مولودی خوانی

مولودی خوانی

مولودی خوانی

مولودی خوانی

مولودی خوانی
مولودی خوانی
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
عباس یعنی نینوا و کربلا عباس یعنی خلقت اهل ولا عباس یعنی چلچراغ اهل دل اهل دل باشد ز جود او خجل

 

عباس یعنی نینوا و کربلا
عباس یعنی خلقت اهل ولا

عباس یعنی چلچراغ اهل دل
اهل دل باشد ز جود او خجل

عباس یعنی بخشش و لطف و کرم
هر شیعه باشد خادمش در آن حرم

عباس یعنی یاور یاران عشق
ر‌‌أس او شمع شبستان دمشق

عباس یعنی نگاهی مهربان
او عاشقش را می کند شاه جهان


تعداد بازديد : 613
یکشنبه 04 فروردین 1392 ساعت: 6:39
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
از کودکی به عشق تو من زنده ام حسین از ماتم عزای تو پژمرده ام حسین چون خوانده ام زیارت تو

 

از کودکی به عشق تو من زنده ام حسین

از ماتم عزای تو پژمرده ام حسین



چون خوانده ام زیارت تو گریه کرده ام

باریده ام چو سحاب از دیده ام حسین



هنگام گریه به ثنای تو بوده ام

بر تو سلام دادم و باریده ام حسین



از داغ دوری کویت ای حبیب رب

اندوه نشین و قامت خمیده ام حسین



در روضه ها شنیده ام لب تشنه بودی

عمریست ز حزن تو من خشکیده ام حسین



از عشق کربلای تو آقای خوب من

دل از تمام مکان ها بریده ام حسین


تعداد بازديد : 987
یکشنبه 04 فروردین 1392 ساعت: 6:39
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
یا ابن الحسن عزیزا شرمنده ام ز رویت شرمنده ام زروی نورانی عمویت از نوکر بریدی اما ولم نک

 

یا ابن الحسن عزیزا شرمنده ام ز رویت

شرمنده ام زروی نورانی عمویت



از نوکر بریدی اما ولم نکردی

مانند استخوانی گیرم در گلویت



از بس گنه نمودم خار تو گشته ام من

خارم خار بد بو عطری بده زبویت



صد بار توبه کردم گفتم که پاک گشتم

افسوس با معاصی بردم من آبرویت



بر روی تو زدم من سیلی ز هر گناهی

آن قدر گناه کردم من گشته ام عدویت




مست گناه بودم عمری ز غفلت خویش

اینک ببین که مستم مست خم و صبویت



من گشته ام پشیمان از بار و بند عصیان

خواهم که باز گردم آیم به راه و کویت



فالی زدم به حافظ، حافظ به من بگفتا

ای نوبهار عاشق، وصل است آرزویت



آمال قلب زارم این است یوسف جان

روی تو را ببینم راهی شوم به سویت



یا ابن الحسن کجایی گشته شعار قلبم

این شعر را بخوانم در گاه گفتگویت


تعداد بازديد : 113
یکشنبه 04 فروردین 1392 ساعت: 6:39
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
«این قدر آسان مبر نام حسین » باده ای گیر از می و جام حسین ای که دشمن گشته ای با اهلبیت مصطفی لع

 

«این قدر آسان مبر نام حسین »
باده ای گیر از می و جام حسین

ای که دشمن گشته ای با اهلبیت
مصطفی لعنت کند خصم حسین

یا کریم قلب من پر میکشد
سوی صحن و گنبد و بام حسین

کاش بودم هُدهُدی در این جهان
صید بودم در غُل و دام حسین

کاش بودم خاک دشت کربلا
می نشستم زیر هر گام حسین

کاش بودم مرحمی بر زخم او
شاد می کردم دل مام حسین

لیک من هستم چو عبدی رو سیاه
کرده ام عمر و جوانی را تباه



ای که هستی شاه هر عالم حسین
یادگار حضرت خاتم حسین

کن عنایت از کرم بر حال من
ای که هستی سرور حاتم حسین

توبه کردم کن شفاعت از برم
چون شفاعت کرده ای زآدم حسین

کربلای تو دلم را برده است
مُردم از این غصه و ماتم حسین

تا که جان باشد بگویم این سخن
در دو عالم بر تو می بالم حسین

جان زهرا مادرت کن یک نگه
بر تب جانسوز این حالم حسین

لیک من هستم چو عبدی رو سیاه
کرده ام عمر و جوانی را تباه



یا حسین ای مظهر جود و سخا
یا حسین ای آبروی ماسوا

یاحسین ای زاده ی دخت نبی
یاحسین ای گاه جنگ چون مرتضی

یاحسین ای مظهر صاحب دلان
یا حسین ای مهربان همچون خدا

یاحسین ای دلبر پیغمبران
یاحسین ای نور روی اولیا

یاحسین ای شاه دشت پر زخون
یاحسین ای شافع یوم الجزا

یاحسین دست مرا گیر و ببر
سوی باغ و جنت دل، کربلا

لیک من هستم چو عبدی رو سیاه
کرده ام عمر و جوانی را تباه


تعداد بازديد : 303
یکشنبه 04 فروردین 1392 ساعت: 6:37
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
پادشاه دل رعیت بود پادشاهی که پایتخت نداشت عزت و شوکتش الهی بود احتیاجی به تاج وتخت نداشت

 

پادشاه دل رعیت بود

پادشاهی که پایتخت نداشت

عزت و شوکتش الهی بود

احتیاجی به تاج وتخت نداشت



پادشاهی که درد مردم داشت

لحظه ای خاطری فراخ نداشت

سلطنت بنده مرامش بود

پادشاهی که قصر وکاخ نداشت



هرکه آمد اسیر زلفش شد

هرکه آمد خیال رفت نداشت

عالمی ریزه خوار فضلش بود

پادشاهی که چاه نفت نداشت



پادشاهی که نان جو میخورد

به غلامان نگاه رافت داشت

پادشاهی که پینه زد دستش

کندن چاه بس که زحمت داشت



با اسیر وفقیر ودرمانده

بهتر از دوست گفتگو می کرد

تازه با اینکه قنبری هم داشت

جامه اش را خودش رفو می کرد



پادشاهی که از شجاعت هاش

هر سپاهی عظیم می لرزید

کیسه بر دوش نیمه شب می رفت

چون ز آه یتیم می ترسید



حرفی از فرش آن چنانی نیست

به حصیری علی قناعت کرد

دشمن و دوست تا ابد گویند

با عدالت علی خلافت کرد



ماجرای عقیل در تاریخ

سند محکم عدالت هاش

مثل خاری به چشم اعراب است

با عجم الفت و رفاقت هاش



هرچه داریم از علی داریم

عزتی هست اگر علی داده

گندم ری حرام منکرهاش

برکتی هست اگر علی داده



کاش ما از علی بیاموزیم

که سیاست دغل نمی خواهد

تا علی هست مملکت داری

این همه راه حل نمی خواهد



راه و رسم حکومتش میگفت

به دروغ وریا نیازی نیست

اصل جنگ جمل سر این بود:

که علی اهل حزب بازی نیست



به علی پشت کرد ورفت که رفت

در سرش هرکه فکر آتیه داشت

غربت وبی کسی سزای علی است

وام های کلان معاویه داشت

وحید قاسمی


تعداد بازديد : 649
یکشنبه 04 فروردین 1392 ساعت: 6:24
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
در عالم خلقت همه موجودات مشغول ستایش اند حتی ذرات از بعد ثنای حق ادا می سازند بر سید انبیا

 

در عالم خلقت همه موجودات

مشغول ستایش اند حتی ذرات

از بعد ثنای حق ادا می سازند

بر سید انبیا محمد صلوات



تا باز شود زدوست قفل حسنات

تا راه بری به سوی کشتی نجات

گلشن دل و دیده کن زاسم اعظم

پیوسته فرست بر محمد صلوات



از راه خدا دیده ودل یک سو کن

حق را طلب و به جانب حق رو کن

دم زن ز علی وآل او تا هستی

با نام محمد نفست خوشبو کن



هنگام نزول رحمت بی حد شد

این وارث فیض سرمدی ممتد شد

آرام مباش وختم کن یک صلوات

میلاد امام صادق و احمد شد


تعداد بازديد : 203
یکشنبه 04 فروردین 1392 ساعت: 6:24
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
تا دلم در حرم قرب تو یابد راهی آتشی زن که برآید زوجودم آهی سفر از خویش نکردم که رهم دور افتاد

 

تا دلم در حرم قرب تو یابد راهی

آتشی زن که برآید زوجودم آهی

سفر از خویش نکردم که رهم دور افتاد

ورنه تا کعبه وصل تو نباشد راهی

دل هر جایی وآلوده وبیمار مرا

نیست جز خاک شهیدان تو درمانگاهی

تو به یک کاه دوصد کوه گنه می بخشی

من بیچاره چه سازم که ندارم کاهی

گرشود عمر شبی با توام ان شب گذرد

صبح فریاد برآرم چه شب کوتاهی

چه شود نیمه شب از خواب کنی بیدارم

که برآید زلبم ناله یا اللهی

پشت بشکسته و پا خسته و چشمم بسته

راه پر پیچ و خم وگام به گامم چاهی

ای شب و روز ومه وسال به یادم چه شود

من غافل زتو هم یاد تو باشم گاهی

به جز از تو که کشی ناز گنه کاران را

نشنیدم که کشد ناز گدا را شاهی

هر طرف روی نهد روی تو بیند میثم

آسمان دل او جز تو ندارد ماهی

غلامرضا سازگار


تعداد بازديد : 315
یکشنبه 04 فروردین 1392 ساعت: 6:22
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
بی قیمتم وجز تو خریدار ندارم گیرم بخرندم به کسی کار ندارم گیرم دو جهانم نپسندد تو پسندی من

 

بی قیمتم وجز تو خریدار ندارم

گیرم بخرندم به کسی کار ندارم

گیرم دو جهانم نپسندد تو پسندی

من جز تو کسی در دو جهان یار ندارم

من دست تهی دارم و تو دست نوازش

تو باغ گلی من که به جز خار ندارم

در باغ جنان هم به هوای تو کنم رو

محتاج گلم کار به گلزار ندارم

من مشتری یوسف و دردست کلافی

جز رشته دل بر سر بازار ندارم

ای آنکه غمت ناز فروشد به دوعالم

دریاب که من غیر تو غمخوار ندارم

بگذار بخندندو بگریند و ببندند

دیوانه ام وبیم زآزار ندارم

آرند همه هدیه برای تو و من هم

جز دیده گریان ودل زار ندارم

این قامت خم گشته واین کوه معاصی

پیش کرمت خوشتر از این بار ندارم

من میثم ودر پیروی از میثم تمار

جز دار غم عشق شما دار ندارم

حاج غلامرضا سازگار


تعداد بازديد : 1535
یکشنبه 04 فروردین 1392 ساعت: 6:21
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
قم کجا شام کجا عزت ودشنام کجا؟ گل اکرام کجا سنگ لب بام کجا؟ من گرفتار شدم عمه گرفتار ولی د

 

قم کجا شام کجا عزت ودشنام کجا؟

گل اکرام کجا سنگ لب بام کجا؟

من گرفتار شدم عمه گرفتار ولی

دل آرام کجا هلهله عام کجا؟

من شدم ناله نشین عمه شده ناله نشین

محمل بسته کجا ناله بیمار کجا؟

عنبرو عود کجا آتش نمرود کجا؟

تن تبدار کجا شعله به انبار کجا؟

معجر پاره کجا دختر آواره کجا؟

وحشت طفل کجا....؟


تعداد بازديد : 1865
یکشنبه 04 فروردین 1392 ساعت: 6:21
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
قم کجا شام کجا عزت ودشنام کجا؟ گل اکرام کجا سنگ لب بام کجا؟ من گرفتار شدم عمه گرفتار ولی د

 

قم کجا شام کجا عزت ودشنام کجا؟

گل اکرام کجا سنگ لب بام کجا؟

من گرفتار شدم عمه گرفتار ولی

دل آرام کجا هلهله عام کجا؟

من شدم ناله نشین عمه شده ناله نشین

محمل بسته کجا ناله بیمار کجا؟

عنبرو عود کجا آتش نمرود کجا؟

تن تبدار کجا شعله به انبار کجا؟

معجر پاره کجا دختر آواره کجا؟

وحشت طفل کجا....؟


تعداد بازديد : 1791
یکشنبه 04 فروردین 1392 ساعت: 6:21
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
با دست بسته است ولی دست بسته نیست زینب سرش شکسته ولی سرشکسته نیست هرچند سربه زیر...ولی سرفراز

 

با دست بسته است ولی دست بسته نیست

زینب سرش شکسته ولی سرشکسته نیست

هرچند سربه زیر...ولی سرفراز بود

زینب قیام کرده چون از پانشسته نیست

زینب اسیر نیست دو عالم اسیر اوست

او را اسیر قافله خواندن خجسته نیست

رنج سفر،خطر،غم بازار،چشم شوم

داغ سه ساله دیده ولی باز خسته نیست

حتی اگر به صورت او سنگ می خورد

هیهات بند معجرش از هم گسسته نیست

مجید تال


تعداد بازديد : 853
یکشنبه 04 فروردین 1392 ساعت: 6:18
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
ناگهان لشگری ازتیر گرفتارش کرد به زمین خوردن درعلقمه وادارش کرد اولین مرتبه اش بود نشد برخیزد

 

ناگهان لشگری ازتیر گرفتارش کرد

به زمین خوردن درعلقمه وادارش کرد

اولین مرتبه اش بود نشد برخیزد

تن بی دست خجالت زده از یارش کرد

دستش افتادونیفتاد علم از دستش

رحم الله به شیری که علمدارش کرد

ترگ خشگ لبش رو نمی انداخت به آب

غم چندین لب تاول زده ناچارش کرد

آبرو درخطرومشک به دندانش بود

تیر نامرد به یک طفل بدهکارش کرد

گرچه خم شدکمرکوه ولی فایده داشت

سجده برهمت دریایی ایثارش کرد

سردرهم شده اش راسرنیزه بستند

زخمش انگشت نمای سربازارش کرد


تعداد بازديد : 311
یکشنبه 04 فروردین 1392 ساعت: 6:17
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
دارد از آه پر از درد خبر می ریزد لخته لخته وسط حجره جگر می ریزد آنقدر روی زمین جای پر زخمی هست

 

دارد از آه پر از درد خبر می ریزد

لخته لخته وسط حجره جگر می ریزد

آنقدر روی زمین جای پر زخمی هست

آسمان نذر غمش یک دهه پر می ریزد

آب "ناکام تر از خشکی لب های کبود


چندمین بار پیاپی پس در می ریزد

نسل زهراست که اینگونه زمین می افتد

مادری از جگرش وای پسر می ریزد

زن بی رحم از این ناله بدش می آید

چقدر دورو برش ((هلهله گر))میریزد

خوب شد بام غریبیش کبوتر دارد

خوب شد-ورنه چه کس خاک به سر می ریزد؟

حرف بی آبی و جان کندنی آمد به میان

یاد گودال ز هر دیده ی تر می ریزد

یک نفر کاش به آن لشکر نیزه می گفت

یک گلو مانده"سرش چند نفر می ریزد!!
 


تعداد بازديد : 155
یکشنبه 04 فروردین 1392 ساعت: 6:16
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
انتظاری زنگاه نگران بدترنیست خبری از خبر داغ جوان بدترنیست داغ را یک جگرسوخته می فهمدو بس هرچه

 

انتظاری زنگاه نگران بدترنیست
خبری از خبر داغ جوان بدترنیست

داغ را یک جگرسوخته می فهمدو بس
هرچه غم از غم دل سوخته گان بدتر نیست

پدر پیر پسر مرده به مردن راضیست
بی عصا هرکه زمین خورده ازآن بدترنیست



چقدر برپدر پیر علی خندیدند


زخم شمشیر هم از زخم زبان بدترنیست

هیچ جان کندنی از پاشنه برخاک زدن
بالب تشنه، دم دادن جان بدترنیست

تازه بر تن زرهی داشت چنین پاشیدست!
حدسم اینست سه شعبه زسنان بدتر نیست

دیدن اینهمه زخم و تنی اربأ اربا
از تماشای زنی ضجه زنان بدتر نیست

بی برادرشدن زینب از اینجا شد،پس
خبری از خبر داغ جوان بدتر نیست


تعداد بازديد : 1319
یکشنبه 04 فروردین 1392 ساعت: 6:15
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
گیسوی تورا کمی مرتب کردم ازداغ تنور و طشت زر تب کردم لبهات مشبک شده بود و بوسه تقدیم ضریح

 

گیسوی تورا کمی مرتب کردم

ازداغ تنور و طشت زر تب کردم

لبهات مشبک شده بود و بوسه

تقدیم ضریح سرخ زینب کردم



یتیم گلایه

چون زجردراین سپاه لجبازی نیست

دورازتو بهشت جای دلبازی نیست

از دخترکان شام هم دلگیرم

گفتند یتیم خارجی بازی نیست



شهیدبوریا

در پیش سر و حسرت پا داشتنش!

ازصحبت معجرش ابا داشتنش

میرفت که بی کفن شود مثل پدر

می مرد برای بوریا داشتنش





دردسوخته

در شام زغم ،روزبه روزم بدتر

ازهرچه زمین خورده هنوزم بدتر!

صدبار،همان شعلهءخیمه ، بهتر

ازآتش تازیانه، سوزم بدتر


تعداد بازديد : 219
یکشنبه 04 فروردین 1392 ساعت: 6:14
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
نشسته ام که ببارم به خشکسال خودم و سیر گریه کنم بر بدی فال خودم چقدر فاصله افتاده بین من با تو

 

نشسته ام که ببارم به خشکسال خودم
و سیر گریه کنم بر بدی فال خودم

چقدر فاصله افتاده بین من با تو
شدم اسیر رقم های سن و سال خودم

خودم اجازه ندادم به آسمان پرم
قسم به بال تو هستم خودم وبال خودم

گناه هیچ کسی نیست این زمین خوردن
گناه هیچ کسی نیست ، پایمال خودم

چرا نجات ندادی مرا از این گرداب ؟
چه فکرها که نکردم به این سؤال خودم

اگر به چاه تو افتم زیاد دردی نیست
بگو چکار کنم با سیاه چال خودم

تو را قسم به کدامین عزیز باید داد
که بعد ازاین نگذاری مرا به حال خودم

زمان زمان بدی نیست ، من بدم آقا
خودم شدم سبب دوری وصال خودم

به بودن تو و مهر تو فکر می کردم
حساب کردم و دیدم که در خیال خودم ...

... چقدر شکر نیاز است که تو را دارم
نشسته ام بنویسم که خوشبحال خودم


تعداد بازديد : 138
یکشنبه 04 فروردین 1392 ساعت: 6:12
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
وقت آن است که بعد از تو بگویم هردم بیشتر می شود هرلحظه ز داغت دردم تو اگر اذن دهی یک تنه سرباز ت

 

وقت آن است که بعد از تو بگویم هردم
بیشتر می شود هرلحظه ز داغت دردم

تو اگر اذن دهی یک تنه سرباز توأم
گرچه یک زن ولی اندازه صدها مردم

وقتی اینطور به چنگ همه گیر افتادی
بیخود اصرار نکن سوی حرم برگردم

توکه پاشیده شدی اصل خودم یادم رفت
بین گودال به دنبال خودم می گردم

هرچه گشتم نرسیدم به کنار بدنت
جان زینب (س) تو صدایی بزن آب آوردم

ترسم این است که ترتیب تو برهم بخورد
ورنه ای دار و ندارم بغلت می کردم


تعداد بازديد : 103
یکشنبه 04 فروردین 1392 ساعت: 6:09
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
آسمان جلوات تو پری می طلبد سرم از خاک درت تاج سری می طلبد این خبر داشتنم از همه شهر چه سود؟ همن

 سید یاسر افشاری

آسمان جلوات تو پری می طلبد
سرم از خاک درت تاج سری می طلبد

این خبر داشتنم از همه شهر چه سود؟
همنشین تو شدن بی خبری می طلبد

با کلاف آمدنم عاقبتش معلوم است
پی دلدار دویدن گهری می طلبد

باید از خویش گذر کرد و تمنای تو داشت
جای خوش آب و هوا هم ، سفری می طلبد

صبح و شب بر سر کویت همه گرم سخنند
حرف های من بیدل سحری می طلبد

داشت از شوق تو می کشت همه عشقش را
امتحان دادن عاشق پسری می طلبد

کار هر شمع فقط سوختن پروانه است
به تو نزدیک شدن هم جگری می طلبد

جمع کردم همه اسباب دلم را جز اشک
راه بی آب وعلف چشم تری می طلبد

آنقدر طعنه شنیدم که دگر می دانم
عاشق یار شدن گوش کری می طلبد

ما که کرک و پرمان ریخته از هجر ولی
آسمان جلوات تو پری می طلبد


تعداد بازديد : 155
یکشنبه 04 فروردین 1392 ساعت: 6:08
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
در فراق پیغمبر .ص. حالا که رفتی خنده بر لب جا ندارد این اشک ها راهی به جز دریا ندارد دیگر مدی

 

در فراق پیغمبر .ص.

حالا که رفتی خنده بر لب جا ندارد
این اشک ها راهی به جز دریا ندارد

دیگر مدینه جای ماندن نیست بابا
این شهر بی تو حرمت ما را ندارد

گفتند یا شب گریه کن یا روز ... اما
دل که بگیرد روز و شب معنا ندارد

..................................
..................................

من خواستم حق ولایت را بگیرم
ورنه که یک قطعه زمین دعوا ندارد

وقتی سلام مرتضایت بی جواب است
این درد غربت گریه دارد یا ندارد؟

من آرزو دارم بیایم پیشت اما
می ترسم از روزی که او زهرا .س. ندارد



یاعلی مدد


تعداد بازديد : 148
یکشنبه 04 فروردین 1392 ساعت: 6:07
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
نذر بي بي ام كلثوم سلام الله عليها از همان روز كه پشت درمان مادر ماند سينه اش زخم شد و پي

 

نذر بي بي ام كلثوم سلام الله عليها



از همان روز كه پشت درمان مادر ماند

سينه اش زخم شد و پيرهن او تر ماند

از همان روز كه آتش به در خانه زدند

در مان شعله زد و سوخت و خاكستر ماند

از همان روز كه قرآن خدا پرپر شد

ختم قرآن علي ناقص و بي كوثر ماند

از همان روز كه سيلي به رخ ماه زدند

از گل ياس نبي يك گل نيلوفر ماند

از همان روز كه سر درد گرفته مادر...

مثل او دست من و خواهر من بر سر ماند

از همان روز شده آينه ي دق درمان

از همان روز كه چشم پدرم بر در ماند...

از همان روز همه درد دل من اين است:

حسرت ديدن محسن به دل حيدر ماند...



شعر از محمدهاشم مصطفوي


تعداد بازديد : 375
یکشنبه 04 فروردین 1392 ساعت: 6:01
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
ليست صفحات
تعداد صفحات : 6
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف