حرم شاه - بانک جامع اشعار مذهبی روضه و مرثیه - مطالب ارسال شده توسط harame-shah

حرم شاه - بانک جامع اشعار مذهبی روضه و مرثیه - مطالب ارسال شده توسط harame-shah

حرم شاه - بانک جامع اشعار مذهبی روضه و مرثیه - مطالب ارسال شده توسط harame-shah

حرم شاه - بانک جامع اشعار مذهبی روضه و مرثیه - مطالب ارسال شده توسط harame-shah

حرم شاه - بانک جامع اشعار مذهبی روضه و مرثیه - مطالب ارسال شده توسط harame-shah
حرم شاه - بانک جامع اشعار مذهبی روضه و مرثیه - مطالب ارسال شده توسط harame-shah
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
حضرت عباس (ع)

چشمم از اشك پر و مشك من از آب تهي است

جگرم غرق به خون و تنم از تاب تهي است

گفتم از اشك كنم آتش دل را خاموش

پر زخوناب بود چشم من از آب تهي است

بروي اسب قيامم بروي خاك سجود

اين نماز ره عشق است از آداب تهي است

جان من مي برد آن آب كزين مشك چكد

كشتي‌ام غرق در آبي كه زگرداب تهي است

هر چه بخت من سرگشته به خواب است حسين

ديده اصغر لب تشنه‌ات از خواب تهي است

دست و مشك و علمي لازمه هر سقا است

دست عباس تو از اين همه اسباب تهي است

مشك هم اشك به بي‌دستي من مي‌ريزد

بي سبب نيست اگر مشك من از آب تهي است

شعر آن است شهابا كه زدل برخيزد

گيرم از قافيه و صنعت و القاب تهي است


تعداد بازديد : 317
جمعه 27 آبان 1390 ساعت: 6:17
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت عباس (ع)

جمال حق ز سر تاپاست عباس

به يكتايى قسم ، يكتاست عباس (ع )

شب عشاق را تا صبح محشر

چراغ روشن دلهاست عباس (ع )

خدا داند كه از روز حوادث

امام خويش را مى خواست عباس (ع )

اگر چه زاده ام البنين است

وليكن مادرش زهراست عباس (ع )

بنازم غيرت و عشق و وفا را

از آن دم علقمه تنهاست عباس (ع )

كه در دنيا بُوَدْ باب الحوائج

شفيع عاصيان فرداست عباس (ع )


تعداد بازديد : 311
جمعه 27 آبان 1390 ساعت: 6:16
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت عباس (ع)

جانم بفدای تو، ای ماه بنی هاشم

قربان وفای تو، ای ماه بنی هاشم

ای عبد مطیع حق، حق داده تو را رونق

این است جزای تو، ای ماه بنی هاشم

تو ساقی عطشانی، سقّای یتیمانی

رحمت بصفای تو، ای ماه بنی هاشم

تو اصل مناجاتی، تو قبلۀ حاجاتی

چشمم به عطای تو، ای ماه بنی هاشم

ای نور هدی عبّاس، شمع شهدا عبّاس

سوزم بعزای تو، ای ماه بنی هاشم

هرگزنشود نومید، هر کس بتو روی آرد

نازم بسخای تو، ای ماه بنی هاشم

ای آب بقا عبّاس، خورشید لقا عبّاس

مشتاق لقای تو، ای ماه بنی هاشم

چون نیست مرا توفیق، تا دست تو را بوسم

بوسم کف پای تو، ای ماه بنی هاشم

در موقف رستاخیز زهرا به تو می نازد

این فخر برای تو، ای ماه بنی هاشم


تعداد بازديد : 345
جمعه 27 آبان 1390 ساعت: 6:16
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت عباس (ع)

عباس آمد و به كف از آه خود علم

چون قرص آفتاب كه تابد به صبحدم

گفتا كنون نه جاى علمدارى من است

اين آه كودكان تو و اين ناله حرم

اذن جهاد دشمن از آن شه گرفت و داد

بر پاى شاه بوسه و بر دست شد علم

با نوك نيزه خصم به هم كوفت تا شكافت

قلب سپاه و پس به سر آب زد قدم

پر كرد مشك و خواست لب خشك تر كند

ياد آمدش ز تشنگى سيد امم

آن آب را نخوردو روان شد به خيمه گاه

كابى دهد به تشنه لبان ديار غم

دورش سپاه چون گهرى بود آبدار

همچون نگين احاطه نمودند لاجرم

خستند هر دو دست وى از خنجر جفا

بستند هر دو چشم وى از ناوك ستم

تيرى به مشكش آمد و آبش به خاك ريخت

تنها نريخت آب كه خونش بريخت هم

شد مشك او ز آب تهى قالبش ز خون

نخلش ز پا در آمد و سروش خميد هم


تعداد بازديد : 293
جمعه 27 آبان 1390 ساعت: 6:15
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت عباس (ع)

تا تو بودي خيمه ها آرام بود

دشمنم در كربلا نا كام بود

تا تو بودي من پناهي داشتم

با وجود تو سپاهي داشتم

تا تو بودي خيمه ها پاينده بود

اصغر شش ماهه من زنده بود

تا توبودي خيمه ها غارت نشد

بعد تو كس حافظ يارت نشد

تا تو بودي چه ره ها نيلي نبود

دستها آماده سيلي نبود

تا تو بودي دست زينب باز بود

بودنت بهر حرم اعجاز بود

تا كه مشكت پاره و بي آب

دشمن بر كينه ات شاداب شد


تعداد بازديد : 275
جمعه 27 آبان 1390 ساعت: 6:15
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت عباس (ع)

بیا که بار امانت بمنزل افتاده

بیا که کشتیت ای نوح در گل افتاده

زراه لطف قدم نه دمی ببالینم

که سخت کار من اینجا به مشگل افتاده

زشوق اینکه رسد موجی از محبت تو

دلم چوگوهر خونین بسا حل افتاده

بدآنطریق که جان میدمند بر ابدان

محبت تو پریروی در دل افتاده

به مجلسم چونهی پا بهوش باش ایگل

که مست نرگس چشمت به محفل افتاده

به ناب خرمن زلفت دلم گرفته مکان

خبر دهید که آتش به حاصل افتاده

به چشم منتظرم تبر خورده صد افسوس

برای دیدنت این خار حائل افتاده

چنانکه پای درختان حسان ثمر ریزد

دو دست پور علی در مقابل افتاده


تعداد بازديد : 261
جمعه 27 آبان 1390 ساعت: 6:14
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت عباس (ع)

دست تو پرورده دست خداست

قطع دست حق به عالم كي رواست

حق رضا شد تا تو را بيند شهيد

چون تو كس از اين گلستان گل نچيد

بود سقا در دل خون غوطه ور

خون همي جوشيدش از پا به سر

آشنا شد چون صدا بر گوش او

ديد مولي گشته هم‌آغوش او

كرد سيري در حرم با چشم دل

گفت با آن غيرت سرو چگل

كي برادر حق زهرا مادرت

حرمت بابا و جدّ‌اطهرت

تا كه در پيكر رمق باشد مرا

سعي در اجراي حق باشد مرا

تشنه لب دادم به راهت جان خويش

سر نهادم بر سر پيمان خويش

با چنين حال اي عزيز كردگار

هستم از اطفال عطشان شرمسار

لوح عشقم را بزن مهر قبول

تا بگيرم جام از دست رسول

ده مرا از مرحمت خط رضا

تا بنوشم مي زدست مرتضي

گشت گريان زين الم خون خدا

ريخت دُر از ديده در اين ماجرا

بوسه زد بر چهره گلگون او

زد به لوح عشق مُهر از خون او

تا رساند پير دانش را سلام

تا بماند راه پاكش مستدام

تا زايثارش ملك حيران شود

از قيامش جاودان قرآن شود

زين غم عظمي عزيز فاطمه

بر سر نعش شهيد علقمه

بر كمر بگرفت دست خويش را

كرد نفرين خصم كافر خويش را

گفت دردا رفت سقايم زدست

قامتم زين ماتم عظمي شكست

زين مصيبت پشت گردون گشت خم

تا ببوسد دست آن صاحب علم

كلك مرداني زغم خونبار شد

راه عاشورائيان تكرار شد


تعداد بازديد : 257
جمعه 27 آبان 1390 ساعت: 6:12
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت عباس (ع)

< باز مرغ عشق با شور و نوا

زد نوا كي عاشقان نينوا

راز دار سالكان كوي عشق

پرده بر‌مي دارد از مشكوي عشق

مصلح تورات و انجيل و زبور

خازن گنجينه الله و نور

گويد آنك هر كه هم پيمان ماست

كربلا سرچشمه كرب و بلاست

زهره چنگي نوازد چنگ غم

تا زند بر شيشه دل سنگ غم

غم زهر سو تركتازي مي كند

عاشقان را دلنوازي مي كند

اهل دل را همنوا باشد سروش

آيد از هر گوشه بانگ نوش نوش

درد نوشان الستي صف به صف

جامها از باده گلگون به كف

محو سر و قامت ساقي همه

مست و سرخوش از مي باقي همه

آن زصهباي شهادت مست مست

اين براه عشق از جان شسته دست

گشته ساقي واله و شيداي عشق

تا نهد سر در ره مولاي عشق

تا به خاك پاي دلبر بار يافت

نور عشق از لذت ديدار يافت

عاشقان را طلعتش آئينه شد

سرّ حق را سينه اش گنجينه شد

آتش عشقش به جان شد شعله ور

نور مطلق گشت از پا تا به سر

مردم چشم و دل ام البنين

زاده آزاده حبل المتين

كرد رو بر درگه سبط رسول

گفت با آن جوهر جان بتول

كي گرامي اتر برج كمال

اي رخت مرآت ذات ذوالجلال

تا به بزم عشق مهمان توأم

ساقي طفلان عطشان توأم

بي نصيب از خوان احسانم مكن

حرمت زهرا پريشانم مكن

رخصتم بخش اي عزيز تو تراب

تا كنم از بهر طفلان فكر آب


تعداد بازديد : 225
جمعه 27 آبان 1390 ساعت: 6:12
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت عباس (ع)

گشت سرو قامتش آماج تير

آبش از كف رفت و از جان گشت سير

زين مصيبت ديده گردون گريست

مشك هم بر حال سقا خون گريست

آتش بيداد چون بالا گرفت

تير كين بر چشم سقا جا گرفت

زين علم پشت سپاه دين شكست

هاله خون بر رخ ماهش نشست

در كنار علقمه از زين فتاد

بر زمين آن نخله خونين فتاد

پس ندا در داد آن سردار عشق

كاي حسين اي باني اسرار عشق

نِه قدم يك دم ز رحمت بر سرم

تا به پايت از ادب سر بسپرم

زاده زهرا چو آوايش شنيد

چو هماي عشق سويش پر كشيد

تا گذارد بر سر زانو سرش

غرق خون شد پاي تا سر پيكرش

گفت كي پشت و پناه ياورم

مرگ سرخت را نباشد باورم

اي شهيد عشق شمشيرت چه شد

دست و بازوي علم‌گيرت چه شد

جرأت رزم تو را ضيغم نداشت

چرخ هم‌سنگ تو در عالم نداشت


تعداد بازديد : 326
جمعه 27 آبان 1390 ساعت: 6:11
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت عباس (ع)

اين جا حريم پاك علمدار كربلاست

اين آستان قدس شهيد ره خداست

اين جا حريم حضرت باب الحوائج است

دولت در اين مقام و كشايش در اين سر است

اين جا بود مقام شهيدى كه تا ابد

خاكش حيات بخش و هوايش عبير زاست

اين بارگاه شاه جهان حقيقت است

اين جايگاه جلوه انوار كبرياست

اين خاك مشك بيزكه دار الشفا بود

هر ذره اش به چشم ملايك چو توتياست

اين جا جايگاه شهيدى كه تا به حشر

دين خدا و پرچم اسلام از او بپاست

اين جاست جايگاه اميرى كه در كرم

كان سخا و ابر عطا و يم وفاست

اين جاست جايگاه علمدار لشكرى

كز بهر حق عليه ستمگر به پاى خاست

دريا دلى غنوده در اين جا كه همچو نوح

در بحر دين به كشتى توحيد ناخداست

سقاى اهل بيت ، حسين على بود

اين تشنه لب كه خاك درش چشمه بقاست

گردد مس وجود تو چون زر در اين مقام

اين بارگاه خشت وجودش زكيمياست

آيينه تمام نماى حقيقت است

هر دل كه با ولاى ابوالفضل آشناست

حاتم كه گشت شهره آفاق از سخا

در آستانه كرمش كمترين گداست

آن كس كه سر زفخر بسايد بر آسمان

اين جا كه مى رسد ز ادب قامتش دوتاست

آب فرات تا به ابد شرمگين بود

از تشنه اى كه ساقى و سقاى كربلاست

در روز حشر فاطمه گردد شفيع خلق

در دست وى دو دست بود كز بدن جداست

از اين مصيبتى كه به آل نبى رسيد

تا روز رستخيز به پا پرچم عزاست

امروز هر كه خدمت آل على كند

فردا شفيع او به صف حشر مرتضاست

بر طبق امر آيت حق ((حضرت حكيم ))

آن كس كه حكم او به همه شيعيان رواست

شد اين ضريح ساخته در شهر اصفهان

شهرى كه گر جهان هنر خوانمش سزاست

تاريخ اين ضريح ((طلايى )) چنين سرود

عباس مير جنگ و علمدار نينواست


تعداد بازديد : 345
جمعه 27 آبان 1390 ساعت: 6:05
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت عباس (ع)

سيراب ز آب خوشگواري/آبيست كه درتو هست بيتاب

اين آبروي من است در تو/ايثار خلاصه هست در تو

افلاك، سبو، گرفته سويم/بر خاك نريز آبرويم

بي آب اگر روم دمادم/بايد زخجالت آب گردم

اي آب كه اينچنين رواني/امروز چو من در امتحاني

كابوس عطش بهانه باشد/حيثيت تو نشانه باشد


تعداد بازديد : 310
جمعه 27 آبان 1390 ساعت: 6:05
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت عباس (ع)

بر لب آبم و از داغ لبت می میرم

هر دم از غصه جانسوز تو آتش گیرم

سعی بسیار نمودم که کنم سیرابت

گشتم آخر خجل از کوشش بی تاثیرم

اکبرت کشته شد و نوبتم آخر نرسید

سینه ام تنگ شد از بس که بود تاخیرم

کربلا کعبه عشق است و منم در احرام

شد در این کعبه عشاق دو تا تقصیرم

دست من خورد به آبی که نصیب تو نشد

چشم من داد از آن آب روان تصویرم

باید این دیده و این دست دهم قربانی

تا که تکمیل شود حج من و تقصیرم

زین جهت دست به پای تو فشاندم بر خاک

تا کنم دیده فدا چشم به راه تیرم

سعی ها کرد عدو تا کندم از تو جدا

با وجودت که تواند که کند تسخیرم

بوته عشق تو کرده است مرا چون زر ناب

دیگر این آتش غمها ندهد تغییرم

غیرتم گاه نهیبم زند از جا بر خیز

لیک فرمان مطاع تو شود پا گیرم


تعداد بازديد : 251
جمعه 27 آبان 1390 ساعت: 6:01
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت عباس (ع)

اي بسته بر زيارت قد تو قامت آب

شرمنده مروت تو تا قيامت آب

در ظهر عشق عكس تو لغزيد در فرات

شد چشمه حماسه زجوش شهامت آب

دستت بموج داغ حباب طلب گذاشت

اوج گذشت ديد و كمال كرامت آب

بر دفتر زلالي شط خطّ لانوشت

لعلي كه خورده بود زجام امت آب

لب تر نكردي از ادب اي روي تشنگي

آموخت درس عاشقي و استقامت آب

ترجيع درد راز گريزي كه از تو داشت

سرميزند هنوز به سنگ ندامت آب

از نقش سجده كرده نخل بلند تو

آيينه‌اي است خفته در آه ملامت آب

سوگ‌تر از صخره چكيده قطره قطره رود

زين بيشتر سزاست به اشك غرامت آب

از ساغر سقايت فضلت قلم كشيد

گسترد تا حريم تفضل زعامت آب

زينب(س) حسين(ع) را به گل سرخ خون شناخت

بر تربت تو بود نشان و علامت آب

با يكهزار اسم تو را كي توان ستو

در تنگناي لفظ كه دارد زمامت آب

از جوهر شفاعت سعيت بعيد نيست

گر بگذرد زآتش دوزخ سلامت آب

مي‌خوانمت به نام ابوالفضل و شوق را

در ديدگان منتظرم بسته قامت آب

آمد به آستان تو گريان و عذرخواه

با عزم پايبوسي و قصد اقامت آب

ای حرمت قبلة حاجات ما

یاد تو تسبیح ومناجات ما

تاج شهیدان همه عالمی

دست علی ماه بنی هاشمی

همقدم قافله سالار عشق

ساقی عشاق و علمدار عشق

سرور و سالار سپاه حسین

داده سر و دست براه حسین

عم امام و اخ و ابن امام

حضرت عباس علیه السلام

ای علم کفر نگون ساخته

پرچم اسلام برافراخته

مکتب تو مکتب عشق و وفاست

درس الفبای تو صدق و صفاست

شمع شده آب شده سوخته

روح ادب را ادب آموخته

آب فرات از ادب تست مات

موج زند اشگ بچشم فرات

یاد حسین و لب عطشان او

و آن لب خشکیده¬ی طفلان او

ساقی کوثر پدرت مرتضی است

کار تو سقائی کرب و بلایت

هر که بدردی بغمی شد دوچار

گوید از یکصد و سی و سه بار

ایعلم افراشته در عالمین

اکشف یا کاشف کرب الحسین

از کرم و لطف جوابش دهی

تشنه اگر آمده آبش دهی

چون نهم ماه محرم رسید

کار بدانجا که تو دانی کشید

از عقب خیمه¬ی صدر جهان

شاه فلک جاه ملک آشیان

شمر بآواز ترا زد صدا>

<

گفت کجائید بنو اختنا

تا برهانند زهنگامه¬ات

داد نشان خط امان نامه¬ات

رنگ پرید از رخ زیبای تو

لرزه بیفتاد بر اعضای تو

من بامان باشم و جان جهان

از دم شمشیر و سنان بی¬امان

دست تو نگرفت امان نامه را

تا که شد از پیکر پاکت جدا

مزد تو زین سوختن و ساختن

دست سپر کردن و سرباختن

دست تو شد دسته شه لافتی

خط تو شد خط امان خدا

چار امامی که ترا دیده اند

دست علم گیر تو بوسیده¬اند

طفل بدی مادر والاگهر

برد ترا ساحت قدس پدر

چشم خداوند چودست تو دید

بوسه زد و اشگ زچشمش چکید

با لب آغشته بزهر جفا

بوسه بدست تو بزد مجتبی

دید چو در کرب و بلا شاهدین

دست تو افتاد بروی زمین

خم شد و بگذاشت سر دیده¬اش

بوسه بزد با لب خشکیده¬اش

حضرت سجاد هم آندست پاک

بوسه زد و کرد نهان زیرخاک

مطلع شعبان همایون اثر

بر ادب تست دلیلی دگر

ای سکنپه،بردی از جانم قرار وتاب را

غپر اشک اپن دم کجا دارم سراغ آب را

من ندارم اب جز اشک دوعپن

اندراپن دشت ای گل باغ حسپن

ای مپر دارمن ونور دو چشمان

ای قوت بازوی من وبهترم ازجان

بردارپکی مشک وروان شوسوی مپدان

برگو حسپن گفت چنپن بادل گرپان:

«گردپد زمن منع ،فراتی که چودرپا ست

آخرنه همپن آب زمهرپه ی زهر است؟

اي كه پرچمدار عشقي، قامت رعنات كو

اي كه موساي زماني آن يد بيضات كو

اي كه اندر دشت خونين قاف قهري قهرمان

در سياهي‌هاي دوران تيغ بي پروات كو

اي كه عالم بر سر سوداي عشقت گيج بود

بار ديگر تا ببينم آن سر و سودات كو

اي وجود تشنه‌ات درياي گوهرزاي عشق


تعداد بازديد : 433
جمعه 27 آبان 1390 ساعت: 6:01
نویسنده:
نظرات(0)
مناجات با خدا

ای خدا من لایق لطف و عطایت نیستم
آگهم من بنده خوبی برایت نیستم
هر سحر از فعل روز خود خجالت می کشم
خوب می دانی که منظور رضایت نیستم
در مسیر نفس خود عمریست درجا می زنم
ظلمت محضم گمان اهل هدایت نیستم
دوری از غفلت مرا سرگرم دنیا کرده است
من دگر دلداده دین و ولایت نیستم
واجبات خویش را کردم شهید مستحب
جز گناه و دردسر چیزی برایت نیستم
چشم بر دست تو دارم ورنه فعالم گواست
شامل عفوت نبودم آشنایت نیستم
حرمت مهمانی ات را قول و فعل من شکست
ای خدا من زینت مهمان سرایت نیستم
گرچه بیمار گناهم با علی در می زنم
بی علی هرگز خریدار لقایت نیستم
کاروان رفت و غبارش هم نصیب ما نشد
عاقبت راضی زدستم حضرت زهرا نشد


تعداد بازديد : 361
جمعه 27 آبان 1390 ساعت: 5:47
نویسنده:
نظرات(0)
مناجات با خدا

الهی سینه ای ده آتش افروز
در آن سینه دلی و آندل همه سوز
هر آن دل را که سوزی نیست دل نیست
دل افسرده غیر از آب و گل نیست
دلم پر شعله گردان سینه پر دود
زبانم را به گفتن آتش آلود
کرامت کن درونی درد پرورد
دلی در وی درون درد و برون درد
دلم را داغ عشقی ر جبین نه
زبانم را بیانی آتشین ده
سخن کز سوز دل تابی ندارد
چکد گر اب از او آبی ندارد
دلی افسرده دارم سخت بی نور
چراغی زو بغایت روشنی دور
بده گرمی دل افسرده ام را
فروزان کن چراغ مرده ام را
ندارد راه لطفم روشنایی
زلطفت پرتوئی دارم گدائی
اگر لطف تو نبود پرتو انداز
کجا فکر و کجا گنجینه راز
زگنج راز در هر گنج سینه
نهاده خازن تو صد دفینه
ولی لطف تو گر نبود به هر رنج
پشیزی کس نیابد زآن همه گنج
چو در هر گنج صد گنجینه داری
نمی خوهم که نومیدی گذاری
به راه این امید پیچ در پیچ
مرا لطف تو میابد دگر هیچ


تعداد بازديد : 265
جمعه 27 آبان 1390 ساعت: 5:45
نویسنده:
نظرات(0)
مناجات با خدا

الهی دلی ده که جای تو باشد
لسانی که در وی ثنای تو باشد
الهی بده همتی آنچنانم....
که سعیم وصول بقای تو باشد
الهی چنانم کن از عشق خودمست
که خواب و خورم از برای تو باشد
الهی عطاکن بفکرم تونوری
که محصول فکرم دعای تو باشد
الهی عطاکن مرا گوش قلبی
که آن گوش پر از صدای تو باشد
الهی چنان کن که این عبدمسکین
برای تو خواند برای تو باشد
الهی عطا کن بر این بنده چشمی
که بینائیش از ضیای تو باشد
الهی چنانم کن از فضل و رحمت
که دائم سرم را هوای تو باشد
الهی چنانم کن از عیب خالی
که هستیم محو و فنای تو باشد
الهی مرا حفظ کن از مهالک
که هر کار کردم رضای تو باشد
الهی ندانم چه بخشی،کسیرا
که هم عاشق و هم گدای تو باشد
الهی بطوطی عطاکن بیانی
که نطقش کلید عطای تو باشد


تعداد بازديد : 267
جمعه 27 آبان 1390 ساعت: 5:45
نویسنده:
نظرات(0)
مناجات با خدا

الا تا بکی از در دوست دوری
گرفتار دام سرای غروری
نه بردل ترا از غم دوست دردی
نه بر چهره از خاک آن کوی گردی
نه گلزار معنی ، نه رنگی، نه بوئی
ازین کهنه گنبد چه¬هائی چه¬هوئی
ترا خواب غفلت گرفتست در بر
چه خواب گرانست الله اکبر
چرا همچنین عاجز و بینوائی
بکن جستجوئی مزن دست و پائی
سئوال علاج از طبیبان دین کن
توسل بارواح آن طیبین کن
دو دست دعا را برآور بزاری
همیگو بصد عجز و صد خواستاری
الهی بخورشید اوج هدایت
الهی ، الهی ، بشاه ولایت
الهی بزهرا، الهی بسبطین،
که میخواندشان مصطفی قره العین
الهی،بسجاد آن معدن علم
الهی بباقر شه کشور علم
الهی بصادق، امام اعاظم
الهی باعزار موسی کاظم
الهی بشاه رضا قائد دین
بحق تقی خسرو ملک تمکین
الهی بحق نقش شاه عسکر
بدان عسکری کز فلک داشت لشگر
الهی بمهدی که سالاردینست
شه پیشوایان اهل یقین است
که بر حال زار بهائی عاصی
سر دفتر اهل جرم و معاصی
که در دام نفس و هوی اوفتاده
بلهو و لعب عمر بر باد داده
ببخشای و از چاه حرمان برآرش
ببازار محشر مکن شرمسارش
برون آرش از خجلت روسیاهی
الهی، الهی ، الهی، الهی
الهي عاشقم من بر وصالت
كه هر جا بنگرم بينم جمالت
جهان را آفريدي بي كم و كاست
همه عالم به فرمان تو بر پاست
زمين را مسكن آدم نمودي
براي راحتش نعمت فزودي
به دريا عالمي ديگر نهان است
به صحراعاقلان را صد نشان است
به كوه وجنگل و باغ و چمنزار
نهادي تو چه نعمتهاي بسيار
ز هر شاخ درختي در بهاران
نمايان مي شود غنچه فراوان
فرستادي تو باران را چه زيبا
براي تشنه گان در كوه و صحرا
زمين راروشني دادي به خورشيد
شبش زيبا شده با ماه و ناهيد
بهار و صيف و پاييز و زمستان
براي عاشقان رمزي نمايان
بهاران می شود بر پا قیامت
ز هر شاخی شکوفه کرده قامت
دوباره در خزان ميميرد اشجار
نمودي عبرتي بر خلق بيدار
تو آتش را ز چوبي آفريدي
به هر جسمي ز روح خود دميدي
همه عالم به تسبيح و سجودند
همه شاكر كه از ا و در وجودند
خداوندا هدایت کن دلم را
دل وامانده بی حاصلم را
توئي تنها اميد بي پناهان
توئي بخشنده كل گناهان
مرا تنها وصالت آرز باد
ندارم خوشتراز وصل تو در یاد
الهى اى انيس شام تارم
به غير از لطف تو يارى ندارم
الهى اين من و اين قلب خسته
دل سوزان و اين پشت شكسته
الهى اين من و اين خوارى من
به روز و شب ببين اين زارى من
الهى اين من و تنهايى من
الهى اين من و رسوايى من
الهى اين من و اين تيره روزى
بود حق گر مرا فردا بسوزى
سزاوار عقاب و هم عذابم
به وحشت از غم روز حسابم
همان روزى كه روز شرمسارى است
همان روزى كه مجرم غرق خوارى است


تعداد بازديد : 305
جمعه 27 آبان 1390 ساعت: 5:44
نویسنده:
نظرات(0)
مناجات با خدا

آمدم، آمدم به سوى تو باز
اى خداى كريم بنده نواز
پاى تا سر همه نيازم من
از كرم سايه بر سرم انداز
آبروى گداى خويش مريز
دستم آخر سوى تو است دراز
بسته اى راه نااميدى را
كرده اى چون كه باب رحمت باز


تعداد بازديد : 279
جمعه 27 آبان 1390 ساعت: 5:43
نویسنده:
نظرات(0)
مناجات با خدا

آمد به درت اميدوارى
كو را به جز از تو نيست يارى
محنت زده اى نيازمندى
خجلت زده اى گناهكارى
از گفته خود سياه رويى
وز كرده خويش شرمسارى
شايد زدر تو باز گردد
نوميد چنين اميدوارى


تعداد بازديد : 295
جمعه 27 آبان 1390 ساعت: 5:42
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت زینب (س)

بود آخرين لحظه عمر من

الا شام غم با تو گويم سخن

چه خوش بود آئين غمخواريت

ز آل علي ميهمانداريت

دگر جانم از غصه بر لب رسيد

گذشت آنچه از توبه زينب رسيد

خداحافظ اي شهر آزارها

خداحافظ اي كوي بازارها

خداحافظ اي شهر چنگ ها

خدا حافظ اي بارش سنگ ها

خداحافظ اي شهر رنج و بلا

خداحافظ اي چوب طشت و طلا

خداحافظ اي قصه بزم مي

خداحافظ اي رأس بالاي ني

خداحافظ اي اشگ جمازه ها

خداحافظ اي زيب درازه ها

خداحافظ اي شهر دشنام ها

خداحافظ اي كوچه ها بامها

خداحافظ اي دست در سلسله

خداحافظ اي پاي پر آبله

خداحافظ اي سنگ وخون جبين

خداحافظ اي سيد و الساجدين

خداحافظ اي رنج ها درد ها

خدا حافظ اي خاك ها گرد ها

خداحافظ اي ناقه بي جهاز

خداحافظ اي اختران حجاز

خداحافظ اي گوش پاره شده

ز تو غارت گوشواره شده

خداحافظ اي خاك ويران سرا

خداحافظ اي آل خير الورا

خداحافظ اي ياس نيلي شده

يتيم نوازش به سيلي شده >


تعداد بازديد : 253
جمعه 27 آبان 1390 ساعت: 5:12
نویسنده:
نظرات(0)
ليست صفحات
تعداد صفحات : 1346
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف