شب اول محرم مسلم ع - 3

شب اول محرم مسلم ع - 3

شب اول محرم مسلم ع - 3

شب اول محرم مسلم ع - 3

شب اول محرم مسلم ع - 3
شب اول محرم مسلم ع - 3
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
با لب پاره ؛ لب بام ؛ سلامم به شما تا بگیرد دلم آرام ؛ سلامم به شما آخر از عشق تو راهیّ سر دار شدم ای ع

با لب پاره ؛ لب بام ؛ سلامم به شما
تا بگیرد دلم آرام ؛ سلامم به شما

آخر از عشق تو راهیّ سر دار شدم
ای علی زاده ببین میثم تمار شدم

 

باز هم شکر زن و بچّه ندیدند مرا
موقعی که وسط کوچه کشیدند مرا

هیچ کس نیست دگر دور و بر مسلم تو
بسته شد مثل علی بال و پر مسلم تو

سر عباس و پسرهات سلامت آقا
گر شکستند در این کوچه سر مسلم تو

قسمت این بود ؛ لبِ تشنه شهیدم بکنند
پیش مرگ جگرت شد جگر مسلم تو

لب من خشک و دو چشمم تر و قلبم سوزان
زده اند آتش بر خشک و تر مسلم تو

به فدای سر یک موی عزیزان تو باد
جان هر دو پسر دربه در مسلم تو

کاش می شد بنویسم که نیایی اینجا
که می آید به سر تو چه بلایی اینجا

حاصل این سفرت بی علی اصغر شدن است
بی برادر شدن و بی علی اکبر شدن است

همه ی ترسم از این است که مضطر بِشَوی
مثل این نائب دل سوخته ؛ بی سر بِشَوی

وای اگر گَرْد بر آیینه ی تو بنشیند
شمر با چکمه روی سینه ی تو بنشیند

وای اگر کار به توهین و جسارت بکشد
وای اگر خواهرتان بار اسارت بکشد

وای اگراهل و عیال تو زمین گیر شوند
دخترکهات پس از رفتن تو پیر شوند

بدنم نقش زمین است میا کوفه حسین
خواهش مسلمت این است میا کوفه حسین

محمدقاسمی


تعداد بازديد : 119
چهارشنبه 01 مهر 1394 ساعت: 10:09
نویسنده:
نظرات(1)
داد جگرش ادامه داد علی ست فریاد گلوش عین فریاد علی ست هیهات! سفیر بودنش جرمش نیست جرمش فقط این است که

داد جگرش ادامه ی داد علی ست
فریاد گلوش عین فریاد علی ست
هیهات! سفیر بودنش جرمش نیست
جرمش فقط این است که داماد علی ست

در کوفه که هر محله اش بلوا بود
آرام نشسته بود, چون دریا بود
در خانه طوعه رفت تا قرب على
پس خانه نبود, مسجدالاقصى بود

نذر قدم یار , سرى دارم من
از شوق دوتا چشم ترى دارم من
در خواب امیر مومنان را دیدم
به به, چه مبارک سحرى دارم من

دیدید اگر که جان به کف آمده ام
اى کوفه اگر به این طرف آمده ام
مقصود على بود و على بود و على
در اصل زیارت نجف آمده ام

بنویس که مسلم ات مسلمان علی ست
داماد على نه , از غلامان علی ست
بنویس سر حبیب بر دامن توست
اما سر من به روى دامان علی ست

این کوچه به رد پاى تو محتاج است
منبر به تو و صداى تو محتاج است
اى دختر فاطمه بیا حرف بزن
این کوفه به خطبه هاى تو محتاج است

مشتاقم و اجبار نمیبرد مرا
با جبر سر دار نمیبرد مرا
من یوسف بى مشترى این شهرم
ورنه سربازار نمیبرد مرا


علی اکبر لطیفیان


تعداد بازديد : 85
چهارشنبه 01 مهر 1394 ساعت: 10:09
نویسنده:
نظرات(0)
با غربت و غم شهر کوفه همنشین است حال و هوای غصه اینجا بس عجین است بیعت شکستن عادت دستان اینجاست هر رو

با غربت و غم شهر کوفه همنشین است
حال و هوای غصه اینجا بس عجین است
بیعت شکستن عادت دستان اینجاست
هر روز اینجا یک امیرالمومنین است

دیروز لبیک حسین جان آشنا بود
نام علی همراه با نام خدا بود
آل محمد بر منابر می ستودند
محراب دلها جاری از یاد شما بود

امروز کوفه مملو از رنگ نفاق است
کینه ، گل روییده، در کوی و رواق است
ای کاش هجران تو آخر، وصل باشد
اما گمانم قصه ام درد فراق است

بر منبر این شهر،شمر است و سنان است
سب علی هم خطبه ی روی زبان است
بازار آهنگر عجب رونق گرفته
جنس فروشی نیزه و تیر و کمان است

همراه خود دردانه دختر را میاور
این کوفه نامرد است خواهر را میاور
تیر سه شعبه حرمله آماده کرده
رحمی ندارد خصم، اصغر را میاور

اینجا زنان در انتظار گوشوارند
معجر کشان پست، اینجا بی شمارند
شرم و حیا کالای نایاب است اینجا
آتش به روی بام خانه میگذارند

تنها میان کوچه ها تنها ترینم
“آقا بیا کوفه” نوشتم شرمگینم
حالا فقط مرگ از خدا خواهم فقط این
تا زینب بی معجر، اینجا من نبینم

رنگ دل مردم شب تار است اینجا
آیینه ها از سنگ و زنگار است اینجا
اینجا بهاری نیست فصل برکتی نیست
در باغهایش میوه ها خار است اینجا

یک پیرزن، تنها به عهد خود وفا کرد
بیعت شکن ها را ز کار خود جدا کرد
مسلم مرا خواند و مسلمانی نشان داد
یک گوشه از درد غریبی را دوا کرد

برگرد کوفه یادگار بی وفایی ست
برگرد قاب قلب من قاب جدایی ست
برگرد تا شرمنده از رویت نباشم
حال من تشنه نینوایی ست


قاسم احمدی


تعداد بازديد : 239
چهارشنبه 01 مهر 1394 ساعت: 10:08
نویسنده:
نظرات(0)
نامه ای را که نوشتم جگرم را سوزاند…. دست من بشکند این بال و پرم راسوزاند یک نفر نیست که در کوفه پناه

نامه ای را که نوشتم جگرم را سوزاند….
دست من بشکند این بال و پرم راسوزاند

یک نفر نیست که در کوفه پناهم بدهد…
غیر از این توئه کسی نیست که راهم بدهد

نگرانم، نگرانم ،که پریشان بشوی..
با زن و بچه ات آواره و حیران بشوی

کارو بار همه ی نیزه فروشان گرم است
طفل شش ماهه نیاور که بیابان گرم است

دختران تو عزیز اند نیایی یک وقت
کوفیان فکر کنیز اند نیایی یک وقت

جگرم سوخت به قربان اباعبدالله.
بفدای لب و دندان اباعبدالله.

به روی خاک کشیدند تنم را بخدا
میکشیدند ز مویم بدنم را بخدا

بر سربامم و گودال تو را میبینم…
لحظه ی غارت اموال تو را میبینم

تا قیامت به تن بی کفنت مدیونم..
نیزه ای گر برود در بدنت.. مدیونم

یا که چکمه بخورد بر دهنت مدیونم
من به انگشتر و انگشت تنت مدیونم

ترسم این است که پیش همه عریان بشوی
کاش میشد که نیایی و پشیمان بشوی

ترسم این است لباس تو به غارت برود.
ترسم این است که زینب به اسارت برود

کوفه را شرم و حیا نیست اباعبدالله.
جای تو طشت طلا نیست اباعبدالله


حامد جولازاده


تعداد بازديد : 127
چهارشنبه 01 مهر 1394 ساعت: 10:08
نویسنده:
نظرات(0)
این کوفیان که دم ز مرام و وفا زدند هنگام لعن نام علی را صدا زدند ماندم غریب مثل عمو بین کوچه ها اینجا

این کوفیان که دم ز مرام و وفا زدند
هنگام لعن نام علی را صدا زدند

ماندم غریب مثل عمو بین کوچه ها
اینجا تمام شهر به من پشت پا زدند

گفتم منم سفیر ولی خدا،ولی
آقا مرا برای رضای خدا زدند

شرمنده ام که نامه نوشتم بیا، نیا
اینجا کسی به فکر شما نیست،جا زدند

مسلم برای غربت تو گریه میکند
من را چقدر قوم مسلمان نما زدند

دلواپسم برای رقیه، خدا به دور
مانند مادر تو مرا بی هوا زدند

آقا نیا که زینب تو پیر میشود
حرف از اسیر و دشمنی مرتضی زدند

این مردمی که نیزه و شمشیر میخرند
قید تورا بخاطر مشتی طلا زدند

پرتاب سنگ بر سر نیزه رواج یافت
تا حرف پیشواز و ورود تورا زدند

اینجا غریب را ته گودال می برند
این قرعه را به نام تو در کربلا زدند

تنها خوشم که بر سر دار الاماره ام
راس مرا بخاطر عشق شما زدند

علی اکبر نازک کار


تعداد بازديد : 75
دوشنبه 30 شهریور 1394 ساعت: 9:56
نویسنده:
نظرات(0)
حالا که وقت کربلای من گرفته این کوچه ها را گریه های من گرفته میخواستم تا که فدایی تو باشم خوشحالم ا

حالا که وقت کربلای من گرفته
این کوچه ها را گریه های من گرفته

میخواستم تا که فدایی تو باشم
خوشحالم از اینکه دعای من گرفته

جان خودت بالای بام انقدر گفتم:
کوفه نیا مولا،صدای من گرفته

این کارها انگار که در کوفه رسم است
موی مرا هم از قفای من گرفته

اصلا چرا راه شما اینجا بیفتد…؟
این طشت را تنها برای من گرفته

ای وای که تیر سه شعبه را نگه داشت
من فکر میکردم برای من گرفته


یاسین قاسمی


تعداد بازديد : 93
دوشنبه 30 شهریور 1394 ساعت: 9:53
نویسنده:
نظرات(0)
کوفه جای تو نیست آقاجان بخدا که رواست برگردی جان زهرا تو را قسم بدهم میکنم التماس برگردی بین مردم

کوفه جای تو نیست آقاجان
بخدا که رواست برگردی
جان زهرا تو را قسم بدهم
میکنم التماس برگردی

 

 

بین مردم رسیده و دارند
قلب را سنگ میکنند آقا
بی خبر بین راهی و اینها
صحبت از جنگ میکنند آقا

از کجاها بگویم آقا از
غارت گوشواره؟ معجرها؟
تنتان را به خاک میمالند
می رود روی نیزه ها، سرها

جای زن نیست کوفه آقاجان
جان ما با عقیله ات برگرد
کوفه شهر هزار نیرنگ است
با تمام قبیله ات برگرد

جان ما با خودت نیار حسین
همسر و بچه ها و خواهر را
کودکان را به آشنا بسپار
لااقل یا علی اصغر را…

آخرش میرسی و حق داری
که از آوار غصه جا بخوری
سر نوشت تو بد رقم خورده
باید از کوفه پشت پا بخوری

آخر ای کاش لال میشدم و
اذن راه تو را نمیگفتم
تو به من هم نمیرسی و من از
سر دارالعماره میافتم

امیرفرخنده


تعداد بازديد : 171
یکشنبه 29 شهریور 1394 ساعت: 11:15
نویسنده:
نظرات(0)
سالروز ورود مسلم به کوفه: اینجا برای ضربه زدن صف کشیده اند این کوفیان که آمدنت را شنیده اند چ

سالروز ورود مسلم به کوفه:

 

اینجا برای ضربه زدن صف کشیده اند

این کوفیان که آمدنت را شنیده اند 

چندین‌‌ هزار نامه نوشتند به تو ولی

با درهمی تمامیِ شان را خریده اند

 

علی علی بیگی


تعداد بازديد : 95
سه شنبه 30 تیر 1394 ساعت: 11:45
نویسنده:
نظرات(0)
گفتار دلکش شه و رفتار دل فریب از کوفه کند پای دل مسلم و حبیب عاشق چو گرم شوق شود راه عشق را پوید راه ج

گفتار دلکش شه و رفتار دل فریب
از کوفه کند پای دل مسلم و حبیب
عاشق چو گرم شوق شود راه عشق را
پوید راه جان و نیندیشد از رقیب
خارش به زیر پای نماید چو پرنیان
وین خود نباشد از کشش عشق بس عجیب
بیمار عشق را چوکند خسته درد هجر
خود را به هر وسیله رساند بر طبیب
دو کوکب سعادت و دو پیر نیک بخت
دوشیخ نامدار و دو با همت نجیب
کردند رو به معرکه ی عشق و شاه را
دادند بوسه گاه به پا گاه بر رکیب
پس پور عوسجه سرو جان باختن گرفت
در پای دوست داده ز کف صبر و هم شکیب
مسلم زتیغ خصم چو افتاد بر زمین
شاهش به پرسش امد و همراه وی حبیب
شه ایه ی (فمنهم من ینتظر )بخواند
یعنی پس از نصیب تو ما را رسد نصیب
پس چون حبیب خواست ز مسلم وصیتی
بگشاد چشم و گفت که (اوصیک بالغریب)
این گفت و جان به حضرت جانان سپرد و رفت
گر مشک در گذشت به جا ماند بوی طیب

 

دانش گیلانی برگرفته از دیوان اشعار دانش گیلانی


تعداد بازديد : 65
شنبه 13 تیر 1394 ساعت: 15:25
نویسنده:
نظرات(0)
یک ماهی و یک یونس دریا را بس ... . یک لیلی و مجنون همه صحرا را بس... . پاداش بهشت مفت چنگ خوبان... . از این ر

یک ماهی و یک یونس دریا را بس ...
.
یک لیلی و مجنون همه صحرا را بس...
.
 پاداش بهشت مفت چنگ خوبان...
.
از این رمضان کرب و بلا ما را بس...
.


تعداد بازديد : 177
سه شنبه 09 تیر 1394 ساعت: 10:38
نویسنده:
نظرات(0)
کوفیان جانی و پستند میا کوفه حسین عهد بستند و شکستند میا کوفه حسین گرگها از همه سو زوزه کشان منتظرند

کوفیان جانی و پستند میا کوفه حسین(ع)
عهد بستند و شکستند میا کوفه حسین(ع)
گرگها از همه سو زوزه کشان منتظرند
تشنه ی خون تو هستند میا کوفه حسین(ع)
ان گروهی که نوشتند بیا جای قلم
همگی نیزه بدستند میا کوفه حسین(ع)
اشنایند ولی از اثر بغض علی
همه بیگانه پرستند میا کوفه حسین(ع)

 

مرحوم حسن فرحبخش ژولیده نیشابوری


تعداد بازديد : 187
چهارشنبه 16 اردیبهشت 1394 ساعت: 12:54
نویسنده:
نظرات(0)
مسلم میان کوچه ها تنهاست برگرد امشب سرم بر شانه ی غم هاست برگرد اینجا برای درهمی سر می فروشند بازار

مسلم میان کوچه ها تنهاست برگرد
امشب سرم بر شانه ی غم هاست برگرد
اینجا برای درهمی سر می فروشند
بازار کوفه بعد از این غوغاست برگرد
اینجا گلوی طفل را بوسند با تیر
صد حرمله بر گرد من پیداست برگرد
اینجا تسلای یتیمان تازیانه است
سیلی جواب طفل بی باباست برگرد
سنگ و سر مسلم اگر زیباست اما
سنگ و سر زینب چه واویلاست برگرد

 

سید محمد جوادی


تعداد بازديد : 175
جمعه 26 دی 1393 ساعت: 10:46
نویسنده:
نظرات(1)
یا مظلوم.... گرچه از عشق دم به دم خواندیم
 با دل خون و قد خم خواندیم 
از غریبی شاه غم خواندیم
 ر

یا مظلوم....

گرچه از عشق دم به دم خواندیم
 

با دل خون و قد خم خواندیم 

 


از غریبی شاه غم خواندیم
 

روضه ای را همیشه کم خواندیم 

 


که خود مسلم است گریانش
 

روضه ی غصه های طفلانش
 

 

 دو پسر نه دو آفتاب و قمر 


طفل نه مرد عشق مرد خطر 

 


دانش آموز درس عشق پدر
 

که شفیع اند هر دو در محشر 

 


باب حاجات عالمند این دو 


سفره دار محرمند این دو  

 


دست دنیا قرارشان را برد
 

خوشی روزگارشان را برد
 

 

با یتیمی وقارشان را برد
 

جبر چون اختیارشان را برد
 

 

دردهاشان بدون درمان شد 


جای این دو یتیم زندان شد 

  


بعد زندان اسیر درد شدند 


مثل یک شعله سرخ و زرد شدند 

 


چون که از اهل شهر طرد شدند 


گریه کردند و کوچه گرد شدند 

 


دل پرسوز و آه آوردند
 

به غریبه پناه آوردند
 

 

تا که شب طی شد و سحر آمد 


نانجیبی به قصد سر آمد 

 


پی ذبح دو خون جگر آمد 


خواب بودند و بی خبر آمد 

 


میزبان راه آسمان را بست
 

دستهای دو میهمان را بست
 

  

برد تا اینکه ناله ها بزنند
 

خسته و بی رمق صدا بزنند 

 


یا اخا یا اخا اخا بزنند
 

با لب تشنه دست و پا بزنند   

سرشان را جدا به سرعت کرد 


بهر یک کیسه زر جنایت کرد 

  


 تشنه جان داده‌اند، مضطر نه 


نیمه جان زیر پای لشگر،نه 

 


پیش چشمان خیس خواهر،نه 


درتقلای پشت خنجر، نه
 

سر این دو عزیز دردانه 


رفت تا قصر ابن مرجانه  

 

 


 گرچه پاره ست پیرهن ها شان
 

معبر سُم نشد بدن ها شان
 

 

خاک صحرا نشد کفن ها شان 


نیزه کاری نشد دهن ها شان 

 


نیزه باران ز چهارسو نشدند 


ته گودال زیر و رو نشدند

 

سید پوریا هاشمی


تعداد بازديد : 147
جمعه 05 دی 1393 ساعت: 10:48
نویسنده:
نظرات(0)
کن نظر با مسلمت کرده چها کوفه حسین جان زهرا مادرت مولا میا کوفه حسین کاش میشد تا که برگردی مدینه یا حسین کاش میشد تا نخوانی نامه من را حسین

کن نظر با مسلمت کرده چها کوفه حسین

جان زهرا مادرت مولا میا کوفه حسین

 

کاش میشد تا که برگردی مدینه یا حسین

کاش میشد تا نخوانی نامه من را حسین

 

گر بیایی غصه و غم میشود مانوس تو

می کند کوفه جسارت بر تو و ناموس تو

 

گر بیایی روز خود را تار میبینی حسین

خواهرت را بر سر بازار می بینی حسین

 

شاعر ؟

 

منبع : رضیع الحسین (ع)


تعداد بازديد : 117
یکشنبه 04 آبان 1393 ساعت: 10:43
نویسنده:
نظرات(1)
از سـرِ دار به دلــدار نگـاهی دارد آه این مرد چه چشمان پر آهی دارد زیر لب زمزمه دارد که گرفتار شدم به ره مکـه هر از گاه نگـاهی دارد مثل حیدر

از سـرِ دار به دلــدار نگـاهی دارد

آه این مرد چه چشمان پر آهی دارد

زیر لب زمزمه دارد که گرفتار شدم

به ره مکـه هر از گاه نگـاهی دارد

مثل حیدر دلش از کوفه به درد آمده است

روی بام است ولی میل به چاهی دارد

با لب پر ترکش غرق تمنا می گفت :

سخن آخر من ، سوی تو راهی دارد؟

همه حرف من این است میا کوفه حسین

کوفـه بهر تو خیــالات تبــاهی دارد

همه بهر علی اصغر پی تیر سه پرند

یک نفر نیست بگوید چه گناهی دارد؟

تو به همراه خودت اهل و عیالی داری

کوفه امـا سر راه تو سپــاهی دارد

قصد دارند عزیـزان تو را خـوار کنند

پس نیا ، که حرمت عزت و جاهی دارد

بیشتر از همه دلواپس زینب هستم

بیـن این قـوم مپنـدار پنــاهی دارد

الغرض اینکه بساط همه جور است نیا

سهمت از بیعتشان کنج تنور است نیا

 

مصطفی هاشمی نسب


تعداد بازديد : 105
یکشنبه 04 آبان 1393 ساعت: 10:34
نویسنده:
نظرات(0)
داره میره پیغمبر کاروون داره میره مسلم به سمت اجل تمومی نداشت گریه ی آخری گرفته حسین، مسلمُ تو بغلم بترس از ی مُشت لقمه ناپاک درختا رو با

داره میره پیغمبر کاروون

داره میره مسلم به سمت اجل

تمومی نداشت گریه ی آخری

گرفته حسین، مسلمُ تو بغلم

 

بترس از ی مُشت لقمه ناپاک

درختا رو با برگ و بر می زنن

داری میروی اونجا که مرداشونم

فقط خنجر از پشت سر میزنن

 

شلوغی مسجد نداره دوام

نمازت فُرادا میشه آخرش

حواست یه کم بیشتر جمع شه

تو خوابم زره در نیار از تنت

 

میگردی توی کوچه بازارها

چه تلخه برات سردی کامشون

برات زخم شمشیر، شیرینیه

و رو میکشه نیشو زخم و زبون

 

تو بازار نجّارها نیزه و

سه شعبه تا دیدی برادر بخر

برو توی بازار آهنگرا

تا جایی که میتونی خنجر بخر

 

میدونم که ده تا نمیشن ولی

تا میتونی یار امین جمع کن

تا میتونی نعلای شهر و بخر

تا میتونی سنگ از زمین جمع کن

 

قرار بخندن به ما کوفیان

با چنگ صورتامونو پر خش کنن

به ما سنگ بندازن و اونقدر که

از این کاروون چند نفر غش کنن

 

محمد کاظمی نیا


تعداد بازديد : 61
یکشنبه 04 آبان 1393 ساعت: 10:33
نویسنده:
نظرات(0)
آقا نیا آقا نیا سودی ندارد این التماس نابجا سودی ندارد ضرب المثل ها غصه ام را ببشتر کرد آخر پشیمانی چرا سودی ندارد بهتر که اشکم را نبیند شهر

آقا نیا آقا نیا سودی ندارد

این التماس نابجا سودی ندارد

ضرب المثل ها غصه ام را ببشتر کرد

آخر پشیمانی چرا سودی ندارد

بهتر که اشکم را نبیند شهر کوفه

تا گریه های بی صدا سودی ندارد

آن مهر و موم کوفیان بی اعتبار است

آن خیل دعوت نامه ها سودی ندارد

اینجا کسی گوشش بدهکار شما نیست

 باب الهدی! اصرار ما سودی ندارد

هر طور دست پر بیایی سمت کوفه

در قحطی کرببلا سودی ندارد

وقتی که منع آب باشی آن همه مشک

ای حضرت خون خدا سودی ندارد

در خاطرت باشد خدا نشناس هستند

حتی قسم در نینوا سودی ندارد

از عاطفه بویی نبرده حرمله...آه

پس صحبت از مهر و وفا سودی ندارد

وقتی علی اصغر تو رفتنی شد

دیگر دم لالالا سودی ندارد

پی میبری آخر که باید دل بکنی

از اکبرت وقتی عبا سودی ندارد

تا اربا اربا کردنت دستور کار است

دیگر زره بر شانه ها سودی ندارد

وقتی بنا باشد که تو عریان بمانی

دیگر برایت بوریا سودی ندارد

رحمی نخواهد شد به ناموست عزیزم

اصلا سفارش بر حیا سودی ندارد

شاعر: عليرضا خاكساري


تعداد بازديد : 143
جمعه 02 آبان 1393 ساعت: 12:34
نویسنده:
نظرات(0)
غزل اول... زل میزند به دور و برش غصه میخورد با هر نگاه شعله ورش غصه میخورد حالا میان این همه نامرد روزگار دارد برای تاج سرش غصه میخورد شاید ا

غزل اول...

زل میزند به دور و برش غصه میخورد

با هر نگاه شعله ورش غصه میخورد

حالا میان این همه نامرد روزگار

دارد برای تاج سرش غصه میخورد

شاید اگر غلط نکنم رسم عاشقی ست

باید که خون شود جگرش غصه میخورد

بر آن چه امده به سرش نه به خاطر

اهل و عیال در سفرش غصه میخورد

گاهی به یاد اشک یتیمان مجتبی

گاهی به یاد گل پسرش غصه میخورد

هر شب به تیر و تیغ و سنان فکر میکند

در هر نوافل سحرش غصه میخورد

در بین سوت و هلهله ها تا که میرسد

یک نعش پاره در نظرش غصه میخورد

این کوفه اشک قافله را در می آورد

بر زینب و دو چشم ترش غصه میخورد

پرتاب سنگ و نی همه تفریح کوفه است

با زخم های بال و پرش غصه میخورد

بالای بام دارالعماره که می رسد

زل میزند به دور و برش غصه میخورد

 

*****

 

غزل دوم

 

آقا نیا آقا نیا سودی ندارد

این التماس نابجا سودی ندارد

ضرب المثل ها غصه ام را ببشتر کرد

آخر پشیمانی چرا سودی ندارد

بهتر که اشکم را نبیند شهر کوفه

تا گریه های بی صدا سودی ندارد

آن مهر و موم کوفیان بی اعتبار است

آن خیل دعوت نامه ها سودی ندارد

اینجا کسی گوشش بدهکار شما نیست

 باب الهدی! اصرار ما سودی ندارد

هر طور دست پر بیایی سمت کوفه

در قحطی کرببلا سودی ندارد

وقتی که منع آب باشی آن همه مشک

ای حضرت خون خدا سودی ندارد

در خاطرت باشد خدا نشناس هستند

حتی قسم در نینوا سودی ندارد

از عاطفه بویی نبرده حرمله...آه

پس صحبت از مهر و وفا سودی ندارد

وقتی علی اصغر تو رفتنی شد

دیگر دم لالالا سودی ندارد

پی میبری آخر که باید دل بکنی

از اکبرت وقتی عبا سودی ندارد

تا اربا اربا کردنت دستور کار است

دیگر زره بر شانه ها سودی ندارد

وقتی بنا باشد که تو عریان بمانی

دیگر برایت بوریا سودی ندارد

رحمی نخواهد شد به ناموست عزیزم

اصلا سفارش بر حیا سودی ندارد

 

علیرضا خاکساری


تعداد بازديد : 239
جمعه 02 آبان 1393 ساعت: 12:32
نویسنده:
نظرات(0)
یا صاحب الزمان... بیا بیا دلمان را تکان بده شب اول بیا و رزق فراوان مان بده شب اول همیشه شرط وصال شما طهارت نفس است برای توبه نمودن زمان بده ش

یا صاحب الزمان...

بیا بیا دلمان را تکان بده شب اول

بیا و رزق فراوان مان بده شب اول

همیشه شرط وصال شما طهارت نفس است

برای توبه نمودن زمان بده شب اول

تو را به حرمت این خیمه ها ضمانت مان کن

اگرچه اهل گناهیم امان بده شب اول

محرمی که نباشی به کار شیعه نیاید

به اهل ندبه خودت را نشان بده شب اول

برای اینکه مبادا به روضه کم بگذاریم

به جمع سینه زنانت توان بده شب اول

دو ماه مثل تو باید به گریه انس بگیریم

به ما دو چشمه ی اشک روان بده شب اول

به سر زنان همه پشت سر تو راه می افتیم

بیا و ذکر حسین جان مان بده شب اول 

همیشه بانی خیری ، بیا و این دل مارا 

به دست مادر قامت کمان بده شب اول

تو خط بده که بخوانم ، به بام دارالعماره

سفیر خون خدا را نشان بده شب اول

 

*****

 

شب دوم

 

چه میشود که مرا هم صدا کنی شب دوم

خودت بساط عزا را به پا کنی شب دوم

منی که توبه نمودم ز معصیت شب اول

چه میشود که برایم دعا کنی شب دوم

چگونه ضجه زنم تا دلت به رحم بیاید

کبوتر دل من را هوا کنی شب دوم

به دست و پات می افتم فقط به شوق همینکه

مرا ز بند تعلق رها کنی شب دوم

اگر که من نرسیدم به ظهر روز دهم چه ؟؟

مرا در عشق حسینی فنا کنی شب دوم

حسین و قافله اش هم به غاضریه رسیدند

تو نیز رو به سوی نینوا کنی شب دوم

اگر که یک توک پایی میان روضه بیایی

اگر که حاجت من را روا کنی شب دوم

قسم به حضرت زهرا که یزم ماتم من را

به چشم بهم زدنی کربلا کنی شب دوم

نهیب میزنم حالا همش به خود که مبادا

گره ز روضه ی سربسته وا کنی شب دوم

هنوز چادر دخت علی که بر سر او هست

میان مرثیه خواندن حیا کنی شب دوم

 

*****

 

شب سوم

 

در انتظار تو چشمم پر آب شد شب سوم

نیامدی جگر من کباب شد شب سوم

اگر غلط نکنم هردومان بناست بسوزیم

دلم ز داغ عظیمی مذاب شد شب سوم

خودت بیا و به دادم برس ، ز هر کس و ناکس

غلام حلقه به گوشت جواب شد شب سوم

نگاه مرحمتت آنقدر گره گشا بود ...

که رشته کوه گناهم ثواب شد شب سوم

دوباره در غمت آقا مرا شریک بدانید

دوباره سهم دلم اضطراب شد شب سوم

ز " وای عمتی " تو قیامتی شده بر پا

ز ناله های تو حالم خراب شد شب سوم

نخواستی که بدانم چه آمده سر خانم

چه روضه هاکه فقط در حجاب شد شب سوم

حلال کن پسر فاطمه اگر به حضورت

برای ذکر مصیبت شتاب شد شب سوم

بنا نبود به اینجا دلم روانه شود لیک

دوباره حرف اسیر و طناب شد شب سوم

محرم و صفرش را گره زدم و گریزم

نگاه دختر و تشت شراب شد شب سوم

 

*****

 

شب چهارم

 

به شوق دیدن تو روضه امدم چهارشب

به حکم تو به سر و سینه ام زدم چهارشب

بیا عنان نفس سرکش مرا خودت بگیر

برای ترک معصیت مرددم چهارشب

شبی بیا و با خودت مرا به کربلا ببر 

که بد خمار  دیدن دو گنبدم چهارشب

شمیمی از حرم به خیمه ی عزا می آوری؟

خراب عطر ناب سیب مرقدم چهارشب

دعای خیر کن برای من که بر اقامه ی

عزای جد اطهرت مقیدم چهارشب

بخاطر دو گونه ی کبود و زخم سینه ام

میان خیل عاشقان زبانزدم چهارشب

گرفته خواب را ز چشم من غم عزیزتان

ببین ز فرط گریه در تهجدم چهارشب

به عشق کام تشنه ی تو روزه ام چهار روز

به "تکیه" مست ساعت تعبدم چهارشب

به حق زینب و دو نوجوان پرپرش بیا

به شوق دیدن تو روضه آمدم چهارشب

 

علیرضا خاکساری


تعداد بازديد : 427
جمعه 02 آبان 1393 ساعت: 12:27
نویسنده:
نظرات(0)
قدم به راه بیابان نزن، به کوفه نیا بیا به کوفه ولی بی کفن به کوفه نیا به خاطر دل زینب کمی تامل کن برای حرمت و تکریم زن به کوفه نیا یتیم تر نکن
قدم به راه بیابان نزن، به کوفه نیا
بیا به کوفه ولی بی کفن به کوفه نیا
 
به خاطر دل زینب کمی تامل کن
برای حرمت و تکریم زن به کوفه نیا
 
یتیم تر نکن این طفل را و حداقل
به اتفاق یتیم حسن به کوفه نیا
 
من از جسارت و غارت زیاد می ترسم
که کوفه پر شده از راهزن، به کوفه نیا
 
به گوش می رسد آهنگ کودکی محزون
:"بس است، عمه ی من را نزن"، به کوفه نیا
 
نشسته اند به پای شریح و بعد از آن
به فکر بردن سر از بدن، به کوفه نیا
 
تنت به کرب و بلا و سرت .....خدا داند
خلاصه هر دو به دور از وطن ، به کوفه نیا
 
هنوز در عجبم دست من چرا نشکست؟
نوشته ام که بیا، جان من به کوفه نیا...


شاعر: مظاهر کثیری نژاد


تعداد بازديد : 79
پنجشنبه 01 آبان 1393 ساعت: 12:33
نویسنده:
نظرات(0)
ليست صفحات
تعداد صفحات : 17
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف