حرم شاه - بانک جامع اشعار مذهبی روضه و مرثیه - مطالب ارسال شده توسط harame-shah

حرم شاه - بانک جامع اشعار مذهبی روضه و مرثیه - مطالب ارسال شده توسط harame-shah

حرم شاه - بانک جامع اشعار مذهبی روضه و مرثیه - مطالب ارسال شده توسط harame-shah

حرم شاه - بانک جامع اشعار مذهبی روضه و مرثیه - مطالب ارسال شده توسط harame-shah

حرم شاه - بانک جامع اشعار مذهبی روضه و مرثیه - مطالب ارسال شده توسط harame-shah
حرم شاه - بانک جامع اشعار مذهبی روضه و مرثیه - مطالب ارسال شده توسط harame-shah
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
حضرت عباس ع

حضرت عباس (ع)-شهادت

این آبها که ریخت، فدای سرت که ریخت

اصلا فدای امّ بنین مادرت، که ریخت

گفته خدا دو بال برایت بیاورند

در آسمان علقمه، بال و پرت که ریخت

اثبات شد به من که تو سقای عالمی

بر خاک، قطره قطره ی چشم ترت که ریخت

طفلان از این که مشک به دست تو داده اند

شرمنده اند، بازوی آب آورت که ریخت

گفتم خدا به خیر کند قامت تو را

این قوم غیض کرده به روی سرت که ریخت

وقت نزول این بدن نا مرتّبت

مانند آب ریخت دلم؛ پیکرت که ریخت

معلوم شد عمود شتابش زیاد بود

بر روی شانه های بلندت سرت که ریخت

اما هنوز دست تو را بوسه می زنم

این آب ها که ریخت فدای سرت که ریخت


تعداد بازديد : 193
یکشنبه 29 آبان 1390 ساعت: 17:34
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت عباس ع

حضرت عباس (ع)-مدح و شهادت

کیست این آبشار عاشورا

کیست این تکسوار بی همتا

سبزی خیمه های آل حسین

سرخی آسمان عاشورا

روی بازوی او مدد حیدر

ناله های شبانه اش زهرا

تا که او هست کودکان در خواب

مادران گرم گفتن لالا

علمی سربلند در دستی

مشک در دست دیگر دریا

هر که تشویش در دلش دارد

می رود سمت خیمه ی سقا

تا که او هست می توان بشنید

خنده های رباب و اصغر را

هیچ چشمی ندیده تا او هست

سایه ی دختران نو پا را

هیچ چشمی ندیده تا او هست

قد و بالای زینب کبری

نذر اسفند می کند ملک

چشم زخمی نگیردش حتی

کودکان روی دامنش هر روز

گرم بازی و ناز در اینجا

لحظه ای بی عمو خدا نکند

بی عمو یک کلام واویلا

کیست او مرد تند باد حسین

اوست تفسیر ان یکاد حسین

***

این صدای خروش تکبیر است

لحظه های حضور یک شیر است

در خیال شکار آمده است

مثل یک رعد مثل یک تیر است

لرزه افتاده بر ستون زمین

دیدنش هم عجب نفس گیر است

علمش را به دشت می کوبد

نوبت تند باد شمشیر است

نفس صد سپاه بند آمد

هر گلو اسیر زنجیر است

لحظه ای روی پا نمی ماند

هر که حتی ز عمر خود سیر است

آی لشکر فقط فرار کنید

ناله ی دشمن زمینگیر است

آمده شیر بی مثال علی

گرهی زد به دستمال علی

***

آسمان را دوباره حیران کرد

دشت را یک نفس پریشان کرد

یک نگاهش برای یک لشکر

خاک بر چشم گوی و میدان کرد

چشم بد دور از قیامت او

مثل حیدر به رزم جولان کرد

گرهی زد میان ابرویش

زهره ها را درید و طوفان کرد

تیغ را در میان انگشتش

اندکی چرخ داد و رقصان کرد

نعره ای زد که مرد آمده است

جنگ را مکتب دبستان کرد

خانمان همه به ویرانی است

تازه هنگامه ی رجز خوانی است

***

تیغ را لحظه ای که می چرخاند

آسمان را به خاک می چسباند

چشم تا که کار می کند اینجا

دست و پا را به سینه می پیچاند

تپش قلب آب می آمد

گیسوی مشک را که می افشاند

ذولفقاری که بین پنجه اوست

کوه را با اشاره می سوزاند

هیبت چشم او همان اول

جنگ را بین دشت می خواباند

هر که سر داشت بی سر آمده است

همه گفتند حیدر آمده است

***

افق این نگاه را بنگر

چشم های سیاه را بنگر

شمس را شمع کرد و پنهان کرد

نیم روز است و ماه را بنگر

همه ی کودکان را بنگر

یک حرم یک سپاه را بنگر

مادری آمد و اشاره نمود

کودک بی گناه را بنگر

کودکی دید روی دامانش

اشک زد حلقه گرد چشمانش

مشک را تا گرفت بر دوشش

نهر شد چون همیشه مدهوشش

می زد آب موج او تشنه

خنده ای بر لبان خاموشش

اسب را سمت خیمه ها هی کرد

دل غمگین خیمه در جوشش

وای تیغی رسید بر دستش

مشک را برد بین آغوشش

تیر ها می رسید از هر سو

پیکرش را نمود گلپوشش

گفت دیدی که آبرویم رفت

تا صدایی رسید بر گوشش

چشم وا کرد دید از مشکش

آبرویش چکید از مشکش

×××

به دلش تیر غصه ها می خورد

شعله بر جان کربلا می خورد

چشم خود بست و دید لب تشنه

کودکی را که دست و پا می زد

مادری در کنار گهواره

ساقی خیمه را صدا می زد

دید دنبال گوشواره کسی

ضرب سیلی به بچه ها می زد

از دل حلقه ای نگین افتاد

گل ام البنین زمین افتاد


تعداد بازديد : 195
یکشنبه 29 آبان 1390 ساعت: 17:33
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت عباس ع

حضرت عباس(ع)-شهادت

مشک هم اشک به بی دستی من می ریزد

هر دم از سینه ی او ناله ی غم می خیزد

کو دو دستی که دگر مشک به آن آویزد؟

غصه کِی از دل ماتم زده ام بگریزد؟

دست آماج سن و نیزه ی اعدایم بود

مشک خو کرده ی دستان توانایم بود

دست هم سنگر دیرینه ی مشکم افتاد

مشک سر داده از این واقعه آه و فریاد

دست آویزه ی تن، مشک هم آویزه ی دست

در غم ماتم او، بغض دل مشک شکست

دست گردیده جدا، مشک چنان می نالد

دیده و دل به وفاداری او می بالد

دست افتاده ز تن چون گل سرخی به کویر

مشک در چنبره ی غم شده در بند و اسیر

مشک در سوزش آه و غم دلواپسی اَست

اشک برچهره ی او جلوه گه بی کسی است

درد بی دست شدن سخت گرانست بر او

زین عزا داده گره بر رخ و طاق ابرو

مشک می نالد و می سوزد ازین در به دری

ساقی تشنه ی بی دست ندارد ثمری

دست بر صفحه ی خاکست به خون آلوده

مشک کِی گردد از این ماتم و غم آسوده

مشک را با نوک دندان بگرفتم شاید

اشک از دیده ی غم دیده به بیرون نآید

دستم افتاد ولی در بدنم تابی بود

چشم امّید به مشک و قدح آبی بود

مشک هم عاقبت افتاد چو دستم بر خاک

ناله ی آهم از این رو برسد تا افلاک

آه و افغان من از ماتم بی دستی نیست

اشکم آمد چو بدیدم که دگر مشک تهیست

مشکم افتاد توانم ز وجودم پر زد

قاصد مرگ به غم خانه ی جانم در زد

ساقی و مشک دو دلداده ی هم پیمانند

نقطه ی عشق و امید همه ی یارانند

«سروری» ساقی بی دست دمی غصه نخورد

تیر بر مشک نشست ساقی از آن جان بسپرد


تعداد بازديد : 209
یکشنبه 29 آبان 1390 ساعت: 17:33
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت عباس ع

حضرت عباس(ع)-شهادت


من آب روانم ای علمدار

من مایه ی جانم ای علمدار

شرمنده ز روی ماه اصغر

در هر دو جهانم ای علمدار

تو عزت و آبروم دادی

ای نام و نشانم ای علمدار

چون تشنه تو رفتی از کنارم

در آه و فغانم ای علمدار

بعد تو به سنگ می زنم سر

چون سیر ز جانم ای علمدار

ای آبِ بقا سرشک چشمت

من تشنه آنم ای علمدار

افسوس نشد که بر لبانت

یک بوسه نشانم ای علمدار

هم دل ز کفم ربوده ای تو

هم تاب و توانم ای علمدار

تنها تو نه ای به فکر اطفال

من هم نگرانم ای علمدار


تعداد بازديد : 193
یکشنبه 29 آبان 1390 ساعت: 17:32
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت عباس ع

ضرت عباس (ع)-شهادت

وعده ای داده ای و راهی دریا شده ای

خوش به حال لب اصغر که تو سقا شده‏اى

آب از هیبت عباسى تو مى‏لرزد

بى عصا آمده‏اى حضرت موسى شده‏اى

به سجود آمده‏اى یا که عمودت زده‏اند

یا خجالت زده‏اى وه که چه زیبا شده‏اى

یا اخا گفتى و ناگه کمرم درد گرفت

کمر خم شده را غرق تماشا شده‏اى

منم و داغ تو و این کمر بشکسته

تویى و ضربه‏اى و فرق ز هم وا شده‏اى

سعى بسیار مکن تا که ز جا برخیزى

اندکی فکر خودت باش ببین تا شده‏اى

مانده‏ام با تن پاشیده‏ات آخر چه کنم؟

اى علمدار حرم مثل معما شده‏اى

مادرت آمده یا مادر من آمده است؟

با چنین حال به پاى چه کسى پا شده‏اى؟

تو و آن قد رشیدى که پر از طوبى بود

در شگفتم که در این قبر چرا جا شده‏اى


تعداد بازديد : 215
یکشنبه 29 آبان 1390 ساعت: 17:30
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت عباس ع

حضرت عباس(ع)-حضرت زینب(س)

یا ابالفضل تویی تاج سر ام بنین

پسر فاطمه هستی پسر ام بنین

تو علمدارترین صاحب پرچم هستی

تو به اسرار دل فاطمه محرم هستی

تا تو بودی نگرانی به دل خیمه نبود

تا تو رفتی همه ی خیمه شده رنگ کبود

گر چه گفتی تو غلامی به من اما عباس

تو شدی آبروی حضرت زهرا عباس

منِ زینب چه کنم بی تو در این دشت بلا

من و یک خیمه ی پر کودک و زن در صحرا

دست تو قطع شد و دست مرا می بندند

چشم تو پاره و بر گریه ی من می خندند

جگر من شده چون چشم تو پاره پاره

دختر شیر خدا بعد تو شد آواره

از شکافی که به فرق سر تو افتاده

معجر از روی سر خواهر تو افتاده

به همان محکمی ضربت نامرد عمود

خورده ام سیلی و رخساره ی من گشته کبود

تو سر نیزه و من محمل بی پرده اخا

سهم تو علقمه و قسمت من شام بلا


تعداد بازديد : 149
یکشنبه 29 آبان 1390 ساعت: 17:30
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت عباس ع

حضرت عباس(ع)-شهادت

یک شب جمعه جایتان خالی

خواب دیدم که پر درآوردم

دست در دست آسمان رفتم

کف العباس سر درآوردم

آن طرف سمت نخل ها دیدم

دسته دسته هر آن چه گنجشک است...

خسته از بال وپر زدن، تشنه

دور میدان کوچک مشک است

تشنه بودم ولی در آن لحظه

خواستم تا کمی ثواب کنم

خواستم جیک جیک آن ها را

هم نوا با صدای آب کنم

دست بردم به زیر مشک ولی

ناگهان باد و خاک و طوفان شد

ابرهای سیاه...باران...بعد...

مشک بی چاره تیر باران شد

هم زمان رعد و برق های مهیب

سوی گل های بی زبان رفتند

بعد گنجشک های آواره

پر زدند و به آسمان رفتند

سحر از جا پریدم و دیدم

سخت از روی تخت افتادم

چشم ها یم چقدر تار شدند

بال ها را به آسمان دادم

دست هایم عجیب می لرزند

ننویسم چه بر سرم آمد

فقط این را بگویم آن لحظه

خوب شد زود مادرم آمد


تعداد بازديد : 294
یکشنبه 29 آبان 1390 ساعت: 17:30
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت عباس ع

کاش در تقدیرمان احساس بود ** بندگی حضرت عباس بود
کاش مشمول عطایش می شدم**گرد سرگردان پایش می شدم
کاش از احساس او پُر می شدیم**سنگ بودیم و از او دُر می شدیم
کاش دستی در مدارج داشتیم**رنگی از باب الحوائج داشتیم
گر چه پیش حضرتش ناقابلم **قاب کردم عکس او را در دلم
محو رخسارش ز جان و دل شدم**من گرفتار ابو فاضل شدم
هر دلی بسته به گیسوی اوست**قبلگه قبله خال روی اوست
شهره آفاق در جود و سخاست**او امام عباس اهل کربلاست
کاش با یک آن نگاه مست خود**دل گرو بستاند او با دست خود
دست خواهش های من بیمار اوست**حاجت نا گفته دادن کار اوست


تعداد بازديد : 247
شنبه 28 آبان 1390 ساعت: 19:13
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت علی اصغر ع

ا هر نگاه خود دل مادر ربوده است**عشق رقیه است و بهین دلبر من است
او مهر دفتر شهداییست سر جدا**از بهرپر زدن به سما شهپر من است
در این سپاه من همه سردار لشگرند**شاهد بگفته ام نظر داور من است
در این سپاه اصغر نازک گلوی من **سرباز صفر نیست که او افسر من است
همچون عموی خویش دلاور صفت بود**کوچکترین یلی است که در لشگر من است
ای حرمله بگو چه خیال است در سرت حتی در این قماط علی یاور من است
میبینم آنکه سیب گشته زیب نیزه ها **یا اینکه جلوهای ز گل احمر من است
این آخرین سریست که از تن شود جدا**این سیب سرخ نیست سر اصغر من است
ابر قحط و آب قحط آسمانت خشک شد**شوره زار چشمها بود و زبانت خشک شد
گرم رویای تماشای پدر بودی ولی**آخرین لبخند روی لبانت خشک شد
+++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++
پیر همه بود اگر چه کودک بود ** صبرش به غریبی پدر اندک بود
می کرد به نی اشاره می گفت رباب**ای کاش سر نیزه کمی کوچک بود
+++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++
ای گل چه زود دست خزان کرد پرپرت**رفتی ورفت خنده زلبهای مادرت
هر کس که دید تو را روی نیزه**آهی کشید و گفت بیچاره مادرت
+++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++
ز فرط ناله نایم زخمه مادر**دلم چشمم صدایم زخمه مادر
برای کندن قبرت در این خاک**تمام پنجه هایم زخم مادر
+++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++
زمویه دست و پایم خونه لای لای**گلو از لای لایم خونه لای لای
ز بس که که لطمه بر خود مادرت زد**کنار گونه هایم زخمه لای لای
+++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++
نفس در سینه بر دل نیشتر بود**جگر از دل دل از پر ریشتر بود
عزیزم باکه گویم این مصیبت**که قد تیر از تو بیشتر بود


تعداد بازديد : 214
شنبه 28 آبان 1390 ساعت: 19:11
نویسنده:
نظرات(0)
دو طفلان حضرت زینب س

باز بی کس باز تنها باز اشکم باز آهم**باز چشمی مادرانه منتظر مانده به راهم
باغبان باغم اما طوفان خورده خود**مانده ام حیران کنار دو گل پژمرده خود
غرق زخم دردم اما طاقت گفتن ندارم**آه دیگر سوی خیمه روی برگشتن ندارم
تکیه‌گاهی‌نیست‌دیگرقامت‌افتاده ام را**میکشم‌بردوش‌خسته‌این‌دوخواهرزاده‌ام‌را
باز می خنندند آن سو بعد زخم کاری خود**بازمیگریم‌دراین‌سو برامانتداری خود
کاش‌یک‌زن‌بین‌خیمه‌چشم‌زینب‌رابگیرد**شرم‌ازآن‌دارم‌که‌بیند‌ترس‌ازآن دارم‌بمیرد
سرو بودم سبز اما داغ اکبر بر کمر زد**داغ‌قاسم‌سوخت‌دل‌راداغ‌این‌دوبرجگرزد


تعداد بازديد : 227
شنبه 28 آبان 1390 ساعت: 19:10
نویسنده:
نظرات(0)
محرم

«امام زمان و محرم»


بوی محرم آمده اینجا حرم اینجا حرم زنید****روزی اشک گریه کنان را رقم زنید
این چشمها که به درب حسینیه مانده است****یک مرتبه به خانه خود قدم زنید
مرهم ترین دوای دل زخم خورده است****هر پلک کوچکی که شما روی هم زنید
یک شب بدون گریه بمیرم اگر مرا****از کاروان روضه نشینان قلم زنید
من نذر علقمه شده ام تا دل مرا****با شال روضه‌هاگره ای بر علم زنید
عمری به انتظار شما می کشید نفس****یک سر به آرزوی دل مادرم زنید
«ابا عبدالله»
هر روز پای هر محنت گریه می کنم****بر هر هزار زخم تنت گریه می کنم
با نوحه های هر شب تو گریه می کنم****با روضه های دل شکنت گریه می کنم
یعقوب های چشم من از دست رفته اند****از بس برای پیرهنت گریه می کنم
در بین قبرهم کفن کربلا به تن****از داغ جسم بی کفنت گریه می کنم
گاهی شبیه روز دهم سرخ می شوم****بر لحظه به نی شدنت گریه می کنم
ای سوخته ترین بدن زیر آفتاب****بر زخم تاول بدنت گریه می کنم


تعداد بازديد : 273
شنبه 28 آبان 1390 ساعت: 19:09
نویسنده:
نظرات(0)
محرم

سبک دل دریا محمود کریمی
ماه پر غم،ماه ماتم----ماه خون رنگ محرم
ماهی که بارون گریه ،می باره از دیده نم نم-----ماه ماتم
ماه دلهای پریشون،ماه لیلا ماه مجنون****ماه آوارگی دل توی هر دشت و بیابون
ماه جام غم نوشیدن ماه کربلا رو دیدن****ماه شال مشکی بستن لباس سیاه پوشیدن
دل دختر،دل خواهر----توی این ماه می شه مضطر
مبینن با چشمای تر،هفتادو دو لاله پرپر----دل خواهر
ماه رنگای پریده،ماه اشکای چکیده****ماه جسمای دریده،ماه دستای بریده
مه خون حلق اصغر،ماه ارباً اربا اکبر،ماه قد کشیده قاسم،زیر سم اسب لشگر
ماه نیزه،ماه دشنه-----ماه یک امام تشنه
اونی که میون گودال،افتاده به زیر دشنه-----شاه تشنه
ماه یک امام بی سر،ماه خنده های خنجر****ماه گریه های یاس و ناله غریب مادر
ماه حزن سوگواری،ماه سربریده قاری****ماه سنگ زدن تو کوفه به سر نیزه سواری
هوا تاریک،دلا تنگه-----قتلگه میدون جنگه
هر کسی نداشته شمشیر،دنبال یه تیکه سنگه-----دلا تنگه


تعداد بازديد : 422
شنبه 28 آبان 1390 ساعت: 19:09
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت علی اصغر ع

سبک بیا تا یه سیب سرخ حسن خلج
دوباره گریه هامون پا می گیره**بغضی توی گلومون جا می گیره
گوش کنید هنوز تو خیمه ها داره**یه مادر نغمه لالا می گیره
گمونم خواب دیده اون شیر خوارشو**که داره تکون می ده گهوارشو
---------------------------------------------------------------------------
حال گریه دم دمای غروبه**برا گریه کردن اون موقع خوبه
آخه اون وقته که مادری داره**برا شیر خوارش به سینه می کوبه
می گه زود بود غروب تو عزیزم**تا نفس دارم برات اشک می ریزم
----------------------------------------------------------------------------
نگو مادرم به رخ چنگ می زنه**چرا پس به سینه دلتنگ می زنه
خواب دیدم هر کسی از راه رسیده**تو رو روی نیزه با سنگ می زنه
وقتی از خواب پریدم دل ترکید**آخه داشت از سر تو خون می چکید
-----------------------------------------------------------------------------
هنوز یادمه بابات گریه می کرد**ندیدی چطور برات گریه می کرد
تو که دست و پا زدی پیش چشاش**با نیگا به دست و پات گریه می کرد
می دیدم به دلبرش خاک می ریزه**پای قبرت به سرش خاک می ریزه
------------------------------------------------------------------------------
کار من میون پیری در اومد**یه دفعه جلو تو تیری در اومد
سه شعبه تا که دید دندون نداری**به جای دندون شیری در اومد
تار و پود حنجرت پاره شده**مادر تو دیگه بیچاره شده


تعداد بازديد : 213
شنبه 28 آبان 1390 ساعت: 19:08
نویسنده:
نظرات(0)
امام حسین ع

حدیث عشق تو دیوانه کرده عالم را**به خون نشانده دل دودمان آدم را
غم تو موهبت کبریاست در دل من**نمی دهم به به سرور بهشت این غم را
غبار ماتم تو آبرو به من بخشید**به عالمی ندهم این غبار ماتم را
به نیم قطره اشک محبتت ندهم**اگر نهند به دستم تمام عالم را
به یمن گریه برای تو روز محشر بین**خموش میکنم از اشک خود جهنم را
اگر رواست دمی بی تو بگذرد عمرم**هزار بار و بمیرم نبینم آن دم را
منو جدا شدن از کوی تو خدا نکند**خدا هر آنچه کند از توام جدا نکند
++++++++++++++++++++++++++++++++++++++
کاش‌بودم‌شعله‌تاشمع‌مزارت‌میشدم**چلچراغ‌زائرشب‌زنده‌دارت‌میشدم
کاش‌بودم‌پرچم‌حاشیه‌دارماتمت**تاکه‌زینت‌بخش‌بزم‌سوگوارت‌میشدم
کاش‌بودم‌حلقه‌حلقه‌همچوزنجیرعزا**درکف‌دل‌بیقراری‌بیقرارت‌میشدم
کاش‌بودم‌قطره‌آبی‌واز‌راه‌وفا**شبنم‌لبهای‌خشک‌شیرخوارت‌میشدم
کاش‌می‌بودم‌سپر،در‌هجوم‌تیرمرگ**مانع‌شمشیر‌خصم‌نابکارت‌میشدم
کاش‌بودم‌درشب‌شام‌غریبان‌تاکه‌من**پاسدارخیمه‌بی‌پاسبانت‌میشدم


تعداد بازديد : 179
شنبه 28 آبان 1390 ساعت: 19:03
نویسنده:
نظرات(0)
دو طفلان حضرت زینب س

قلبم گرفته از دل بی قراریت

هر دم نموده ام آهنگ یاریت

جان را نهاده ام بر جان نثاریت

قربان غربت و چشم بهاریت

هر جا و هر زمان بودم به همرهت

تا توشه گیرم از رخسار چون مه ات

با دست پر نیاز آیم به درگه ات

آورده ام دو گل قربانی رهت

گلهای سرخ من گردد فدای تو

جان های هر دو تن شد رونمای تو

ماندم به خیمه ها در غمسرای تو

تا آنکه ننگرم شرم و حیای تو


تعداد بازديد : 221
شنبه 28 آبان 1390 ساعت: 18:55
نویسنده:
نظرات(0)
دو طفلان حضرت زینب س

به عشقت دل ببستم من ز اندوهت شکستم من

ز پشت پرده خیمه طرفدار تو هستم من

فرستادم عزیزانم به سویت ای همه جانم

بدان بیش از خم زلفت ز غمهایت پریشانم

سپاه از بی کسی داری روان کردم به دلداری

دو گل را تا نمایند از عزیز فاطمه یاری

بنالند در غمت محنت به تنهایی تو غربت

پریشانی پریشانت ز آهت ناله در حیرت

توئی و لشکر اعدا شدی تنهاتر از تنها

ز درد بی کسی هایت فدایت ای گل زهرا

بیاوردی به خیمه گه دو دسته گل ز قتلگه

نشسته خون گلهایم به روی چهره ات ای مه

ز خون دیدم وضویت را کنم نفرین عدویت را

بمانم کنج خیمه تا نبینم شرم رویت را


تعداد بازديد : 227
شنبه 28 آبان 1390 ساعت: 18:55
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت عباس ع

چشمم از اشک پر و مشک من از آب تهی است
جگرم غرقه به خون و تنم از تاب تهی است
دل من میبرد آبی که از این مشک چکد
کشتی ام غرقه به آبی که زگرداب تهی است
به روی اسب قیامم به روی خاک سجود
این نماز ره عشق است زآداب تهی است
دست و مشک و علمم لازمه هر سقاست
دست عباس تو از این همه اسباب تهی است
مشک هم اشک به بی دستی من میریزد
بی سبب نیست اگر مشک من از آب تهی است .


تعداد بازديد : 157
شنبه 28 آبان 1390 ساعت: 18:48
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت عباس ع

چشم های حرمله چشم از خیانت بر نداشت

چشم چون گفتم به مولایم به چشمم تیر کاشت

چشم طاها چشم حیدر چشم زهرا چشمه شد

چشم دادم چشم بستم از جهان بی چشم داشت


تعداد بازديد : 221
شنبه 28 آبان 1390 ساعت: 18:35
نویسنده:
نظرات(0)
امام حسین ع

بارد چه؟خون!كه؟ديده،چه سان؟روز و شب!چرا؟
از غم،كدام غم؟غم سلطان كربلا!

نامش چه بد؟حسين!ز نسل كه؟از على!
مامش كه بود؟فاطمه!جدش كه؟مصطفى‏

چون شد؟شهيد شد!به كجا؟دشت ماريه

كى؟عاشر محرم!پنهان؟نه،بر ملا
شب كشته شد؟نه،روز،چه هنگام؟وقت ظهر

شد از گلو بريده سرش؟نى،نى،از قفا!
سيراب كشته شد؟نه!كسى آبش نداد؟داد!

كه؟شمر،از چه چشمه!از سر چشمه فنا!
مظلوم شد شهيد؟بلى!جرم داشت؟نه!

كارش چه بد؟هدايت!يارش كه بد؟خدا
اين ظلم را كه كرد؟يزيد!اين يزيد كيست؟

زاولاد هند،از چه كس؟از نطفه زنا
خود كرد اين عمل؟نه،فرستاد نامه‏اى

نزد كه؟نزد زاده مرجانه دغا
ابن زياد،زاده مرجانه بد؟نعم

از گفته يزيد تخلف نمود؟ لا!
اين نابكار كشت‏حسين را به دست‏خويش؟

نه،او روانه كرد سپه سوى كربلا
مير سپه كه بد؟عمر سعد!او بريد

حلق عزيز فاطمه؟نه،شمر بى‏حيا
خنجر بريد حنجر او را نكرد شرم؟

كرد،از چه پس بريد؟نپذيرفت از او قضا
بهر چه؟بهر آنكه شود خلق را شفيع

شرط شفاعتش چه بود؟نوحه و بكا
كس كشته شد هم از پسرانش؟بلى،دو تن

ديگر كه؟نه برادر!ديگر كه؟اقربا
ديگر پسر نداشت؟چرا داشت،آن كه بود؟

سجاد!چون بد او؟به غم و رنج،مبتلا
ماند او به كربلاى پدر؟نى،به شام رفت

با عز و احتشام؟نه،با ذلت و عنا!
تنها؟نه با زنان حرم،نامشان چه بود؟

زينب،سكينه،فاطمه،كلثوم بينوا
بر تن لباس داشت؟بلى،گرد روزگار

بر سر عمامه داشت؟بلى،چوب اشقيا
بيمار بد؟بلى!چه دوا داشت؟اشك چشم

بعد از دوا غذاش چه بد؟خون دل غذا
كس بود همدمش؟بلى اطفال بى‏پدر

ديگر كه بود؟تب،كه نمى‏گشت از او جدا
از زينت زنان چه به جا مانده بد؟دو چيز

طوق ستم به گردن و خلخال غم به پا!
گبر اين ستم كند؟نه!يهود و مجوس؟نه

هندو؟نه!بت پرست؟نه!فرياد از اين جفا

«قاآنى‏»است قايل اين شعرها؟بلى
خواهد چه؟رحمت.از كه؟ز حق!كى؟صف جزا

حبيب الله قاآنى شيرازى(م 1208) میرزا حبیب شیرازی متخلص به «قاآنی‏» (متوفای 1270 ه.ق)


تعداد بازديد : 264
شنبه 28 آبان 1390 ساعت: 18:32
نویسنده:
نظرات(1)
حضرت عباس ع

سوغات تو از علقمه آیا بخورد تیر ؟

یک مشک پر از حسرت لبها بخورد تیر ؟

با دست رشیدت که در آغوش کشیدیش

این آرزوی توست مبادا بخورد تیر

تا چند قدم مانده به بی تابی طفلی

تو آمدی و آمدی .... اما بخورد تیر

***

حالا که به این خیمه تشنه نرسیدی

تو خواسته ای آن قد و بالا بخورد تیر

تو خواسته ای دست ترت را که بیفتد ...

چشمی که رسیده است به دریا بخورد تیر

تو خواسته ای حال که آبی نرساندی

سرتا سر شرمندگی ات را بخورد تیر

***

تو خواسته ای تا همه دار و ندارت

پیش قدم حضرت زهرا بخورد تیر

=-=-=-=-=-=-=-=-=-علیرضا لک


تعداد بازديد : 195
شنبه 28 آبان 1390 ساعت: 18:29
نویسنده:
نظرات(0)
ليست صفحات
تعداد صفحات : 1346
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف