حرم شاه - بانک جامع اشعار مذهبی روضه و مرثیه - مطالب ارسال شده توسط harame-shah

حرم شاه - بانک جامع اشعار مذهبی روضه و مرثیه - مطالب ارسال شده توسط harame-shah

حرم شاه - بانک جامع اشعار مذهبی روضه و مرثیه - مطالب ارسال شده توسط harame-shah

حرم شاه - بانک جامع اشعار مذهبی روضه و مرثیه - مطالب ارسال شده توسط harame-shah

حرم شاه - بانک جامع اشعار مذهبی روضه و مرثیه - مطالب ارسال شده توسط harame-shah
حرم شاه - بانک جامع اشعار مذهبی روضه و مرثیه - مطالب ارسال شده توسط harame-shah
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
اسرا

سبز است باغ آینه از باغبانی‌ات

گل کرد شوق عاطفه از مهربانی‌ات

از بس که خار خاطره بر پای تو نشست

چشم کسی ندید گل شادمانی‌ات

حتی در آن نماز شبی که نشسته بود

پیدا نشد تشهدی از ناتوانی‌ات

آن‏جا که روز کوفه ز رزم تو شام بود

شوق حماسه می‌چکد از خطبه‏خوانی‌ات

امّا شکست خطبه‏ی پولادی تو را

بر نیزه آیه‌های گل ناگهانی‌ات

با آن سری که در طبق آمد، شبی بگو

لبریز بوسه باد لب خیزرانی‌ات

عمر سه ساله صبر دل از لاله می‌گرفت

آتش نمی‌زنیم به داغ نهانی‌ات

جواد محمدزمانی


تعداد بازديد : 239
جمعه 18 آذر 1390 ساعت: 5:54
نویسنده:
نظرات(0)
اسرا

قرآن بخوان از روي نيزه دلبرانه

ياسين و الرحمان بخوان پيغمبرانه

قرآن بخوان تا خون سرخت پا بگيرد

همچون درخت روشني در هر کرانه

بايد بلرزاني وجود کوفيان را

قرآن بخوان با آن شکوه حيدرانه

خورشيد زينب شام را هم زير و رو کن

قرآن بخوان با لهجه اي روشنگرانه

کوثر بخوان تا رود رود اينجا ببارم

در حسرت پلک کبودت خواهرانه

قرآن بخوان شايد که اين چشمان هرزه

خيره نگردد سوي ما خيره سرانه

اما چه تکريمي شد از لب هاي قاري

تشت طلا و بوسه هاي خيزرانه

گل داده از اعجاز لب هاي تو امشب

اين چوب خشک اما چرا نيلوفرانه

در حسرت لب هاي خشکت آب مي‌شد

ريحانه ات با التماسي دخترانه

آن شب که مي‌بوسيد چشمت را سه ساله

خم شد ز داغت نيزه هم ناباورانه

از داغ تو قلب تنور آتش گرفته

تا صبح با غمناله هايي مادرانه

یوسف رحیمی


تعداد بازديد : 261
جمعه 18 آذر 1390 ساعت: 5:53
نویسنده:
نظرات(0)
اسرا

ای نیزه دار ؛ آینه بر نیزه میبری؟

خواهی چگونه از وسط شهر بگذری

از کوچه های خلوت آنجا عبور کن

خوب است اندکی به ابالفضل بنگری

کمتر بخند قاری قرآن دلش شکست

بر آیه ها قسم که تو بی دین و کافری

دیگر بس است نیزه خود را زمین مکوب

تو از یهودیان محل سنگ دل تری

دیدی حسین فاطمه خیر کثیر داشت

حالا تو صاحب دو سه تا کیسه زری

با رقص نیزه پدرم قصد کرده ای

در پیش چشم عمه لجم را در آوری؟

داری گل سری که عمویم خریده است

بی آبرو برای که سوغات میبری؟

حس میکنم به دختر خود قول داده ای

از کربلا براش دو خلخال میبری

وحید قاسمی


تعداد بازديد : 249
جمعه 18 آذر 1390 ساعت: 5:53
نویسنده:
نظرات(0)
اسرا

شعر بسیار بسیار بسیار زیبا در راه کوفه و شام

(توصیه می کنم که این شعر را همه بخوانند)

(مناجات با اباعبدالله الحسین ع)

بوسه از خال لبت ای یار چیز دیگری است

غمزه ی چشم تو ای دلدار چیز دیگری است

ای تو لیلای همه عشاق ای معشوق ما

این سر مجنون به روی دار چیز دیگری است

دل برایت خانه ی غمهاست ای جانا ولی

از غم تو گریه ی بسیار چیز دیگری است

داستان کربلا مشهور بین مردم است

قصه رأس و تنور نار، چیز دیگری است

گرچه کل این بدن رفته به زیر سم ولی

پهلوی بشکسته ی مردار چیز دیگری است

گرچه سرها روی نی ها خفته بودند ای شهید

دیده ات بر روی نی بیدار، چیز دیگری است

گرچه راه شام و کوفه پر مصیبت بود لیک

آن تن تب کرده و بیمار چیز دیگری است

بین راه کربلا تا کوفه غم بسیار لیک

سیلی و کعب و سنان در کار، چیز دیگری است

چشم ها بسیار شد گریان ز غمهایت عزیز

چشم زینب از غمت پر بار ، چیز دیگری است

بر سر و موی و تن و معجر ببین ای سر به نی

حمله های پنجه ی کفتار ، چیز دیگری است

بر دل غمدیده ی این عاشقان ای عشق من

خنده های این سگان هار، چیز دیگری است

این همه نامه ز کوفه آمده بهر شما

این تنت غرق به خون بی یار، چیز دیگری است

رأس تو ببریدن و رگهای تو خونی ز ظلم

خون دل جاری ز چشم تار چیز دیگری است

از غم زینب چرا در چشم دشمن نیست اشک

گریه ی حیوان صحرا، مار چیز دیگری است!!!

کودکی از کاروان گم شد ولی آقای من

پای این کودک به روی خار، چیز دیگری است

این همه غم یک طرف این جمله ی من یک طرف

آل زهرا برده ی بازار، چیز دیگری است

مصراع آخر ببین آتش به دل ها می کشد

نان گرفتن ها ز روی عار، چیز دیگری است

سروده جعفر ابوالفتحی

وبلاگ اشعار مذهبی

www.harame-shah.rozblog.com


تعداد بازديد : 182
پنجشنبه 17 آذر 1390 ساعت: 15:37
نویسنده:
نظرات(0)
امام حسین ع

یوسف رحیمی

امام حسین(ع)-شهادت

قرآن بخوان از روی نیزه دلبرانه

یاسین و الرحمان بخوان پیغمبرانه

قرآن بخوان تا خون سرخت پا بگیرد

هم چون درخت روشنی در هر کرانه

باید بلرزانی وجود کوفیان را

قرآن بخوان با آن شکوه حیدرانه

خورشید زینب شام را هم زیر و رو کن

قرآن بخوان با لهجه ای روشنگرانه

کوثر بخوان تا رود رود این جا ببارم

در حسرت پلک کبودت خواهرانه

قرآن بخوان شاید که این چشمان هرزه

خیره نگردد سوی ما خیره سرانه

اما چه تکریمی شد از لب های قاری

تشت طلا و بوسه های خیزرانه

گل داده از اعجاز لب های تو امشب

این چوب خشک اما چرا نیلوفرانه

در حسرت لب های خشکت آب می‌شد

ریحانه ات با التماسی دخترانه

آن شب که می‌بوسید چشمت را سه ساله

خم شد ز داغت نیزه هم ناباورانه

از داغ تو قلب تنور آتش گرفته

تا صبح با غمناله هایی مادرانه


تعداد بازديد : 361
پنجشنبه 17 آذر 1390 ساعت: 11:56
نویسنده:
نظرات(0)
امام حسین ع

غلامرضا سازگار

شام غریبان

الا سفر به سوی کربلا کنید امشب

همه زیارت خون خدا کنید امشب

اگر به جانب مقتل عبورتان افتاد

برای حضرت زهرا دعا کنید امشب

برای آنکه رود در کنار نعش پدر

رقیه را به بیابان رها کنید امشب

نماز وتر به جا آورید بنشسته

به دخت شیرخدا اقتدا کنید امشب

علم به دست بگردید دور آل‌ ا...

گره ز کار علمدار وا کنید امشب

اگر به مطبخ خولی عبورتان افتاد

زیارت سر از تن جدا کنید امشب

ستمگران! به پیمبر قسم عزادارند

به آل فاطمه کمتر جفا کنید امشب

الا تمام ملایک! به قتلگاه آیید

ز گریه شور قیامت به پا کنید امشب

به سوز سینه ی «میثم» چنان بریزید اشک

که حق خون خدا را ادا کنید امشب


تعداد بازديد : 397
پنجشنبه 17 آذر 1390 ساعت: 11:55
نویسنده:
نظرات(0)
امام حسین ع

غلامرضا سازگار

امام حسین(ع)-روز عاشورا

سیاه، چهره ی خورشید و تیره ملک خداست

چه روی داده مگر روز محشر کبراست؟

چه روی داده که قرآن فتاده در یم خون؟

چه روی داده که خورشید نوک نی پیداست؟

چه روی داده که خلق و خدا عزا دارند؟

چه روی داده که ملک وجود، غرق عزاست؟

چه روی داده که بینم ز خونِ خون خدا

خضاب، موی رسول است و گیسوی زهراست؟

چه روی داده که یک نیم روز از دم تیغ

به یک منا سر هفتاد و دو ذبیح، جداست؟

نگه کنید خدا را که روی هر سنگی

نوشته با خط خون: روز، روز عاشوراست

نگه کنید که خون خدا بود جاری

ز حنجری که پر از بوسه ی رسول‌خداست

نگه کنید به قرآن سینه ی احمد

که آیه‌ آیه ز شمشیر و تیغ و تیر جفاست

میان قلزم خون سینه‌ای شده پامال

که نقطه ‌نقطه بر آن جای نیزه ی اعداست

سری که از سر نی چشم دوخته به حرم

سر مقدس خونین سیدالشهداست

کنار علقمه با خون، به دست و مشک و علم

نوشته: این بدن پاره‌ پاره ی سقاست

به زیر کعب نی و تازیانه دخترکی

به دیده اشک و به لب‌هاش بانگ یا ابتاست

گلو گرفته، نفس خسته، زیر لب گوید

عمو کجاست؟ برادرکجاست؟ عمه کجاست؟

به یاد خون گلوی حسین تا صف حشر

نه کربلا که جهان وجود، کرب‌وبلاست

روان به خیمه شده ذوالجناح بی ‌صاحب

صدای شیهه ی او واحسین و واویلاست

نه تا قیام قیامت، پس از قیامت هم

همیشه پرچم خونین کربلا برپاست

چهارده صده، «میثم!» گذشته است و هنوز

شرار دامن طفل حسین در دل ماست


تعداد بازديد : 219
پنجشنبه 17 آذر 1390 ساعت: 11:55
نویسنده:
نظرات(0)
امام حسین ع

محمد فردوسی

امام حسین(ع)-مناجاتی

دوباره لحظه ی سرخ قیام عاشورا

دوباره خون به دلم کرده نام عاشورا

نشسته روی لبم السّلام علیک

چه کرده با دل من السّلام عاشورا

برای ناله ی هل من معین تو،لبّیک

بگویم از سر شوق ای امام عاشورا

خدا کند که بمیرم میان روضه تان

از این جراحت بی التیام عاشورا

نفس کشیدن من علّتش فقط این است

بگیرم از ته دل انتقام عاشورا

تمام همّتم این است یارتان باشم

که مستقر بشوم در خیام عاشورا

به زیر بار ستم ها نرفتن ای آقا

بُوَد همیشه و هر جا پیام عاشورا

مگر که زینت دوش نبی نبودی تو

چه شد شکسته شد آن احترام عاشورا؟!


تعداد بازديد : 247
پنجشنبه 17 آذر 1390 ساعت: 11:54
نویسنده:
نظرات(0)
عاشورا

علی اکبر لطیفیان

امام حسین(ع)-قتلگاه

بلند مرتبه شاهی و پیکرت افتاد

همین که پیکرت افتاد خواهرت افتاد

تو نیزه خوردی و یک مرتبه زمین خوردی

هزار مرتبه زینب، برابرت افتاد

همین که از طرف جمعیت دو تا چکمه

رسید اول گودال، مادرت افتاد

تو را به خاطر دِرهم چه دَرهمت کردند

چنان که شرح تن تو به آخرت افتاد

ولی به جان خودت خواهرت مقصر نیست

در آن شلوغی اگر بارها سرت افتاد

خبر رسید که انگشتر تو را بردند

میان راه، النگوی دخترت افتاد

کنار خیمه رسیده است لشگر کوفه

و خواهر توبه یاد برادرت افتاد


تعداد بازديد : 239
پنجشنبه 17 آذر 1390 ساعت: 11:53
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت زینب

حسین ایزدی

حضرت زینب(س)-مصائب

زینب است و خواهری و مادری توام شده

زینب است و حیدری و کوثری با هم شده

زینب است و زینت بابا و مثل مادرش

قلب حیدر را انیس و مونسی محرم شده

زینب است و آسمان ها ریزه خوار خوان او

در کنار سفرهٔ او خوشه چین حاتم شده

زینب است و جبریل و جمله افلاکیان

بهر خدمت کاری او در مقابل خم شده

زینب است و یار دیرین حسین فاطمه

از برای روز عاشورا به او هم دم شده

رشته عمر و حیاتش بسته بر جان حسین

چون تپش های دلش با یا حسین یک دم شده

یاد دارد کودکی هایش فقط گفته حسین

لحظه های آخرش ذکر حسین مرهم شده

شرط او حتی برای وصلتش بوده حسین

کو به کو منزل به منزل با حسین همره شده

زینب است و سایه روی سرش بوده حسین

روز عاشورا از این رو سر به نیزه بر شده

خیره خیره دیدن روی برادر کار او

تل زینب از برای دیدن او تل شده

لحظه های آخر گودال جانش را گرفت

روح زینب عصر عاشورا ز جانش در شده

حال جسم زینب است اکنون به کوفه می رود

روح او با روح دلبر سوی پیغمبر شده


تعداد بازديد : 213
پنجشنبه 17 آذر 1390 ساعت: 11:52
نویسنده:
نظرات(0)
امام سجاد ع

سعید توفیقی

امام سجاد(ع)-شهادت

باز گریان غم هم نفسی باید شد

زائر مرغ غریب قفسی باید شد

باز یک عده جفا، زخم روی زخم زدند

از قضا باز عزادار کسی باید شد

**

باید امشب همه از شوق پر و بال شویم

تا عزادار عزادار چهل سال شویم

کاسه ای اشک بگیریم روی دست وَ بعد

راهی روضه ی پیغمبر گودال شویم

**

آن کسی که همه اش گریه ی عاشورا بود

آب می دید به یاد جگر سقا بود

چشمایش همه شب هیأت واویلا داشت

تا نفس داشت فقط گریه کن بابا بود

**

زهر نوشید وَ تب کرد محیط جگرش

گُر گرفت از عطش و سوخت همه بال و پرش

خشک شد جُلگه ی لب هاش و با خشکی لب

روضه می خواند به یاد لب خشک پدرش

**

آن کسی که خود خورشید به پایش افتاد

ناگهان رعشه بر اندام رسایش افتاد

ضعف شد چیره و زیر بغلش خالی شد

از روی شانه ی افتاده عبایش افتاد

**

وای از ریش سپیدش كه حنایی شده بود

ناله اش گفتن اسمی سه هجایی شده بود

دم مغرب افق شهر مدینه اما

جهت قبله ی او كرب و بلایی شده بود

**

این هم از ماهیت نفس نفیس خاك است

سر آقا به روی دامن خیس خاك است

همه اش سجده شده مثل پدر در گودال

خاك سجاده و سجاد انیس خاك است

**

گاه آهسته فقط وای برادر می خواند

لب تشنه «قُتلوا» بود كه از بَر می خواند

اشك می ریخت وَ هر آینه می گفت حسین

تا دم مرگ فقط روضه ی حنجر می خواند

**

تلخی زهر به كامش عسل و قند آمد

بر لب پر تَرَكش مطلع لبخند آمد

جلوی چشم ترش كرببلا ظاهر شد

یا اَبِ یا اَبِ گفت و نفسش بند آمد


تعداد بازديد : 213
پنجشنبه 17 آذر 1390 ساعت: 11:52
نویسنده:
نظرات(0)
اسرا

شهرام شارخی

اسارت- در مسیر کوفه و شام

وارسی کرد آن حوالی را

پشت هر تپه سنگ بوته ی خار

خیمه در خیمه گوشه در گوشه

بچه ها را شمرد چندین بار

چشم هایش به دور و بر چرخید

کاروان را نمود آماده

ایستاد و کمی تامل کرد

هیچ کس از قلم نیفتاده

کاروان را شکسته بندی کرد

روی هر زخم مرهمی پیچید

گاه گاهی میان این همه سوز

سر بر نیزه رفته را می دید

شانه ها دائماً تکان می خورد

گریه ی بچه ها چه سوزی داشت

داغ ها را کمی تسلی داد

خودش اما چه حال و روزی داشت

با تمام وجود می زد شور

رو به رویش سیاهی شب بود

دور تا دور کاروان می گشت

نگران غرور زینب بود

تند می رفت و تند بر می گشت

در نظر داشت طول قافله را

بچه ها را یکی یکی می گفت

کم کنید کم کنید فاصله را

غیرت حیدریش رو شده بود

چادر مادرانه بر سر داشت

هم حواسش به چشم خواهر بود

هم هوای سر برادر داشت

مثل مادر چه غربتی دارد

مثل بابا چقدر مظلوم است

چه کسی گفت آب می خواهم؟

مشک بر دوش ام کلثوم است


تعداد بازديد : 223
پنجشنبه 17 آذر 1390 ساعت: 11:51
نویسنده:
نظرات(0)
امام سجاد ع

محمد علی بیابانی

حضرت سجاد(ع)-مصائب

این زهر، دردی از تب دردم دوا نکرد

هیچ عقده ای از این گلوی بسته وا نکرد

آن چه که آرزوی من آن بود آن نشد

سی سال دیر آمد و فکر مرا نکرد

طوفان گرفت و دار و ندارم به باد رفت

روزی که غم وزید و به ما جز جفا نکرد

غم های من ز عصر مصیبت شروع شد

وقتی که دشمن آمد و رحمی به ما نکرد

در گیر و دار غارت معجر ز دختران

خلخال و گوشواره ای آرام وا نکرد

عمه رسید و گفتم "علیکنّ باالفرار"

یعنی کسی ز آل پیمبر حیا نکرد

از کربلا به کوفه و از کوفه تا به شام

دشمن ز بی حیایی و ظلمی ابا نکرد

اما میان این همه رنج و غم وبلا

جایی تلافی ستم "شام" را نکرد

بازار داغ برده فروشی شامیان

داغی به دل گذاشت که کرب و بلا نکرد

در بین کوچه های یهودی نشین شهر

ما را کسی به اسم مسلمان صدا نکرد

دیدم میان بزم شراب حرامیان

چوبی که دو لب پدرم را رها نکرد

عمری به یاد این همه غم سوختم ولی

این زهر، دردی از تب دردم دوا نکرد


تعداد بازديد : 259
پنجشنبه 17 آذر 1390 ساعت: 11:51
نویسنده:
نظرات(0)
امام سجاد ع

رضا اسماعیلی

امام سجاد(ع)-مصائب

بعد از آن واقعه ی سرخ، بلا سهم تو شد

پیکر سوخته ی کرب و بلا سهم تو شد

بعد از آن واقعه هفتاد و دو آیینه شکست

ناگهان داغ دل آینه ها سهم تو شد

بعد از آن واقعه، آشوب قیامت برخاست

بر سر نیزه سر خون خدا سهم تو شد

بعد از آن واقعه، خون جوش زد از چشمانت

خطبه ی اشک، برای شهدا سهم تو شد

بعد از آن واقعه در هروله ی آتش و خون

در شب خوف و خطر خطبه ی «لا» سهم تو شد

بعد از آن واقعه در فصل شبیخون ستم

خوردن زخم ز شمشیر جفا سهم تو شد

خیمه ی نور تو در فتنه ی شب سوخت ولی

کس نپرسید که این ظلم چرا سهم تو شد

بعد از آن واقعه، اِی زینت سجاده ی عشق

از دلت آینه جوشید، دعا سهم تو شد

بعد از آن واقعه، ای کاش که می مردم من

مصلحت نیست بگویم، که چه ها سهم تو شد

بعد از آن واقعه ی سرخ، حقیقت گل کرد

کربلا در تو درخشید، خدا سهم تو شد


تعداد بازديد : 388
پنجشنبه 17 آذر 1390 ساعت: 11:50
نویسنده:
نظرات(0)
امام حسین ع

یوسف رحیمی

امیرالمومنین(ع)-امام حسین(ع)- شهادت

در راه عشق مقصد آئینه ها یکی ست

میعادگاه و قبله‌ی اهل ولا یکی ست

در سیر خلق، راه وصال خدا یکی ست

یعنی حقیقت نجف و کربلا یکی ست

این دو سپیده‌ی ازلی نور واحدند

از ابتدا حسین و علی نور واحدند

الله راز مشترک این دو رهبر است

عرش عروجشان روی دوش پیمبر است

خورشیدشان تبسم زهرای اطهر است

در دستشان زمام تمامی محشر است

از مشرق تجلی توحید سر زدند

از یک افق شبیه دو خورشید سر زدند

بی شک برای خلقت هستی بهانه اند

در عرش و فرش نور خدا را نشانه اند

در قلّه های عزّ و شرف جاودانه اند

بی انتها شبیه خدا بی کرانه اند

کم نیست قبله گاه شهود و یقین شدن

با عشق لا یزال الهی عجین شدن

از خانواده‌ی شرف و استقامتند

همزاد صبر و غیرت و شور و شهادتند

دریای فضل و رحمت و جود و سخاوتند

خورشید استجابت و نور هدایتند

گر چه شکوه و شوکتشان بی بدیل بود

افسوس اهل درک و بصیرت قلیل بود

گم کرده اند بعد نبی نور ناب را

اهل زمانه روشنی آفتاب را

پوشاند ابر فتنه صراط ثواب را

نشناختند منزلت بوتراب را

هیهات آفتاب خدا بی مرید شد

یک جامعه تباهِ دو فکر پلید شد

آن روز که بنای سقیفه نهاده شد

خانه نشینی علوی ها اراده شد

توهین به اهل بیت پیمبر چه ساده شد

اجر رسول، پشت در خانه داده شد

این آتشی که راه حرم را گرفته است

از کوچه‌ی مدینه چنین پا گرفته است

حالا غروب بی کسی حیدر آمده

فصلی ز چشم فاطمه خونین تر آمده

مانند آتشی که ز پشت در آمده

آه از نیام کوفه دو خنجر بر آمده

تا غرق خون کند دل محراب را یکی

بندد به روی خون خدا آب را یکی

در امتداد غربت دیرینه‌ی‌ علی

در کربلا شکسته شد آئینه‌ی‌ علی

یک کوفه آمده ، همه با کینه‌ی علی

شمر است که نشسته روی سینه‌ی علی

زینب کنار فاطمه در قلب قتلگاه

فریاد می کشد ز جگر: وامحمداه

کرب و بلا که مقتل جان های عاشق است

عرش عروج تا ملکوت حقایق است

بر روی نیزه ها سر قرآن ناطق است

اما بدان که وعده‌ی‌ الله صادق است

یعنی که نیست غیر خدا خون بهای عشق

حالا طنین فکنده در عالم صدای عشق

سر می رسد غروب عزاپوش روزگار

سر می رسد به لطف خدا شام انتظار

می آید از سپیده دمان مرد تکسوار

با بیرق حسینی و طوفان ذوالفقار

می آید و صلابتِ حق می شود عیان

«عجل علی ظهورک یا صاحب الزمان»


تعداد بازديد : 217
پنجشنبه 17 آذر 1390 ساعت: 11:37
نویسنده:
نظرات(0)
امام حسین ع

هادی جانفدا

امام حسین(ع)-شهادت

در داغ تو كوه از كمر می‌شكند

محمل نشكست بلكه سر می‌شكند

تو از دل من چه انتظاری داری؟

وقتی كه نماز در سفر می‌شكند


تعداد بازديد : 263
پنجشنبه 17 آذر 1390 ساعت: 11:36
نویسنده:
نظرات(0)
عاشورا

حضرت زینب(س)-وداع و...


گریه هایم اگر چه کاری نیست

چه کنم؟ غیر گریه کاری نیست

بعد عمری کنار هم بودن

می روی و مرا نگاری نیست

فصل سرد خزان عمرم شد

باغ من را دگر بهاری نیست

می بری جان خواهرت با خود

بعد تو پای استواری نیست

روی شانه تو منزلت داری

لااقل وقت نی سواری نیست

رفتنت می برد امید حرم

کودکان را دگر قراری نیست

گرگ ها صف کشیده اند این جا

آهوان را ره فراری نیست

می روی و به خیمه می تازند

پس مپرسم چرا وقاری نیست!

***

ای به قربان آیه ی کهفت

سر شکسته تر از تو قاری نیست

چه بلایی سر تو آوردند؟

جز به نیزه تو را مزاری نیست

بعد تو زینب است و طفلانت

چه کنم؟ جای گریه زاری نیست


تعداد بازديد : 329
پنجشنبه 17 آذر 1390 ساعت: 11:35
نویسنده:
نظرات(0)
عاشورا

قاسم نعمتی

حضرت زینب(س)-وداع

مُردم از دل واپسی بس که پریشان خاطرم

سایه ات تا بر سرم باشد خدا را شاکرم

دیگر از امروز یک لحظه مشو از من جدا

تو شبیه کعبه باش و من شبیه زائرم

در نماز شب دعا کردم نبینم داغ تو

تو سلامت باشی اما من بمیرم حاضرم

تو به فکر حنجرت باش و غم من را مخور

دختر زهرایم و در حفظ معجر ماهرم

دست خود روی سرم بگذار و یا ستار گو

بوی خاک چادر مادر گرفته چادرم

ناز کم کن ای نگار نازنینم یاحسین

ترس من این است داغت را ببینم یا حسین


تعداد بازديد : 177
پنجشنبه 17 آذر 1390 ساعت: 11:34
نویسنده:
نظرات(0)
عاشورا

فاضل نظری

امام حسین(ع)-روز عاشورا


نشسته سایه ای از آفتاب بر رویش

به روی شانه طوفان رهاست گیسویش

ز دور دست سواران دوباره می آیند

که بگذرند به اسبان خویش از رویش

کجاست یوسف مجروح پیرهن چاکم

که باد از دل صحرا می آورد بویش

کسی بزرگ تر از امتحان ابراهیم

کسی چنان که به مذبح برید چاقویش

نشسته است کنارش کسی که می گرید

کسی که دست گرفته به روی پهلویش

هزار مرتبه پرسیده ام زخود او کیست

که این غریب نهاده است سر به زانویش

کسی در آن طرف دشت ها نه معلوم است

کجای حادثه افتاده است بازویش

کسی که با لب خشک و ترک ترک شده اش

نشسته تیر به زیر کمان ابرویش

کسی است وارث این دردها که چون کوه است

عجب که کوه ز ماتم سپید شد مویش

عجب که کوه شده چون نسیم سرگردان

که عشق می کشد از هر طرف به هر سویش

طلوع می کند اکنون به روی نیزه سری

به روی شانه طوفان رهاست گیسویش


تعداد بازديد : 243
دوشنبه 14 آذر 1390 ساعت: 14:37
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت علی اکبر ع

اشعار شب هشتم محرم الحرام – روضه حضرت علی اکبر(ع)

ز دستم‌ مي‌ روي‌ اما صدايم‌ در نمي‌آيد

دلم‌ مي‌سوزد و كاري‌ ز دستم‌ بر نمي‌آيد

سرم‌ را مي‌گذارم‌ روي‌ كتف‌ خواهرم‌ زينب‌ :

الا اي‌ محرم‌ دردم‌ چرا اكبر نمي‌آيد

اگر زينب‌ نمي‌آمد گريبان‌ پاره‌ مي‌كردم‌

تحمل‌ مي‌رود اما شب‌ غم‌ سر نمي‌آيد

اذان‌ گوي‌ دل‌ بابا، اذاني‌ ميهمانم‌ كن‌

اگر چه‌ از گلوي‌ تو صدائي‌ در نمي‌آيد

الا اي‌ سرو بي‌ همتا، عصاي‌ پيري‌ بابا

به والله‌ سرم‌ ديگر از اين‌ بدتر نمي‌آيد

اگر چه‌ سعي‌ خود را مي‌كنم‌، اما

نمي‌دانم‌ چرا اين‌ تيرها از پيكر تو در نمي‌آيد


تعداد بازديد : 227
جمعه 11 آذر 1390 ساعت: 19:09
نویسنده:
نظرات(0)
ليست صفحات
تعداد صفحات : 1346
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف