تاکه سائل می رسد بردر خجالت می کشد چون که دیگر نیست آب آور خجالت می کشد تاکه او را فاطمه در خانه می نامید علی زینبش می دید از حیدر خجالت می کش

تاکه سائل می رسد بردر خجالت می کشد چون که دیگر نیست آب آور خجالت می کشد تاکه او را فاطمه در خانه می نامید علی زینبش می دید از حیدر خجالت می کش

تاکه سائل می رسد بردر خجالت می کشد چون که دیگر نیست آب آور خجالت می کشد تاکه او را فاطمه در خانه می نامید علی زینبش می دید از حیدر خجالت می کش

تاکه سائل می رسد بردر خجالت می کشد چون که دیگر نیست آب آور خجالت می کشد تاکه او را فاطمه در خانه می نامید علی زینبش می دید از حیدر خجالت می کش

تاکه سائل می رسد بردر خجالت می کشد چون که دیگر نیست آب آور خجالت می کشد تاکه او را فاطمه در خانه می نامید علی زینبش می دید از حیدر خجالت می کش
تاکه سائل می رسد بردر خجالت می کشد چون که دیگر نیست آب آور خجالت می کشد تاکه او را فاطمه در خانه می نامید علی زینبش می دید از حیدر خجالت می کش
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
تاکه سائل می رسد بردر خجالت می کشد چون که دیگر نیست آب آور خجالت می کشد تاکه او را فاطمه در خانه می نامید علی زینبش می دید از حیدر خجالت می کش

تاکه سائل می رسد بردر خجالت می کشد

چون که دیگر نیست آب آور خجالت می کشد

تاکه او را فاطمه در خانه می نامید علی

زینبش می دید از حیدر خجالت می کشد

مادری کرده برای زینب اما باز هم

تاصدایش می کند مادر خجالت می کشد

کاروان آمد مدینه چون که عباسی ندید

دید پاشیده شده لشگر خجالت می کشد

مادر ساقی دشت کربلا با این مقام

از علی و آل اودیگر خجالت می کشد

مادر ماه است اما کاروان را دیده و

از نبود چند تا اختر خجالت می کشد

اینقدر حرف از دو دست بسته زینب نزن

حضرت ام البنبن بدتر خجالت می کشد

صحبت از مشک وعلم شد باز هم ام البنین

 روگرفته با دوچشم تر خجالت می کشد

گاه ازروی سکینه گاه از زینب ولی

بیشتر از مادر اصغر خجالت می کشد

چار تا اولادداده حضرا ام الادب

باز از اولادپیغمبر خجالت می کشد

شاعر: مهدي نظري


تعداد بازديد : 117
شنبه 23 فروردین 1393 ساعت: 8:45
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف