اشعار ولادتها و اعیاد - 5

اشعار ولادتها و اعیاد - 5

اشعار ولادتها و اعیاد - 5

اشعار ولادتها و اعیاد - 5

اشعار ولادتها و اعیاد - 5
اشعار ولادتها و اعیاد - 5
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
طبع خشکیده را حیات ببخش همه ی شهر را غزلخوان کن


پیامبر_اعظم_ص_مدیحه


طبع خشکیده را حیات ببخش همه ی شهر را غزلخوان کن
خیر مقدم , خوش آمدی ای عشق! عاشقی را دوباره بنیان کن
 
همه ی چشم ها به چشم تو و  دامن غرق نور آمنه است
چشم وا کن عزیزعبدالله مادرت را به غمزه مهمان کن

همه دم ای موحد آگاه میچکد از لب تو بسم الله
بنشین و به ریش کفر بخند خواب هر خسرو را پریشان کن

نه فقط اینکه طاق کسری را همه ی شهر را به لرزه درآر
نظری سوی هرچه کنگره کن هرچه آتشکده ست ویران کن

جاهلیت امان مان را برد سیل ظلم و خرافه راه افتاد
کشتی ات را نشان بده ای نوح و دوباره مهار طوفان کن

آی موسای بی عصای ما باز هم ساحران همه جمع اند
معجزات نهفته ی خود را از دل آیه ها نمایان کن

داده بودند این بشارت را که مسیحی ز راه می آید
از غم و غصه ها فلج شده ایم درد ما را بیا و درمان کن
 
علت خلق هر غزلواره ! ای رسول میان گهواره !
" أسلموا" را بخوان به لهجه ی خود همه ی شهر را مسلمان کن

برکت از نگاه تو جاری لب ما تشنه ی ترحم تو
لطف کن ای پیمبر رحمت سفره ی خلق را پر از نان کن

تو همانی که برگزیده شدی بعد یک اربعین رسیده شدی
دست داری در عالم خلقت ولی از چشم شور کتمان کن

عَجَزَ الواصِفونَ عَنْ صِفَتِکْ ماعَرَفْناکَ حَقَّ مَعرِفَتِک
تا به سجده مرا نیفکندی قدر خود را به جبر پنهان کن

تو نه تنها مرا "ولی" هستی تو نبی مَعَ العَلی هستی
یاعلی را همیشه پیوست آیه های نجیب قرآن کن

به صلاح است اگر اجازه بده تا عجم سهم خویش را ببرد
رحمت واسعه ! قنوت بگیر "روزبه "را "جناب سلمان" کن

چندفصلی ست خشکسالی هاکار داده ست دستمان آقا
چشمه ی چشم مان ندارد اشک جان زهرا دعای باران کن

به دعایی فقط بسنده نکن برو بر منبر و نصیحت کن
ماهمه تشنگان موعظه ایم لذت فیض را دوچندان کن  

از زمانی که باخبر گشتم سر به زیر تو سربلند شده
آمدم تا اسیر تو باشم مور دربار را سلیمان کن

 

 

 علیرضا خاکساری


تعداد بازديد : 249
یکشنبه 28 آذر 1395 ساعت: 7:32
نویسنده:
نظرات(0)
ای که از قبرت سراسر نور بیرون می زند


💠ألسَّلٰامُ عَلَیکَ یٰا عَلی اِبنِ موسَی أَلرّضٰآ ...  💠


ای که از قبرت سراسر نور بیرون می زند
زایر از دیدار تو مسرور بیرون می زند

رد شدی یک بار و یک عمر است بعد از رفتن ات
عطر از شبهای نیشابور بیرون می زند

از شلمچه تا خراسان عشق و مستی کاشتی
از مسیر حرکتت انگور بیرون می زند

با حضورت سور اسرافیل بر پا می شود
مرده هم از شوق تو از گور بیرون می زند

آب سقا خانه ات نهری است جوشان در بهشت
چون عسل از کندوی زنبور بیرون می زند

سازها هم عاشق ات هستند اگر وقت غروب
نغمه از نقاره و شیپور بیرون می زند

هر چه می خواهند نورت را بپوشانند باز
گنبد و گلدسته ات از دور بیرون می زند

ای بنازم ان امامی را که بعد از قرنها
هرگنه کار از درش مغفور بیرون می زند

کام شیرین ،چشم شیرین ،قامتت شیرین ترین
با حضورت چشمهای شور بیرون می زند

چونکه محشور است هر کس با امامش روز حشر
شیعه از قبر خودش مغرور بیرون می زند

عشق تو گاهی جنان گاهی جنون می اورد
کفر اگر از دامن منصور بیرون می زند

 


هادی فردوسی جهرمی
 


تعداد بازديد : 203
یکشنبه 28 آذر 1395 ساعت: 7:31
نویسنده:
نظرات(0)
شب عاشقانگی است و من شده ام گدای تو یاعلی


بسم الله الرحمن الرحیم


مدح حضرت امیرالمومنین ع

شب عاشقانگی است و من شده ام گدای تو یاعلی
به امید آن که صدای من برسد به اهل سما علی
چه کنم اگر که در آن میان نرسد صدا به صدا علی؟
تو که‌ای که نام بلند تو به خدا رسانده مرا علی؟

به خدا که با تو رسیده ام به زلال ذات خدا علی

تو که‌ای که فراتری از مکان و چنین گذشته‌ای از زمان؟
تو که‌ای که از تقید تن، زده پل به مرکز بی کران؟
تو همان که در تو به حیرتم، تو همان که إنس و فرشتگان
تو همان که درک اهل جهان شده در صفات تو ناتوان

تو همان که قبله‌ی اهل دل، تو همان که قبله نما علی


نه عجب که درّ نجف شود قطرات اشک زلال تو
ظلمات بود و تو آمدی، «کَشَفَ الدّجی» به جمال تو
تو محمدی و به این سبب «بَلَغَ العُلی» به کمال تو
حسنی و حسین و فاطمه، «حَسُنَت جمیع خصال» تو

صلوات بر تو و آل تو، همه وقت، در همه جا علی


تو چگونه آمده‌ای بگو که نه حاضری و نه غایبی؟!
چه بگویم از جلوات تو، تو که جلوه گاه عجایبی ...
تو ابوتراب و ابوالیمی و طلوع کل مطالبی
پدر مکرّم زینبی و شریک هرچه مصائبی

برسان مرا به جوار خود، پس از آن به کرب‌و‌بلا علی


به خدا قسم که بدون تو همه جا همیشه مشوّشم
به بهشت بی تو نمی‌روم که بدون تو پُر آتشم
نخورم می از خُم دیگران که خمار کوثر بی غشم
به کدام شیوه بیان کنم که چه می کشم که چه می‌کشم؟!

نفسی اگر نظر نکنی به گدای بی سر و پا علی


چه خوش است در تصور من که تو «نون» بین «لـنـا» شوی
چه خوش است ای شه لافتی که شکوه نقطه با شوی
تو رسیده ای به وصال حق که امیر هر دو سرا شوی
همه ترس من بود از همین که خدا نکرده خدا شوی

شده ذکر هر شب قدر من «بِکَ یاعلی بِکَ یا علی»


نه فرشته‌ای و نه آدمی، تو فقط تجلّی ایزدی
تو نگین حلقه‌ی انبیا و شکوه حضرت سرمدی
چه در آسمان و چه در زمین تو سرآمدی، تو زبانزدی
تو عزیز خانه‌ی فاطمه، تو عزیز جان محمدی

و تویی که وقت مباهله شده شرح «أنفسنا» علی


که علیست «یَحکُمُ ما یُرید»، علیست «یُثبِت ما یشاء»
که علیست کُنه سوره «روم» و علیست معنی «هَل أتی»
که علیست «مُنتَهِیُ الهِمَم»، که علیست سایه‌ی ماسوا
که علیست سعی به سوی حق و علیست مروه‌ی با صفا

نشود قبول حج کسی به خدا بدون ولا علی


به خدا به اذن خدا فقط ابدی شدی، ازلی شدی
و به کام مردم میکده می ناب لم یزلی شدی
ملکوت نابِ غزل شد و تو در آن عجب غزلی شدی
خبری رسید و در آن خبر تو فقط امیر و علی شدی

لِتُرابِ مَقدَمِکَ الفِدا دل و جان عاشق ما علی


بنشین دوباره رجز بخوان که زمان کف زدن آمده
در قلعه‌ای که تو کنده ای ز هراس در سخن آمده
بروید از سر راه او که امیر بت شکن آمده
چه بد است عاقبت کسی که به جنگ تن به تن آمده

به سپاهیان و یلان بگو بدهند آب طلا علی


شده اند در مقابل تو همه شیرِ بی سر و یال و دُم
همه گفته اند و شنیده ام که شدند «مُعتَرِفٌ بِکُم»
نگران آن همه «مرحبم» که فرار کرده و گشته گم
دل بی قرار و هوایی‌ام شده رهسپار غدیر خُم

به چهارده خُم می قسم احدی نرسیده تا علی


اسداللها، اذن اللها، به شب بلند عبادتت
به کدام رتبه رسیده ای که خداست شاهد رتبتت
به نجف رسیده مسافری که رسد به فیض زیارتت
به عنایتت به کرامتت به محبتت به شفاعتت

تو بگو به غیر حریم تو به کجا رود به کجا علی؟


همه شب نشسته خیال تو سر راه من، سر راه من
چه شود اگر که نگاه تو برسد شبی به نگاه من
به دو چشم غرق خیانتم، به دو چشم غرق گناه من
و تو ای سپیده نظر کنی به من و به روی سیاه من

چه غم از عذاب خدا اگر که تویی شفیع جزا علی


ثقلین مدح دو چشم تو شده روشنایی دفترم
که علیست ذکر مداومم، صلوات قند مکرّرم
به جهان مرید ابوذرم، مدیون مالک أشترم
نروم به زیر بیرق کس که غلام خادم قنبرم

همه عمر بنده‌ی حیدرم به حقیقت «إنّما» علی

احمد علوی

 


تعداد بازديد : 451
یکشنبه 28 آذر 1395 ساعت: 7:30
نویسنده:
نظرات(0)
صبحِ روزِ الست تا... عرصات

صبحِ روزِ الست تا... عرصات
شده حک روی آسمان و کرات
نور  قبرش  زیاد  می گردد
هر که گوید زیادتر "صلوات"


بهترین ذکر در همه اوقات
منشأ خیر و خوبی و برکات
دید پیغمبرِ خدا در عرش...
هست کار ملائکه "صلوات"


در میانِ  تمامیِ  کلمات
خوشترین ذکر در زمان حیات
می شود بر طرف بلا از او
بفرستد اگر کسی "صلوات"



محمدحسن بیات لو

 


تعداد بازديد : 151
یکشنبه 28 آذر 1395 ساعت: 7:29
نویسنده:
نظرات(0)
کویر تشنه به ابری کریم محتاج است

ولادت حضرت رسول

 

کویر تشنه به ابری کریم محتاج است

مشام روح به لطف نسیم محتاج است

شکسته بال به دستی رحیم محتاج است

دلم به نور تو از آن قدیم محتاج است

یگانه ناجی خلقت بگیر دستم را

خودی نشان بده جانا بگیر هستم را



به لطف رحمه للعالمین مسلمانم

به حکم بلغ علی راسخ است ایمانم

من از قبیله ی سلمانم اهل ایرانم

الی الابد سر پیمان خویش میمانم

سر از تنم برود،لااله الا الله

محمد است رسول و علی ولی الله


زبانزد است به کل جهان مرام شما

گرفته جان بشر از منطق کلام شما

نداشت روح الامین طاقت مقام شما

هزار شکر که هستیم جلد بام شما

کبوتر روی بام شما عشق است

به طوف گنبد خضرات پرزدن عشق است


تو آمدی به میان و گرفت معنا عشق

تو امدی بدمی در میان دلها عشق

تو امدی که بمیرد هر آنچه الا عشق

به هر بهانه ای گفتی به هر کجا باعشق

قسم به ذات کسی که دلیل بود من است

من از علیم و حیدر هم از وجود من است


به نور فهم شکستی شکوه عزی را

شکوه لات و هبل را شکوه دنیارا

شکوه رتبه و جاه و مقام بی جا را

رسانده ای به همه این کلام زیبا را

ملاک شان و کرامت فقط فقط تقواست

که آن هم از برکات ولایت مولاست/


تو امدی و دلی بی کرانمان دادی

از اتش هوس وجهل امانمان دادی

در اوج علم وتمدن مکانمان دادی

تو امدی و خدارا نشانمان دادی

تو امدی که بگویی به ما نگار یکیست

"خدا یکی و علی هم یکی و یار یکیست"



چقدر مهر ومحبت بس است اقاجان

چقدر رنج و اذیت بس است اقاجان

چقدر غصه ی امت بس است اقاجان

نمیشوند هدایت بس است اقاجان

تویی لطافت محض و تویی تو خلق عظیم

تویی تجلی رحمان تویی ظهور رحیم



تو منشا برکاتی به کل این عالم

تو حس ناب حیاتی گواهی اش قلبم

نداشت طاقت دوری ستون مسجد هم

چگونه تاب بیارم بدون تو یک دم

ترحمی به دل ما طبیب دواری

تو که طبیب شوی عاشقی ست بیماری




سلام بر تو سلام بر یگانه دختر تو

سلام ما به خدیجه یگانه همسر تو

سلام بر عموی تو یگانه یاور تو

سلام ما به علی ان یگانه لشگر تو

یگانه ای و یگانه شدند این ثمرات

نثار بر تو و آل یگانه ات صلوات


میلاد باربازی


تعداد بازديد : 171
شنبه 27 آذر 1395 ساعت: 12:55
نویسنده:
نظرات(0)
خار با مهر تو مانند شقایق می شود

مدح امام صادق (ع)

خار با مهر تو مانند شقایق می شود
سنگ هم با دیدن روی تو عاشق می شود


بی ولایت طائر قدس است چون مرغی اسیر
حضرت جبریل با حب تو لایق می شود

در خیالش منکرت طی طریقت می کند
بی گمان گم میکند ره را ... منافق می شود


باد هم در اعترافات اخیرش گفته است
سوی او با سوی هوی تو موافق می شود

تا کسی پا روی دریای حقایق می نهد
بهر او دستان پر مهر تو قایق می شود


قلب من وابسته به دنیای فانی گشته و
در جوار تو تهی از این علایق می شود

من به تو قول شرف دادم که آبادش کنم
باش خاطر جمع قبرت مثل سابق می شود

جعفر ابوالفتحی

 

منبع:

 

www.neyjaf.ir


تعداد بازديد : 129
چهارشنبه 24 آذر 1395 ساعت: 15:47
نویسنده:
نظرات(0)
ز كار حضرت حيدر كسي سر در نياورده و بهتر از علی(ع)، اعجاز ، پیغمبر نیاورده

مدح حضرت مولا علی علیه السلام

 

ز كار حضرت حيدر كسي سر در نياورده
و بهتر از علی(ع)، اعجاز ، پیغمبر نیاورده

بلی روح الامین پر برده تا معراج معنایش
ولیکن موقع برگشت با خود پر نیاورده

از آنکه یآفته حق را ، سوالی کن بگو آیا?
ز خاک زیر پای نوکر قنبر نیاورده?

به مسجد در رکوع خود برای یاری سایل
به جز حیدر کس انگشتر ز دستش در نیاورد

ای آنکه منکر اویی ، ببین ام القرا قرآن
چنان حیدر بر آیات خودش زیور نیاورده

دلیل کار، تشخیص منافق از مسلمان است
که خالق در کتابش نامی از حیدر نیاورده

علی همکفو زهرا بود و غیر از نفس پیغمبر
برای هیچ انسانی نبی دختر نیاورده

نبی از بهر لعن قوم نصرانی به همراهش
به جز "سبطین" و "زهرا" و "علی" لشکر نیاورده

هر آنكه با علي در سر خيال جنگ پرورده
اگر با سر به ميدان رفته با خود سر نياورده

اگر آورده سر را، زیر آن پیکر نیاورده
کسی از ذوالفقارش تیغ بران تر نیاورده

به جز پیغمبر و خالق، رسول الله ، فرموده:
ز کار حضرت حیدر کسی سر در نیاورده

 

جعفر ابوالفتحی

منبع:
www.Neyjaf.ir


تعداد بازديد : 279
چهارشنبه 24 آذر 1395 ساعت: 15:39
نویسنده:
نظرات(0)
خبرت هست که آن طاق معلیٰ اُفتاد

ولادت_پیامبر_صلی_الله وحضرت_صادق_علیه_السلام


خبرت هست که آن طاق معلیٰ اُفتاد
ناگهان کُنگره‌یِ سنگیِ کسریٰ اُفتاد
 
خبرت هست ستون‌های یهودا اُفتاد
خبرت هست هُبَل خورد شد عُزیٰ اُفتاد

خبر این است زمین پُر شده از آب حیات
آی بر احمد و بر آلِ محمد صلوات


یک نفر آمده تا بارِ جهان بردارد
پرده از منظره‌ی باغ جنان بردارد

تاکه از گُردیِ ما یوقِ گران بردارد
از کران تا به کران بانگِ اذان بردارد

آخر از سمتِ خدا آنکه نیامد آمد
چهارده تَن همه با نامِ محمد آمد


شب شکست و به زمین بارشِ مهتاب آمد
عشق برقی زد و بر هر دلِ بی تاب آمد
 
جبروت و ملکوتیست که در قاب آمد
فالِ حافظ زدم و این غزل ناب آمد

"گلعُزاری زِ گلستان جهان ما را بس
زین چمن سایه‌ی آن سَروِ روان ما را بس"


حق بده دیدنِ این معجزه حیرت دارد
فقط این ابر به باریدنش عادت دارد

نفسش گرم خدایا چه حرارت دارد
سایه اش نیست و در سایه قیامت دارد

انبیا را بنویسید پیمبر این است
قبله‌ی روز و شبِ حضرت حیدر این است


کیستی ای نفست پاک‌تر از پاکی ها
غرقِ تسبیحِ بزرگیِ تو افلاکی ها

اَشهَدُ اَنَّ که حیرانِ تو بی باکی ها
نوری و نور پراکنده بر این خاکی ها

ای نَفَس‌های علی ای همه هست زهرا
عالمی دستِ تو بوسید و تو دستِ زهرا


تو درخشیدی و انوارِ حیات آوردی
سیزده رشته قنات از عرفات آوردی

سیزده چشمه‌ی جوشان نجات آوردی
سیزده مرتبه بانگِ صلوات آوردی

آخرین باده‌ات از این همه خُم می‌آید
با دُعایت عَلَم چهاردهم می‌آید


ششمین آینه‌ات آمد و پروانه شدیم
سر زلفیم که با مرحمتش شانه شدیم

مرد این راه نبودیم که مردانه شدیم
شیعه‌یِ جعفریِ خادم این خانه شدیم

آسمان را کلماتش سخنش پر کرده
و خداوند بر این جلوه تفاخر کرده


گرچه از عطر تو این دشت شقایق دارد
چقدر دور و برت شهر منافق دارد

چه غریبی که فقط چند تن عاشق دارد
دلِ زهرایی تو صحبت صادق دارد

تو بشیری و به شور ازلی می‌آیی
سر هر صبح به دیدارِ علی می‌آیی


باز پیچیده در این شهر پیامت آقا
پشت یک خانه تو هستی و قیامت آقا

عادت صبح تو شد عرض سلامت آقا
و سلام است فقط تکه کلامت آقا

از تو داریم سلامی پُر عطر و برکات
باز بر احمد و بر آل محمد صلوات

(حسن لطفی)


تعداد بازديد : 193
چهارشنبه 24 آذر 1395 ساعت: 15:26
نویسنده:
نظرات(0)
عرش را در زیر پا داری و بالا می روی


عرش را در زیر پا داری و بالا می روی
صبح و ظهر و شب که تا آغوش زهرا می روی  

گفتی از مسجد دری را رو به زهرا وا کنند
این چنین از منبر ساحل به دریا می روی  

ابروان مرتضی را کرده ای محراب و بعد
با همین نقش کج آخر تا ثریا می روی

غزوه یا شعب ابی طالب چه فرقی می کند ؟
خاطرت آسوده با حیدر به هر جا می روی

اول از آتش پرستان بنده می سازی و بعد
پای این دل بردن از سلمان ، به منّا می روی

درد ما را گوشه ی چشم تو درمان می کند
قلب سلمان را نگاه تو مسلمان می کند

حسین قربانچه

 


تعداد بازديد : 211
سه شنبه 23 آذر 1395 ساعت: 10:40
نویسنده:
نظرات(0)
زرأفت باگدایانش چنان گرم است رفتارش

درنعت حضرت ختمی مرتبت محمدمصطفی (ص)




زرأفت باگدایانش چنان گرم است رفتارش
که فرق شاه ومسکین رانمی یابی به دربارش

به لطف بودنش باما حسابی ازازل دارد
که تامحشرهمه هستیم هستی را بدهکارش

هم اونوح است وابراهیم وهم موسی وهم عیسی
عجب کاین چارتن رانیست یارایی تکرارش

شکسته نفسی اش ازلفظ(انّي مثلُكُم)یعنی
بخوانش عبد واز معبودهم کمتر مپندارش

مگو معراج فیض مختص اوشد که ازرویی
خدادر عرش نائل آمده برفيض ديدارش

به تشریف جنابش عرشیان گم کرده دست وپا
که چون مجلس بیارایند تاباشد سزاوارش

چنان آیینه ساز آیینه اش را داده صیقل که
دم روح القدس ترسم شود اسباب زنگارش

به کعبه برنمی تابد بتی دیگربه غیرازخود
بت رعناسرشتی که مسلمانند کفارش

شکوه دولتش پیدا دراحوال قریشی که
سپاه موریانه چون به هم پیچیده طومارش

تصرف گرکنددرنفس موجودات میبینی
بناکرده است سدی عنکبوت ازرشته تارش

به جای حضرتش چون شیر،خوابیده است عین الله
چه غم ازدشمنان داردچو باشدحق نگه دارش

به مصرحسن اگریکدم نقاب ازچهره برگیرد
شود ماهی چو یوسف جنس مرجوعی بازارش

به آتش می کشد خودرا خلیل الله اگرداند
صباخاکسترش را می برد درسیرگلزارش

محمّد(ص)جلوه دارحيّ سرمد،سید بطحاء
که جن وانس واهل آسمان خوانند مختارش

نیابی عمرجاویدان مگرازتیغ ابرویش
شفارادرنمی یابی مگردرچشم بیمارش  

عتابش سخت عالمسوز خواهد بود بی تردید
که باشد عالمی تحت الشعاع مهررخسارش

من از اوصاف جنات النعیم این دستگیرم شد
که بوده حسن گندمگون وی الگوی معمارش

قیاس رحمتش باظرف اقیانوس ممکن نیست
کسی که هست کوثر چشمه ای از فیض سرشارش

مودت پیشه کن گرکه رضای خاطرش خواهی
مشو غافل (تراب)از خاکبوس آل اطهارش


محمدعلی کردی

 


تعداد بازديد : 541
سه شنبه 23 آذر 1395 ساعت: 10:39
نویسنده:
نظرات(0)
ز كار حضرت حيدر كسي سر در نياورده

مدح حضرت مولا علی علیه السلام

 

ز كار حضرت حيدر كسي سر در نياورده
و بهتر از علی(ع)، اعجاز ، پیغمبر نیاورده

بلی روح الامین پر زد به اوج عرش معنایش
ولیکن موقع برگشت با خود پر نیاورده

از آنکه یآفته حق را ، سوالی کن بگو آیا?
ز خاک زیر پای نوکر قنبر نیاورده?

به مسجد در رکوع خود برای یاری سایل
به جز حیدر کس انگشتر ز دستش در نیاورد

ای آنکه منکر اویی ، ببین ام القرا قرآن
چنان حیدر بر آیات خودش زیور نیاورده

دلیل کار، تشخیص منافق از مسلمان است
که خالق در کتابش نامی از حیدر نیاورده

علی همکفو زهرا بود و غیر از نفس پیغمبر
برای هیچ انسانی نبی دختر نیاورده

نبی از بهر لعن قوم نصرانی به همراهش
به جز "سبطین" و "زهرا" و "علی" لشکر نیاورده

هر آنكه با علي در سر خيال جنگ پرورده
اگر با سر به ميدان رفته با خود سر نياورده

اگر آورده سر را، زیر آن پیکر نیاورده
کسی از ذوالفقارش تیغ بران تر نیاورده

به جز پیغمبر و خالق، رسول الله ، فرموده:
ز کار حضرت حیدر کسی سر در نیاورده

 

جعفر ابوالفتحی

 

منبع:
www.Neyjaf.ir


تعداد بازديد : 139
شنبه 20 آذر 1395 ساعت: 10:39
نویسنده:
نظرات(0)
فرمود امیر شهر دلها حیدر:

عید

فرمود امیر شهر دلها حیدر:
روزی که در آن گنه نباشد عید است

جعفر ابوالفتحی


تعداد بازديد : 165
شنبه 20 آذر 1395 ساعت: 10:30
نویسنده:
نظرات(0)
زیبا ترین طلیعه ی ناب غزل ، حسن

آقا امام حســـــن مجتبـــــــی(ع)
 


زیبا ترین طلیعه ی ناب غزل ، حسن
در بحث جود واژه ی ضرب المثل ، حسن

ذکر لب زمین و زمان تا ابد حسین
ذکر لب حسین بود از از ازل ، حسن

منظومه ای زشعر اگر خط کند قلم
باید که استعاره شود با زحل ، حسن

راه خدا یکیست ، مسیرش ولی دوتاست
حَیِ عَلی اَلحُسین و خَیرو العَمَل حسن

 آقای ما ، اَشجَع اولاد حیدر است
یعنی که وقت رزم بود بی بدل ؛ حسن

پِی کردن شتر شَبَحِ رزم هم نبود
فرصت نشد که جلوه کند در جمل، حسن

مارا درست ؛ گرچه خریدستمان حسین
اما به ذات بوده دلیلو علل حسن

 آل علی و فاطمه هر یک شکر ، ولی
تفسیر تین گواه ؛ که باشد عسل،حسن


محمدجوادحیدرے


تعداد بازديد : 475
چهارشنبه 10 آذر 1395 ساعت: 9:13
نویسنده:
نظرات(0)
کبوتریم و پی دانه ی امام حسن

امام حسن مجتبی(ع)-مدح

 

کبوتریم و پی دانه ی امام حسن

رسیده ایم در خانه ی امام حسن

تمام مردم این شهر ، شهرت ما را

شناختند به دیوانه ی امام حسن

عجیب نیست اگر می شوند دشمن و دوست

اسیر لطف کریمانه ی امام حسن

اگر تمام جهان میهمان او باشند

هنوز جا دارد خانه ی امام حسن

نمیرویم سراغ کسی به غیر از او

که رزق ماست به پیمانه ی امام حسن

دل شکسته ی ما آنقدر طوافش کرد

لقب گرفت به پروانه ی امام حسن

فقیر بوده ولی پادشاه می گردد

به هرکه می رسد عیدانه ی امام حسن

به نام قاسمیون مفتخر شدیم و شدیم

غلام قاسم دردانه ی امام حسن

 

مجتبی خرسندی


تعداد بازديد : 455
شنبه 17 مهر 1395 ساعت: 10:46
نویسنده:
نظرات(0)
زیر علم امام کاظم بودن غرق کرم امام کاظم بودن

زیر علم امام کاظم بودن
غرق کرم امام کاظم بودن

خوب است ولی عجب صفایی دارد
یک شب حرم امام کاظم بودن

سید مجتبی شجاع


تعداد بازديد : 195
پنجشنبه 01 مهر 1395 ساعت: 8:29
نویسنده:
نظرات(0)
اي آفتـاب حُسن به زيبائيت سلام وي آسمــان فضل به دانائيت سلام

ولادت امام کاظم (ع)


اي آفتـاب حُسن به زيبائيت سلام
وي آسمــان فضل به دانائيت سلام
در صبر شاخصي به شکيبائيـت سلام
تنها تو کاظمي که به تنهائيت سلام
هرگه غضب به قلب رئوف تو يافت دست
از آب عفــو آتش خشمت فرو نشست



اي صرف گشته عمر گران تو در نماز
دُرِّ خداست اشک روان تو در نماز
مطلوب ايزد است بيان تو  در نمــاز
واجب بُود درود به جان تو در نماز
اي جلوه هاي لطف خدا دودمان تـو
اين دوستي است دوستي خاندان تو



تو عبد صالح و به کفت قدرت خــداست
هر ادعا ز قدرت و عزت تو را سزاست
هارون چگونه صاحب اين دعوي خطاست
کي ابر هر کجا که بباري ز ملک ماست
قدرت از آن توست کــه بر ابر پيــل وار
فرمان دهي و  شيعـۀ خود را کني سوار



اي نبض روزگار بـه کفِ با کفايتــت
شيرازۀ کتــاب شفاعــت ولايتت
شمس و قمر دو جلـوه ز نور هدايتت
گر، مي نبود جوشش بحر عنايتت
تبليغ سوء رشتۀ احکام مي گسست
طوفان کفر کشتي اسلام مي شکست



بـاران ابــر دست تو پايــان پذير نيست
دريــاي قلب پاک تو طوفـان پذير نيست
مهر تو گوهري است که نقصان پذير نيست
خصم تو کافري است که ايمان پذير نيست
آن سان که نور عشق خدا در وجود توست
از صبح تا به ظهر، زمان سجـــود توست



اي کشتي نجات به  درياي حادثـات
دارند شيعيان به شما چشم التفات
لب تشنه ايم تشنۀ يک جرعۀ فرات
بر ما ببخش از کرم خويشتن برات
در آستــان قدس رضا نور عين تو
دل پر زند به سوي تو و کاظمين تو



چون قلب مرده از دم تو جانم آرزوست
چون خاک تشنه، قطرۀ بارانم آرزوست
سر تا به پاي دردم و درمانـم  آرزوست
پا تا به سر نيــازم و احسانـم آرزوست
بر من ببخش آنچه کند جودت اقتضــا
سوگند مي دهم به جگر گوشه ات رضا

 

سیدرضا مويد


تعداد بازديد : 123
پنجشنبه 01 مهر 1395 ساعت: 8:27
نویسنده:
نظرات(0)
هر شاعري ست در تب تضمين چشم تو از بس سرودني ست مضامين چشم تو

ولادت  امام کاظم (ع)

 

هر شاعري ست در تب تضمين چشم تو
از بس سرودني ست مضامين چشم تو
چشم جهان به مقدمت اي عشق روشن است
از اولين دقايق تکوين چشم تو
ما را اسير صبح نگاه تو کرده است
آقا کرشمه هاي نخستين چشم تو
از ابتداي خلقت عالم از آن ازل
شيعه شدم به شيوۀ آئين چشم تو
مي شد چه خوب نور خدا را نگاه کرد
از پشت پلکت از پس پرچين چشم تو
امشب شکوه خلد برين ديدني شده
وقتي شده ست منظر و آئينه چشم تو
گل کرده بر لب غزلم باغی از رطب
امشب به لطف لهجۀ شیرین چشم تو
چشم تو آسمان سخا و کرامت است
آقا خوشا به حال مساکین چشم تو
حالا دو خط دعا به لبم نقش بسته است
در انتظار لحظۀ آمین چشم تو

«آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
آیا شود که گوشۀ چشمی به ما کنند»

چه عالمي ست عالم باب الحوائجي
با توست نورِ اعظم باب الحوائجي
مهر تو است حلقۀ وصل خدا و خلق
داری به دست خاتم باب الحوائجی
در عرش و فرش واسطۀ فیض و رحمتی
بر دوش توست پرچم باب الحوائجی
در آستانۀ تو کسی نا امید نیست
آقا برای ما همه باب الحوائجی
بی شک شفیع ماست نگاه رئوف تو
در رستخیز واهمه باب الحوائجی
دیوانۀ سخای ابا الفضلیِ توام
مانند ماه علقمه باب الحوائجی


صحن و سرات غرق گل ياس مي شود
وقتي که ميهمان تو عباس مي شود

در ساحل سخاوت درياي کاظمين
مائيم و خاک پاي مسيحاي کاظمين
با دست هاي خالي از اينجا نمي رويم
ما سائليم، سائل آقاي کاظمين
رشک بهشتيان شده حال کسي که هست
گوشه نشين جنت الاعلاي کاظمين
نور الهي از همه جا موج مي زند
توحيدي است بسکه سراپاي کاظمين
داریم در جوار حرم، حق آب و گِل
خاتون شهر ما شده زهرای کاظمین


ما ريزه خوار صحن و سرای کريمه ايم
اين افتخار ماست، گداي کريمه ايم

در سايه سار کوکب موسي بن جعفريم
ما شیعیان مکتب موسی بن جعفریم

فيضش به گوشه گوشۀ ايران رسيده است
يعني گداي هر شب موسي بن جعفريم
هستي ماست نوکري اهل بيت او
ما خانه زاد زينب موسي بن جعفريم
قم آستان رحمت آل پيمبر است
در این حرم، مُقرَّب موسی بن جعفریم
با مهر و رأفتش دل ما را خریده است
ما بندۀ مُکاتَب موسی بن جعفریم
چشم اميد اهل دو عالم به دست اوست
مات مرام و مشرب موسي بن جعفريم
حتي قفس براش مجال پرندگي ست
مديون ذکر و يارب موسي بن جعفريم
دلسوخته ز ندبۀ چشمان خسته اش
دلخون ز ناله و تبِ موسي بن جعفريم



آتش زده به قلب پريشان، مصيبتش
با دست بسته غرق سجود است حضرتش


از طعنه هاي دشمن نادان چه مي‌کشيد
بين کوير، حضرت باران چه مي‌کشيد
در بند ظلم و کينۀ قوي ستمگري
تنها پناه عالم امکان چه مي‌کشيد
خورشيد عشق و رحمت و نور و سخا و جود
در بين اين قبيلۀ عصيان چه مي‌کشيد
با پيکرش چه کرده تب تازيانه ها
با حال خسته گوشۀ زندان چه مي‌کشيد
شکر خدا که دختر مظلومه اش نديد
باباي بي شکيب و پريشان چه مي‌کشيد
اما دلم گرفته ز اندوه ديگري
طفل سه ساله گوشۀ ويران چه مي‌کشيد
با ديدن سر پدرش در ميان طشت
هنگام بوسه بر لب عطشان چه مي‌کشيد
وقتي که ديد چشم کبودش در آن ميان
خونين شده تلاوت قرآن چه مي‌کشيد


مي گفت با لب پر از آهي که جان نداشت:
اي کاش هيچ سنگدلي خيزران نداشت

 

مهدی رحیمی


تعداد بازديد : 181
پنجشنبه 01 مهر 1395 ساعت: 8:25
نویسنده:
نظرات(0)
وارث مُلک تبسم ، کاظم است عشق عالمتاب هفتم ، کاظم است

امام موسی بن جعفر(ع)-مدح و ولادت

 

وارث مُلک تبسم ، کاظم است

عشق عالمتاب هفتم ، کاظم است 

آفرینش ، سوره ای از مهر او

بر لب هستی ، تبسّم کاظم است 

مُصحف اخلاص و قاموس یقین

بحر عرفان را تلاطم ، کاظم است 

مُقتدای آسمان مردان سبز

قبله ی آیینه مردم ، کاظم است 

ترجُمان وحدت دل های ما

تابش مِهر تفاهم ، کاظم است 

مِی پرستان ! وقت سرمستی رسید

در میستان هفتمین خُم ، کاظم است 

آسمان ! تبریک ، فصل هفتم است

مِهر عالمتاب هفتم ، کاظم است

 

رضا اسماعیلی


تعداد بازديد : 211
پنجشنبه 01 مهر 1395 ساعت: 8:16
نویسنده:
نظرات(0)
اتّفاقی نبود می دانم، اتّفاقی که در غدیر افتاد

امیرالمومنین(ع)-عید غدیر

 

اتّفاقی نبود می دانم، اتّفاقی که در غدیر افتاد

دست مولا به سمت بالا رفت،سرِ نامردها به زیر افتاد

همه دیدند عشق در کار است، دست بالای دست بسیار است

همه دیدند اشک را وقتی سر زد از گونه امیر افتاد

چه قدر ردّ پا که رفتند و باز از نیمه راه برگشتند

بس که رفتند و بس که برگشتند چین به پیشانی کویر افتاد

از بیابان گذشت لبّیکی که به طرزی عجیب کوفی بود

آن قدر آشنا که در کوفه، لرزه بر کاسه های شیر افتاد

دست خود را گذاشت بر زانو روی پایش بلند شد برکه

عاقبت دستِ دست گیر علی توی دست غدیر گیر افتاد

 

مهدی رحیمی


تعداد بازديد : 173
سه شنبه 30 شهریور 1395 ساعت: 12:43
نویسنده:
نظرات(0)
هم دلبر و دلاور و دلدار مرتضی هم سرور و سر آمد و سردار مرتضی

امیر المومنین(ع)-مدح

 

هم دلبر و دلاور و دلدار مرتضی

هم سرور و سر آمد و سردار مرتضی

هم دیده ایست در و گهر بار مرتضی

هم سینه ایست مخزن الاسرار مرتضی

جان ِ گرو گذاشته در لیلت المبیت

دلواپسیِ امنیت ِ غار مرتضی

در سجده هاش گفته انا عبدک الذلیل

در جنگهاش صفدر و قهار مرتضی

هر جا که ایستاده چه سجاده و چه جنگ

دارد به بندگی تو اصرار مرتضی

انگار کار کرده ترازو تراز تر

وقتی گذشته از سر بازار مرتضی

هر جا گره به کار می افتاد ، جبرییل

میگفت یا محمد ، بگذار مرتضی...

دیوارِ دینِ حق و درِ شهرِ علم بود

اما چه دید از در و دیوار مرتضی؟

در کربلا به هر طرفی میکنم نگاه

جعفر علیست ،عون و علمدار مرتضی

زیبایی خدا به هر طرفی جلوه میکند

تکرار توست حیدر کرار ، مرتضی

 

محمد خادم


تعداد بازديد : 197
سه شنبه 30 شهریور 1395 ساعت: 12:43
نویسنده:
نظرات(0)
ليست صفحات
تعداد صفحات : 31
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف