که پرپر می شود گل های عشق

بس تماشایی بود دعوت ز زهرا می کنیم

گر خیام آتش بگیرد کودکی گر گم شود

نعش او آخر به زیر خار پیدا می کنیم

علی انسانی


تعداد بازديد : 265
پنجشنبه 26 آبان 1390 ساعت: 11:37
نویسنده:
نظرات(0)
ورود به کربلا

ای بهترین بهانه برای گریستن

ای داغ جاودانه برای گریستن

د راه بازگشت به خود عشق کاشته ست

داغ تو را نشانه برای گریستن

شش سوی لاله می دم ای عشق باز کن

راهی از این میانه برای گریستن

در راه کربلای تو هر لاله می دهد

ما را به کف بهانه برای گریستن

اماده شو (فرید)به فتوای بازگشت

در خلوت شبانه برای گریستن

قادر طهماسبی


تعداد بازديد : 253
پنجشنبه 26 آبان 1390 ساعت: 11:36
نویسنده:
نظرات(0)
ورود به کربلا

هلال خون، مه خون، ماه اشک، ماه عزاست

عزای کیست؟ گمانم عزای خون خداست

خمیده قامت گردون، شکسته پشت فلک

روانه خون دل از چشم آدم و حوّاست

پریده رنگ ز رخسار احمد و حیدر

شراره ی دل زهرا، صدای وا ولداست

سرشک دیده ی زهرا، روان زقلب افق

قدخمیده ی زینب، هلال ماه عزاست

قسم به جان حسین ای هلال خون برگرَد

که در تو زخم علمدار کربلا پیداست

بگو فرات نجوشد که آب تشنه لبان

در این طلیعه ی خون اشک دیده ی سقاست

بگو به لاله نروید که چند روز دگر

ورق ورق به روی خاک، لاله ی لیلاست

بگو به مهر نتابد که راس پاک حسین

فراز نیزه چو خورشید روز عاشوراست

زگوش دخترکی خون روان بود گویا

که گوشواره ی او یادگاری زهراست

حسین بود خدایی، خدا حسینی بود

از آن زمان که جهان وجود را آراست

سرشک دیده ی میثم هماره جاری باد

که اشک دائم او وقف سیدالشهداست

غلامرضا سازگار


تعداد بازديد : 237
پنجشنبه 26 آبان 1390 ساعت: 11:35
نویسنده:
نظرات(0)
ورود به کربلا

اینجا بهشت سرخ بدن های بی سر است

اینجا نگارخانه ی گل های پرپر است

اینجا منا و مشعر و بیت الحرام ماست

اینجا حریم قرب شهیدان داور است

اینجاست قتلگاه شهیدان راه حق

اینجا مزار قاسم و عباس و اکبر است

اینجا به جای جامه ی احرام ما به تن

زخم هزار نیزه و شمشیر و خنجر است

اینجا دو طفل زینبم افتد به روی خاک

اینجا به روی سینه ی من قبر اصغر است

اینجا برای پیکر صد چاک عاشقان

گرد و غبار کرب و بلا مشک و عنبر است

اینجا چو آفتاب سرم بر فراز نی

بر کودکان در به درم سایه گستر است

اینجا تنم به زیر سم اسب، توتیا

اینجا سرم به دامن شمر ستمگر است

اینجا به جای جای گلوی بریده ام

گلبوسه های زینب و زهرای اطهر است

اینجا به یاد العطش کودکان من

هر صبح و شام دیده ی میثم، زخون تر است

غلامرضاسازگار


تعداد بازديد : 251
پنجشنبه 26 آبان 1390 ساعت: 11:28
نویسنده:
نظرات(0)
حـتی خـدا مـيان حسـينيهء غمـش
حـتی خـدا مـيان حسـينيهء غمـش
سوگند خورده است به ماه محرمش

شبهای قدر محترم و با فضيلت اند
امّـا نمی رسند به شبهای مـاتمش

امروز نه، غروب همان سال شصت و يك
مـا را گـره زدنـد به نخـهای پـرچمش

اين دستمال گـريه پر از نـور می شود
وقتی به دست روضـهء خورشيد می دمش

چشمی كه از برای تو گريان نمی شود
بايد حـواله داد به دست جـهنمش

جانم فدای ِ محتشم خانواده ات
با اين چه نوحه و چه عزا و چه ماتمش

علی اكبر لطيفيان


تعداد بازديد : 283
یکشنبه 22 آبان 1390 ساعت: 18:37
نویسنده:
نظرات(0)
حسين ، کشته ديروز و رهبر روز است

حسين ، کشته ديروز و رهبر روز است

قيام اوست ، که پيوسته نهضت آموز است

تمام زندگي او ، عقيده بود و جهاد

اگر چه مدت جنگ حسين ، يک روز است

توان لشکر ايمان ، نمی‌رود از بين

ز فيض ياری حق ، چونکه قدرت اندوز است

حسين و ، ذلت تکريم ظالمان هيهات

که آفتاب عدالت ، ازو دل افروز است

به نزد او که شهادت ، بجز سعادت نيست

رداي مرگ ، برايش ، قبای زر دوز است

رهين همت والای سيد الشهداء است

هر آنکه از غم اسلام ، در تب و سوز است

هماره تازه بود ياد بود عاشورا

که روز حق و عدالت ، هميشه نوروز است

حرارتی که ز عشق حسين در دلهاست

برای ظالم هر عصر ، خانمان سوز است

( حسان ) ، حسين ، به ظاهر ، اگر چه شد مغلوب

شکست اوست ، که در هر زمانه پيروز است

حبیب چایچیان


تعداد بازديد : 391
یکشنبه 22 آبان 1390 ساعت: 18:35
نویسنده:
نظرات(0)
ابد جلوه گه حقّ و حقيقت سر ِ تست
ابد جلوه گه حقّ و حقيقت سر ِ تست

معنى مكتب تفويض، على اكبر تست

اى حسينى كه تويى مظهر آيات خداى

اين صفت از پدر و جدّ تو در جوهر تست

درس آزادگى عبّاس به عالم آموخت

زآن كه شد مست از آن باده كه در ساغر تست

طفل شش ماهه تبسّم نكند، پس چه كند؟!

آن كه بر مرگ زند خنده على اصغر تست

اى كه در كرب و بلا بى كس و ياور گشتى

چشم بگشا و ببين خلق جهان ياور تست

خواهر غمزده ات ديده سرت بر نى و گفت:

آن كه بايد به اسيرى برود خواهر تست

اى حسينى كه به هر كوى عزاى تو به پاست

عاشقان را نظرى در دَم جانپرور تست

خواست «مهران» بزند بوسه سراپاى تو را

ديد هرجا اثر تير ز پا تا سر تست

احمد مهران


تعداد بازديد : 332
یکشنبه 22 آبان 1390 ساعت: 18:32
نویسنده:
نظرات(0)
هنگام محرّم شد و هنگام عزا، های
هنگام محرّم شد و هنگام عزا، های
برخیز و بخوان مرثیت کرببلا، های
پیراهن نیلی به تن تکیه بپوشان
درهای حسینیه ی دل را بگشا، های
طبّال بزن طبل که با گریه درآیند
طّبال بزن باز بر این طبل عزا، های
زنجیر زنان حرم نور بیایید
ای سلسله ها ، سلسله ها ، سلسله ها، های
ای سینه زنان، شور بگیرید و بخوانید
ای قوم کفن پوش، کجایید ؟ کجا؟ های
شمشیر به کف، حیدر حیدر همه بر لب
خونخواه حسین اید، درآیید هلا، های
کس نیست در این بادیه دلسوخته چون من
کس نیست در این واحه به دلتنگی ما، های
این داغ چه داغی ست که طوفان شده عالم
آتش زده در جان و پر مرغ هوا، های
***
از کوفه خبر می رسد از غربت مسلم
از کوفه و کوفی ببرم شکوه کجا؟ های
عباسِ علی تشنه و طفلان همه تشنه
فریاد و فغان از ستم قوم دغا، های
بازوی حرم، نخل جوانمردی و ایثار
عباس علی، حضرت شمع شهدا، های
آتش به سوی خیمه و خرگاه تو می رفت
از دست ابالفضل چو افتاد لوا، های
با یاد جوانمردی عباس و غم تو
خورشید جدا گریه کند، ماه جدا، های
خورشید نه این است که می چرخد هر روز
خورشید سری بود جدا شد ز قفا، های
می چرخد و می چرخد و می چرخد، گریان
هفتاد قمر گردِ سرِ شمس ضُحی، های
خونین شده انگشتری سوّم خاتم
از سوگ سلیمان چه خبر، باد صبا!؟ های
از داغ علی اصغر محزون، جگرم سوخت
با رفتن عباس، قدم گشت دو تا، های
***
طفلان عطش نوش تو را حنجره، خون شد
از خفتنِ فریاد در آن حنجره ها، های
بگذار که از اکبر داماد بگویم
با خون سر آن کس که به کف بست حنا، های
تنها چه کند با غم شان زینب کبری
رأس شهدا وای، غریو اسرا ، های
بر محمل اُشتر سر خود کوبید، زینب(س)
از درد بکوبم سر خود را به کجا؟ های
امشب شب دلتنگی طفلان حسین(ع) است
این شعله به تن دارد و آن خار به پا، های
این مویه کنان در پی راهی به مدینه ست
آن موی کنان در پی جسم شهدا، های
این پیرهن پاره، تن کیست ؟ خدایا
گشتیم به دنبال سرش در همه جا، های
در آینه سر می کشد این سر، سر خونین
در باد ورق می خورد آن زلف رها، های
این حنجر داوودی سرهای بریده ست
ترتیل شگفتی ست ز سرهای جدا، های
بگذار هم از گریه چراغی بفروزم
بادا که فروزان بشود شام شما ،های...
**
من تشنه و دل تشنه و عالم همه تشنه
کو آب که سیراب کند زخم مرا، های
آتش شده ام اتش نوشان منا، هوی
عنقا شده ام، سوخته جانان منا، های
هنگام اذان آمد و در چِک چک شمشیر
او حیّ غزا می زد و من "حیّ علی" های
امشب شب شوریدگی، امشب، شب اشک است
شمشیر مرا تیز کن از برق دعا، های
خون خوردن و لبخند زدن را همه دیدید
گل دادن قنداقه ندیدید الا، های
با فرق علی(ع) کوفه ی دیروز، چها کرد؟
از کوفه ندیدیم بجز قحط وفا، های
بر حنجره ی تشنه چرا تیر سه شعبه؟
کس نیست بپرسد ز شمایان که چرا ؟ های
این کودک معصوم چه می خواست ؟ چه می گفت؟
در چشم شما سنگدلان مُرد حیا، های
***
ر راه که رفتید همه خبط و خطا بود
هر کار که کردید هدر بود و هبا، های
این قوم نبودند مگر نامه نبشتند
گفتند که ما منتظرانیم بیا! های
گفتند اگر رو به سوی کوفه کنی، نَک
از مقدم تو می رسد این سر به سما، های
گفتند به شکرانه ی دیدار شما شهر
آذین شده با آینه و نور و صدا، های
آیینه تان پر شده از زنگ و دورویی
چشمان شما پر شده از روی و ریا، های
مختار، به حبس اندر و میثم، به سر دار
در کوفه ندیدیم بجز حرمله ها، های
این بود سرانجام وفا؟ رسم امانت؟
ای اف به شما، اف به شما، اف به شما، های
ای اف به شمایان که سرم بر سر نیزه ست
بس نیست تماشای شهیدان مرا؟ های!
در جان شما مرده دلان زمزمه ای نیست
در شهر شما سنگدلان مرده صدا، های
ای قوم تماشاگر افسونگر بی روح!
یک تن ز شمایان بنمانید به جا، های
***
یک تن ز شما دم نزد آن روز که می رفت
از کوفه سوی شام سر کشته ی ما، های
یک مشت دل سوخته پاشیدم زی عرش
یعنی که ببینید، منم خون خدا، های
آن شام که از کوفه گذشتند اسیران
از هلهله، از هی هی و هی های شما، های
دیروز تنی بودم زیر سم اسبان
امروز سری هستم در طشت طلا، های
ما این همه با یاد شماییم و شما حیف
ما این همه دلتنگ شماییم و شما... های
***
ز کرببلا هروله کردیم سوی شام
از مروه رسیدیم دوباره به صفا، های
خورشید فراز آمده از عرش به نیزه
جبریل فرود آمده از غار حرا، های
این هیات بی سر شدگان قافله ی کیست؟
شد نوبت تو، قافله سالار منا! های
من قافله سالارم و ما قافله ی تو
ای بَرشده بر نیزه، تویی راهنما ، های
ما آمده بودیم بمیریم و بمانیم
ما آمده بودیم به پابوس فنا، های
***
یا سید شوریده سران! کوفه چه می خواست؟
آن روز در آن هروله ی هول و ولا ، های
منظومه ی خونین جگران! کوفه چه دارد؟
از کوفه چه مانده ست بجز گریه به جا؟ های
خون نامه ی بی سرشدگان! کوفه نفهمید
سطری ز سفرنامه ی دلتنگ تو را، های
پیراهن یوسف نفسان! کوفه چه داند؟
منظومه ی هفتاد و دو گیسوی رها! های
***
در مشعر زخم تو رسیدم به تشهّد
تا از عرفات تو رسیدم به منا ، های
با گریه و با نذر کجا را که نگشتیم
حیران تو ای آینه ی غیب نما، های
در غربت این سینه برافروز چراغی
در خلوت این دیده جمالی بنما، های
آن شاعر شوریده که می گفت کجایید
اینجاست بیایید شهیدان بلا! های
من حنجره ام نذر شهیدان خدایی ست
من حنجره ام وقف تمام شهدا، های
از خویش بپرسیم کجاییم و چه داریم
از خویش برون می زنی امشب به کجا؟ های
ماندیم در این خاک و پری باز نکردیم
مُردیم در این درد و ندیدیم دوا، های
های ای عطش آغشته ترینان! عطشم کُشت
آبی برسانید به این تشنه هلا، های
یک بار بپرسید ز حالم که چرا هوی
تا پاسخ تان گویم یاران که چرا های ...
***
هفتاد و دو دف هر صبح می کوبد در من
هفتاد و دو نی هر شب در من به نوا، های
این جاده همان جاده ی خون است بپویید
این در، در دهلیز بهشت است، درآ، های
ای عاشق دل باخته، آهی بکش از جان
ای شاعر دلسوخته، اشکی بسرا، های
حالی چه کنم گر نکنم شکوه و فریاد
در منقبت و مرثیت آل عبا، های.....
***علیرضا قزوه***
تعداد بازديد : 343
یکشنبه 22 آبان 1390 ساعت: 18:32
نویسنده:
نظرات(0)
شانه هاي زخمي اش را هيچ كس باور نداشت

شانه هاي زخمي اش را هيچ كس باور نداشت

بار غربت را كسي از روي دوشش بر نداشت

در نگاهش كوفه كوفه غربت و دلواپسي

عابر دلخسته جز نتهائيش ياور نداشت

بامهاي خانه هاي مردم بيعت فروش

وقت استقبال از او جز سنگ و خاكستر نداشت

مي چكيد از مشك هاشان جرعه جرعه تشنگي

نخل هاشان ميوه اي جز نيزه و خنجر نداشت

سنگها كمتر به پيشاني او پا مي زدند

نسبتي نزديك اگر با حضرت حيدر نداشت

روي گلگون و لبي پر خون و چشماني كبود

سرنوشتي بين نامردان از اين بهتر نداشت

سر سپردن در مسير سربلندي سيره اش

جز شهادت آرزوي ديگري در سر نداشت

ï

دخترش با ديدن بازارهاي كوفه گفت

خوب شد باباي من در دست انگشتر نداشت

یوسف رحیمی


تعداد بازديد : 276
یکشنبه 22 آبان 1390 ساعت: 18:05
نویسنده:
نظرات(0)
دل رفت بسوی حرم ثار الله

دل رفت بسوی حرم ثار الله

گر همسفر رهی بگو بسم الله

هر روزبرای سینه زن عاشوراست

"لا یوم کیومک اباعبدالله"(علیه السلام)

...............................................


این نیزه مرا به عشقتان میدوزد

در عمق وجود شعله می افروزد

امسال اگرچه در زمستانم باز

از بردن اسم تو لبم می سوزد

............

سرمایه گذاشتیم ما در نیزه

در تیر سه شعبه زره و سر نیزه

شمشیر فروشی بزرگی زده ایم

باید برود این همه سر بر نیزه!

ما را چه شده؟چرا همه خاموشیم؟

با آل یزید دست در آغوشیم

حالا که نمی رویم همراه حسین

شمشیر به دشمنان او نفروشیم

................

انگار تمام شهر تسخیر شده

بنگاه فروش غل و زنجیر شده

از چارطرف حرمله ها آمده اند

بازار پر از نیزه و شمشیر شده

...............
سجاده به دوش ها همه آمده اند

آن حلقه به گوش ها همه آمده اند

ذی الحجه تمام است و محرم شده است
شمشیر فروش ها همه آمده اند

..................................................

بعد ازتو آفتاب به دردي نمي‌خورد

شبهاي ماهتاب به دردي نمي‌خورد

وقتي تو تشنه ماندي، از آن روز تا ابد

دجله، فرات، آب به دردي نمي‌خورد

گاهي به دوش جد و گهي روي نيزه‌ها

دنيا به اين حساب به دردي نمي‌خورد

سنگ ات زدند تا که خدا اجرشان دهد

زآن دم دگر ثواب به دردي نمي‌خورد

خون را زدم کنار ز پيشاني دلم

خورشيد در نقاب به دردي نمي‌خورد

آقا بس است غربت تو بي شماره است

صد بخچه شعرناب به دردي نمي‌خورد

مهدي صفي ياري


تعداد بازديد : 275
یکشنبه 22 آبان 1390 ساعت: 18:03
نویسنده:
نظرات(0)
صبح شد یک طرف سرم افتاد

صبح شد یک طرف سرم افتاد

یک طرف نیز پیکرم افتاد

از روی پشت بام افتادم

با علیک السلام افتادم

بدن من شکست خوشحالم

سر راهت نشست خوشحالم

بی سبب نیست اینکه خوشحالم

زن و بچه نبود دنبالم

آی مردم سپاه بی نفرم

صبح خالی نبود دورو برم

حرفی از زخم با پرم مزنید

این همه سنگ بر سرم مزنید

آی مردم گناه من عشق است

بهترین اشتباه من عشق است

آی مردم کمی حیا بد نیست

بی وفاها کمی وفا بد نیست

سنگ خوردم شکست گونه ی من

غصه خوردم شکست روزه ی من

نفسم را اسیر کردم و بعد

وسط کوچه گیر کردم و بعد .....

کوچه هایی که تنگ و باریکند

روز هم چون شبند تاریکند

بدی کوچه های تنگ این است

می شود هر طرف رهت را بست

مثلا کوچه ای که زهرا رفت

از تنش تازیانه بالا رفت

مثل این مردمی که بی عارند

مثل اینها مدینه بسیارند

مثل اینها مدینه هم بودند

دور بیت الحزینه هم بودند

تو نبودی مدینه را گفتی ؟

قصه ی داغ سینه را گفتی ؟

تو نگفتی خوشیم مادر بود

مادرم دختر پیمبر بود ؟

تو نگفتی صداش میلرزید

پدرم تا که کوچه را میدید ؟

تو نگفتی هنوز غمگینی

فکر پرتاب دست سنگینی ؟

تو نگفتی نگات پژمرده

مادرت بارها زمین خورده؟

من که کوچه نشین شدم مردم

یا که نقش زمین شدم مردم

کوچه بود و زمان چیدن بود

به خداوند فاطمه س زن بود

جان به راه حسین میبازم

تا کند مادر حسن نازم

لطیفیان


تعداد بازديد : 347
یکشنبه 22 آبان 1390 ساعت: 17:59
نویسنده:
نظرات(0)
ليست صفحات
تعداد صفحات : 1346
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف