شعر سینه زنی شب دهم محرم روضه فاطمیه

شعر سینه زنی شب دهم محرم روضه فاطمیه

شعر سینه زنی شب دهم محرم روضه فاطمیه

شعر سینه زنی شب دهم محرم روضه فاطمیه

شعر سینه زنی شب دهم محرم روضه فاطمیه
شعر سینه زنی شب دهم محرم روضه فاطمیه
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
کم بود اگرچند به ظاهر نفراتش دریا شده بودند به باطن، قطراتش آن سرخ ترین خون خدا روی زمین ریخت ت

 

کم بود اگرچند به ظاهر نفراتش
دریا شده بودند به باطن، قطراتش

آن سرخ ترین خون خدا روی زمین ریخت
تا سبز شود سفره ی خاک از ثمراتش

آفاق همه آینه و آیه ای از اوست
این بین شفق هست یکی از اثراتش

خورشید ِ سحرزاد خروشید و درافتاد
با شرّ شبی شرزه و خیل خطراتش

در عاشقی آن گونه عمل کرد، که آخر
درباره ی او، عقل، عوض شد نظراتش

این سعی کمی نیست؛ برو شیعه صفا کن
با سنّت قربانی و رمی جمراتش

در گریه ی ما جای چه حرف و حدیثی است
خود گفته بگوییم قتیل العبراتش

خم تا به قیامت نشود قامت اسلام
زیرا که حسین است ستون فقراتش


تعداد بازديد : 147
دوشنبه 12 فروردین 1392 ساعت: 1:25
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
از همان روز ازل رسوای عالم می شوم …! داغ را از سینه ام بردار آدم می شوم عرش می خواهد بلرزد تا ا

 

از همان روز ازل رسوای عالم می شوم …!
داغ را از سینه ام بردار آدم می شوم

عرش می خواهد بلرزد تا ابد سوگ تو را
قطره اشکی کنج ایوان ِ محرّم می شوم

تشنه لب افتاده ای در ساحل شطِ فرات
اسب می تازم به خود مرگ دمادم می شوم

گرچه در حد تو اصلن نیستم اما دمی
در خیالات خودم با عشق َمحرم می شوم

روبه روی گنبدت ، دل را به دریا می زنم
چشمه ای مست و خروشان مثل زمرم می شوم

خندهایم غیر عادی و دلم غرق جنون
مست و دیوانه از آنچه خواب دیدم می شوم
سید مهدی نژادهاشمی


تعداد بازديد : 337
دوشنبه 12 فروردین 1392 ساعت: 1:24
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
هرچندپراکنده ، خجل ....بایدرفت تاحبل خداست متصل ...بایدرفت هرشب به حسینیه ی دل بایدرفت

 

هرچندپراکنده ، خجل ....بایدرفت

تاحبل خداست متصل ...بایدرفت

هرشب به حسینیه ی دل بایدرفت

بی عشق حسین(ع) زیرگِل ..بایدرفت


تعداد بازديد : 211
دوشنبه 12 فروردین 1392 ساعت: 1:22
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
نذر اباالفضل للعباس(ع) نوشتم ردیفی که آخر نیفتد که با این بهانه دلا

 

نذر اباالفضل للعباس(ع)

نوشتم ردیفی که آخر نیفتد
که با این بهانه دلاور نیفتد

اگر واژه ی سنگ هم باشد آن را
به نوعی بگویم کبوتر نیفتد

که این ماجرا را از اول؟ از آخر؟
چگونه بگویم برادر نیفتد؟

دو دستش برید و از اسبش زمین خورد
چگونه بگویم که با سر نیفتد؟

چرا این ردیف آخرش این چنین شد؟
چرا سرنوشت غزل بر "نیفتد"

نگاه زنی از بلندی به گودال
الهی که چشمش به خنجر نیفتد

نبینم که اینگونه افتاده باشی
تو برخیز... تا اینکه دختر نیفتد

از اسبش زمین خورد و با خود دعا کرد
که چشمش به چشمان مادر نیفتد

گذشتم از این شعر و تکرار آن... چون
فقط خواستم او مکرر نیفتد...

سید علی رضایی


تعداد بازديد : 165
دوشنبه 12 فروردین 1392 ساعت: 1:18
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت عباس (ع) آنکه دارد احترام یاس را می شناسد حرمت « عباس » را در طریق عاشقی دلداده است دست

 

حضرت عباس (ع)
آنکه دارد احترام یاس را
می شناسد حرمت « عباس » را
در طریق عاشقی دلداده است
دست بیعت با برادر داده است
چشم عالم واله و شیدای او
می درخشد ماه از سیمای او
او علمدار سپاه کربلاست
معنی و مفهوم و مصداق وفاست
درشجاعت او یلی نام آور است
از شراب وصل جانان ، مست مست
همچو کوهی سرافراز و استوار
آشنا با رمز و راز کارزار
دشمن از نامش هراسان می شود
شیرمرد رزم و میدان می شود
لرزه افکنده طنین گام او
درمیان دشمنان ، پیغام او:
« گر شود با خون من ، دین استوار
بر من ای باران خنجرها ، ببار
گر شود دستم جدا از پیکرم
برندارم دست من از دلبرم»
چشم دل بگشا ، که بینی عزم او
می شکافد قلب شب را رزم او
از شجاعت پرچمی افراشته
لرزه بر جان عدو انداخته
در هواداری از مولای عشق
گه علمدارست و گه سقای عشق
کودکان لب تشنه اند و آب نیست
از عطش برچشم آنان خواب نیست
تا دهد بر خواهش طفلان جواب
می رود با مشک خالی سوی آب
در مسیر عشق این معنا خوش است
تشنه مردن بر لب دریا خوش است
در حقیقت ، اّبروی آب ، اوست
در طریقت ، رهروی بی تاب ، اوست
با شجاعت خط دشمن را شکافت
تاکه راهی سوی شط آب یافت
بردلش آواز و فریاد عطش
جان او ، خشکانده بیداد عط
تاکند درمان دل بی تاب را
برد نزدیک لبانش آب را
آب ها را ریخت برروی زمین
رسم عاشق ، این چنین است ، این چنین
اونگاه دیگری بر آب کرد
مشک را از آب شط سیراب کرد
بی خیال از نغمه ی زیبای آب
تشنه برمی گشت از دریای آب
در میان نخل ها ، شیادها
در شکارش ، منتظر، صیادها
بسته از هر سو به رویش ، راه را
درحصار خویش برده ، ماه را
می نشیند نیزه ها بر پیکرش
رد صد زخم است بر دست و سرش
می چکد خون از تن و دستان او
می نشیند تیر بر چشمان او
درهجوم کرکسانی این چنین
ماه ما افتاد برروی زمین
دشمنان از شوق بلوا می کنند
در شکار عشق ، غوغا می کنند
درچنین حالی ، نوایی آشنا
می زند نام برادر را صدا
وای من ! سوی برادر می رود
سوی آن یار دلاور می رود
دید ، غرق خون فتاده در فرات
آنکه هستی در وفایش مانده مات
نخل را لب تشنه ، روی خاک دید
بادلی محزون ، در آغوشش کشید
نقش صدها زخم بر روی تنش
لاله ها گل کرده در پیراهنش
بوسه زد بر چشم خون افشان او
بوسه زد از درد بر دستان او
غرق نجوا شد برادر با حسین
گفت ای جانان مادر ، یا حسین :
«من دلی دارم پر از اندوه و غم
مشک بی اب است ومن شرمنده ام
من شدم سقا که آب آور شوم
کودکان تشنه را یاور شوم
گو به طفلان ، دست شستم از حیات
تشنه برمی گردم از شط فرات .
جان زهرا آبرویم را بخر
پیکرم را سوی طفلانت نبر»
اشک در چشمان مولامان نشست
رفتنش پشت برادر را شکست
سوی خیمه چون قدم برداشت او؟!
من نمی دانم چه حالی داشت او؟!
لیک می دانم که با سوزی تمام
داد با اندوه « زینب » را سلام
خواهرم ! پشت و پناهم رفت ، رفت
شیر میدان سپاهم ، رفت ، رفت


تعداد بازديد : 315
دوشنبه 12 فروردین 1392 ساعت: 1:12
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
و ابیاتی پیشکش یتیم امام حسن (ع) ...حضرت عبدالله بن حسن می رود ثانیه ها زود به زود آهسته آن قی

 

و ابیاتی پیشکش یتیم امام حسن (ع) ...حضرت عبدالله بن حسن


می رود ثانیه ها زود به زود آهسته
آن قیام تو دگر گشت قعود آهسته

می رسد مرگ من و می رود آن جا آنچه
دارم و داشته ام ،بود و نبود آهسته

بی رمق نیز تکان می خورد آن لب هایت
که خدا خود بنشسته به شنود آهسته

و فقط چند تپش تا برسد ساعت سه..
خیمه ها منتظر آتش و دود آهسته

یک طرف زمزمه ناله " وا جدّا ه " و
آن طرف هلهله برخاسته بود آهسته

عطر سیب است ولی می رسد اینجا دیگر
اندکی رایحه ی یاس کبود آهسته

.......
آه این ثانیه ها کاش عقب برگردد
کاش عباس علمدار عرب برگردد

کاش اکبر برسد ، کاش بیاید قاسم
کاش تا کوفه نمی رفت سفیرت مسلم

من در این خیمه چرا از همگان جا ماندم؟
همه رفتند ، چرا اینهمه تنها ماندم ؟

من مگر رخت اسیری به تنم می آید؟
من به میدان بروم از تو چه کم می آید؟

نامه ای داشتم از دست پدر بهتر بود
کوچکم؟ اصغر تو رفت که کوچکتر بود

پرده خیمه کنار است تو را میبینم
چون شدی نقش زمین با چه دلی بنشینم؟

عمه جان دست مرا ول کن و بیهوده مکش
جگرم سوخت ، که ارث پدرم بوده ، مکش

برق تیغش به دلم خورد ...خدایا ...ای داد
آمدم سویت عمو ، هر چه شود بادا باد

آخرین لحظه به آغوش تو نائل شده ام
تن تو ، تیغ ، چه زیباست که حائل شده ام

چه قدر سرخی خون بر کفنم می آید
به من این اسم ، که ابن الحسنم می آید

سید مجتبی ربیع نتاج


تعداد بازديد : 249
دوشنبه 12 فروردین 1392 ساعت: 1:12
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
انگار دوباره كربلا مي ديدم يك قطعه بهشت تا خدا مي ديدم لب تشنه...، ولي هنوز قرآن مي خواند خورشيد

 

انگار دوباره كربلا مي ديدم
يك قطعه بهشت تا خدا مي ديدم
لب تشنه...، ولي هنوز قرآن مي خواند
خورشيد كه روي نيزه ها مي ديدم

*
زني ز خيمه دوان بود و ...، آه مي كشتند
ميان آن همه! ... در قتلگاه مي كشتند
هنوز وقت غروب آسمان در اين فكر است
تو را براي كدامين گناه مي كشتند !

*
او تشنه لب و...، كنار نهري كه شما...
افتاده به دست ظلم و قهري كه شما...
بايـد بـرود بخـواند اين بار خــدا
يك فاتحه بر مزار شهري كه شما...!


تعداد بازديد : 161
دوشنبه 12 فروردین 1392 ساعت: 1:10
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
السلام علیک یا ثارالله هفتاد و دو لاله داشتی زیباتر در دشت بلا که کاشتی زیباتر می خواست عدو سر

 

السلام علیک یا ثارالله

هفتاد و دو لاله داشتی زیباتر
در دشت بلا که کاشتی زیباتر
می خواست عدو سربه سرت بگذارد
سر به سر نی گذاشتی زیباتر

***
آن سر ز ِ ره حجاز قرآن می خواند
بر نیـزه وُ سرفراز قرآن می خواند
می خواست کلام حق بگوید زینرو
بانای بریده، باز قرآن می خواند
***


آن تشنه که شــــدآب عطشناک لبش

می ریخت شراب عشق ازتاک لبش

دیدنـــد ملایک که زمـــانی ســیراب

می گشت لب پیمـــبـر از چاک لبش


تعداد بازديد : 174
دوشنبه 12 فروردین 1392 ساعت: 1:08
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
عزا تا كه در عالم عزا و ماتم است هر دم از داغ حسين دلها غم است لاله ها گريان شدند از داغ او آن

 

عزا
تا كه در عالم عزا و ماتم است
هر دم از داغ حسين دلها غم است
لاله ها گريان شدند از داغ او
آن شقايقها كه رويش شبنم است

 


تعداد بازديد : 143
دوشنبه 12 فروردین 1392 ساعت: 1:05
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
دلی پر خون برایش مانده و چشمان تر زینب چه سوغاتی بهمراه آوَرَد از این سفر زینب ! در آن ص

 


دلی پر خون برایش مانده و چشمان تر زینب

چه سوغاتی بهمراه آوَرَد از این سفر زینب !


در آن صحرا که هر کس را نصیبی از مصیبت شد

همه داغ جوان دیدند اما بیشتر زینب !


پریشان شد زمین هفت آسمان پیچید و درهم شد

ولی از این جهان دارد دلی آشفته تر زینب


غروب از سر گذشت و "سر" گذشت و سرگذشتش را

که دنیا خوب می داند چه آورده ست بر زینب


زمانی را که دنیا در تب سجاد می سوزد

امامی نیست پرچم را برافرازد مگر زینب


به حق که سفره ی زهرا چه مردان بزرگی را

نمک پرورده اش کرده؛

پدر ...

همسر ...

پسر ...

زینب !!


تعداد بازديد : 217
دوشنبه 12 فروردین 1392 ساعت: 1:02
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
اشعار فاطمیه 92 - اشعار بستر - محمد سهرابی در خواب دیده ام که در آورده پر، تنت افتاده پیش قافله

 

اشعار فاطمیه 92 - اشعار بستر - محمد سهرابی

در خواب دیده ام که در آورده پر، تنت
افتاده پیش قافله ها چون خبر، تنت

گفتی انار خواسته ای، ای به روی چشم
دل خون شد و نشست به پای شجر، تنت

در دل به فکر پختن نانی هنوز هم
تب میدمد ز پوست چسبیده بر تنت

چشمت که سرمه خور شد و با من سخن نگفت
گرچه زبان شده است کنون سر به سر، تنت

برداشت سنگ قبر نبی را گلاب ناب
از بس که رفته بر سر قبر پدر، تنت

هر روز قدری از بدنت آب میشود
بگرفته مخفیانه مسیر سفر، تنت

بیهوده نیست گردن تو رگ به رگ شده
بالش بلند ماند و شده مختصر، تنت

نیمی ز زندگی سر دست تغافل است
این نیمه جان ازوست اگر مانده در تنت

نوروز در لباس تو ثبت مکرر است
لاله دمیده است ز سر تا کمر، تنت

ترسم به ناله ات سر زخم تو وا شود
آرام گریه کن که نگردد خبر، تنت

نم دار گریه کن فقط از دل فغان نکن
ترسم به پا کند شرری از جگر، تنت

شور نشور از مژه ات آب میخورد
در لرزه آمده است از این چشم تر، تنت
***محمد سهرابی***


تعداد بازديد : 821
دوشنبه 12 فروردین 1392 ساعت: 0:23
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
اشعار فاطمیه - امام حسن(ع) چه شده بعد صفر ماه محرم شده بود کوچه بن بست، نفس تنگ، هوا سم

 

اشعار فاطمیه - امام حسن(ع)



چه شده بعد صفر ماه محرم شده بود

کوچه بن بست، نفس تنگ، هوا سم شده بود



گرگ و میش است هوا کوچه پر از گرگ شده

روز با شب بنویسید که توأم شده بود



مادری با پسر خویش نمیشد تسلیم

پشت یک پرده علی باز مجسم شده بود



خاطری در وسط کوچه مشوّش میشد

پنجه ای بین هوا بود و مصمّم شده بود



پنجه ای بین هوا بود که یک سیلی شد

فرصتی بود که اینگونه فراهم شده بود



مادر هرکه زمین خورده فقط میداند

که چرا قوت زانوی حسن کم شده بود



من از آن گیسوی خاکی شده اش دانستم

چقدر زود یتیمی ش مسلم شده بود



وا نشد پلک گره خورده ی یک چشم کبود

سیلی سر زده ای وای چه محکم شده بود



تا چهل روز نشد سیر علی را بیند

تا چهل روز علی بود که مبهم شده بود



شیشه ای با تن دیوار ترک هایی خورد

ریشه ی خونی یک مقنعه درهم شده بود



سال ها بود سوال همه ی مردم شهر

پسر ارشد این خانه چرا خم شده بود؟


تعداد بازديد : 311
یکشنبه 11 فروردین 1392 ساعت: 23:56
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
آشفته بود این دل و بیمار هم شدیم بیمار که شدیم گرفتار هم شدیم ما برای تو نه که باری نبرده

 

آشفته بود این دل و بیمار هم شدیم

بیمار که شدیم گرفتار هم شدیم



ما برای تو نه که باری نبرده ایم

تازه برای تو همه سربار هم شدیم



ما جای اینکه دلخوشی حضرتت شویم

ماندیم در گناه و دل آزار هم شدیم



آزرده بود از دل ما قلب یوسف و

دست تهی روانه ی بازار هم شدیم



وقتی نمیشناسمت آقا چه فایده

گیرم اگر که دعوت دیدار هم شدیم



ما سنگ بر زلالی آیینه ریختیم

روشن که هیچ بلکه همه تار هم شدیم



وقتِ گناه، ما جلویش در نیامدیم

گاهی برای معصیت ابزار هم شدیم



ما را به حال خویش دمی تو رها مکن

غافل شدیم تا که ز تو خوار هم شدیم



انگار که بدی دلم را ندیده ای

تازه غریق رحمت بسیار هم شدیم



گرچه گناهکار ولی فاطمیه ها

گریان روضه ی در و دیوار هم شدیم

**

اجرا شده توسط حاج منصور ارضی در روز 4/1/92


تعداد بازديد : 219
یکشنبه 11 فروردین 1392 ساعت: 23:56
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
اشعار فاطمیه - امام حسن(ع) - صابر خراسانی من آمدم برا ی یاری علی فقط برای ماندگاری علی

 

اشعار فاطمیه - امام حسن(ع) - صابر خراسانی



من آمدم برا ی یاری علی

فقط برای ماندگاری علی

بساز با همه نداری علی

منم کنیز خانه داری علی



علی شناسی است راه فاطمه

علی سـت بهترین گناه فاطمه



علی فقط غم مرا به سینه داشت

علی مرا فقط در این مدینه داشت

ولی همان که از غدیر کینه داشت

برای بی هوا زدن زمینه داشت



نبی که رفت ناله اش به من رسید

و پاره ی قباله اش به من رسید



رسیده ام سر قرار گم شده

رسید دست روزگار گم شده

به ضرب دور از انتظار گم شده

حسن بگرد گوشواره گم شده



به هیچ کس نگو که خورده ام زمین

به هیچ کس نگو عزیزم آفرین



امان من بریده شد امان بده

حسن، تو چادر مرا تکان بده

عصا به دست مادر جوان بده

جلو بیفت خانه را نشان بده



پس از نبی بلا فقط همین نبود

تمام ماجرا فقط همین نبود



صابر خراسانی


تعداد بازديد : 1360
یکشنبه 11 فروردین 1392 ساعت: 23:54
نویسنده:
نظرات(1)
مشاهده ادامه مطلب
در نمی آید جلو..........................فاطمه می آید و حیدر نمی آیدجلو در مرام شیعیان.......

 

در نمی آید جلو..........................فاطمه می آید و حیدر نمی آیدجلو



در مرام شیعیان..........................تا ولی باشد که پیغمبر نمی آید جلو



دست بالا می رود......................هرچه زحمت می کشد معجر نمی آید جلو



درد مادر این شده.......................شانه بالا می رود دختر نمی آید جلو



درد دختر این شده......................وقت بازی کردنم مادر نمی آید جلو



درد زهرا و علی ست...................که حسن از چارچوب در نمی آید جلو



درداهل خانه شد..........................اینکه مادر دیگر از بستر نمی آید جلو





شاعر : مهدی رحیمی

قالب شعر ی غزال


تعداد بازديد : 215
یکشنبه 11 فروردین 1392 ساعت: 23:53
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
کار مشـکل‌ســــاز شد خـــانه‌داری با تن تب‌دار مشـکل‌ســـاز شد ســــعی دارد پـا

 

کار مشـکل‌ســــاز شد خـــانه‌داری با تن تب‌دار مشـکل‌ســـاز شد

ســــعی دارد پـا شـود ســعی او هربار شد تکرار مشـکل‌ســـاز شد

رفت تا جـــــارو کنـد خانه جــاروکردنش این‌بار مشـکل‌ســـاز شد

حــــرف با پهــلو زد و نیش تیـز در همان مسمار مشـکل‌ســـاز شد

دست سنگین جای خود وقت سیلی خوردنش دیوار مشـکل‌ســـاز شد

مشــکلاتش یک‌ طرف رو گرفتـــن از علی بسیار مشـکل‌ســـاز شد



شاعر : حامد تجری 


تعداد بازديد : 337
یکشنبه 11 فروردین 1392 ساعت: 23:52
نویسنده:
نظرات(1)
مشاهده ادامه مطلب
حضرت زهرا(س)-شهادت از غم فرقت زهرا دل حیدر سوزد یا که در نه فلک از خیل ملک، پر سوزد اهر

علی آهی

حضرت زهرا(س)-شهادت



از غم فرقت زهرا دل حیدر سوزد

یا که در نه فلک از خیل ملک، پر سوزد

اهرمن آتش کین زد به در خانه وحی

که هنوز عالمی از آتش آن در، سوزد

از ستم سوخت در خانه زهرای بتول

که از آن شعله کین، قلب پیمبر سوزد

از فشار در و دیوار شکست آینه ای

که دل اهل ولا تا صف محشر، سوزد

خواست تا باغ فدک را بستاند ز عدو

چه بگویم که چه شد خامه و دفتر سوزد

کرد پنهان ز علی پیرهن خونین را

که از آن واقعه جان و دل حیدر سوزد

شرح خونابه پهلو، نتوان کرد بیان

دل از آن قصه ی پر غصه، مکرر سوزد

رفت از دست علی فاطمه کز سوز غمش

روز و شب جان و دل حیدر صفدر سوزد

غسل داد و کفنش کرد علی، در دل شب

که هنوز از محنش کاه چو اختر، سوزد

از دل سوخته آهی کشد «آهی» زیرا

عالمی از غم صدیقه ی اطهر سوزد


تعداد بازديد : 157
یکشنبه 11 فروردین 1392 ساعت: 23:51
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
حضرت زهرا (س)-مدح سلام ای سوره ی مشهور رحمت مبارک آیه ی پر نور رحمت سلام ای مادر زیبایی

مجتبی روشن روان

حضرت زهرا (س)-مدح



سلام ای سوره ی مشهور رحمت

مبارک آیه ی پر نور رحمت

سلام ای مادر زیبایی و عشق

که هستی تا ابد مأمور رحمت

تو عشق رحمةٌ للعالمینی

که بودی از ازل منظور رحمت

خدا بهر نبی با دست مهرش

تو را پیچید لای تور رحمت

قیامت می شود قدر تو معلوم

شب قدر علی مستور رحمت

خدایی خدا در خلقت توست

گرفته با تو ذکر شور رحمت

گدای نیمه شب های تو هستم

بود بیت گِلینت طور رحمت

قیامت می کند صادر خداوند

به نام نامیت دستور رحمت

خدا حنّان و تو حنّانه هستی

بود رفتار تو منشور رحمت

تبر دستان چه ها کردند با تو

گل سرخ و سفید و بور رحمت


تعداد بازديد : 171
یکشنبه 11 فروردین 1392 ساعت: 23:50
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
حضرت زهرا(س)-شهادت استخوان بشکسته را سیلی زدن دیگر چرا؟ این چنین رفتار با مادر برِ دختر چر

 

حضرت زهرا(س)-شهادت



استخوان بشکسته را سیلی زدن دیگر چرا؟

این چنین رفتار با مادر برِ دختر چرا؟

دست بانویی که عادت بهر احسان کرده بود

با غلاف کین شکستن در بر همسر چرا؟

آن که شمشیرش امان از دشمن کافر گرفت

گرید اکنون در کنار قبر پیغمبر چرا؟

کاش می شد قسمت محسن که لب را وا کند

تا بگوید لطمه بر یک غنچه پر پر چرا؟

آن که درمان تمام دردها نامش بود

پیش چشم کودکان افتاده در بستر چرا؟

آن رشیده بانویی که قامت مردانه داشت

همچو نخل خشک باشد بر زمین مضطر چرا؟

شب به شب باید برایش فضه آرد پیرهن

ای خدا خون می چکد از پهلوی کوثر چرا؟

  
جواد حیدری


تعداد بازديد : 229
یکشنبه 11 فروردین 1392 ساعت: 23:49
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
حضرت زهرا(س)-مناجات اشکت چکید نم نم و باران لقب گرفت چشم تو ابر و آه تو توفان لقب گرفت

 

حضرت زهرا(س)-مناجات



اشکت چکید نم نم و باران لقب گرفت

چشم تو ابر و آه تو توفان لقب گرفت

پیش از تو سربزیر نبودند بیدها

بعد از تو غنچه سر به گریبان لقب گرفت

بانوی آب های جهان خانه ی تو نیست

این گوشه ای که کلبه ی احزان لقب گرفت

بانو چقدر درد علی را گریستی

با دیده ای كه ابر بهاران لقب گرفت

شش گوشه ی بهشت ضریح حسین توست

شش گوشه ای كه روضه ی رضوان لقب گرفت

آن شش هزار و ششصد و اندی به جای خود

تنها سه آیه بود که قرآن لقب گرفت

برخوان «یطعمون » تو دائم نشسته «دهر»

این سوره «هل اتی علی الانسان» لقب گرفت

از خانه ی «لیذهب عنکم» طلوع كرد

نوری که قلب عالم امکان لقب گرفت

پروانه سوخت پشت دری که... خدای من

این بود آتشی که گلستان لقب گرفت؟

بانو! فقط کلید شفاعت به دست توست

هر کس تو را نداشت پشیمان لقب گرفت

ناموس خلقتی كه میان مزارها

تنها مزار توست که «پنهان» لقب گرفتعباس شاه زیدی

 

عباس شاه زیدی


تعداد بازديد : 259
یکشنبه 11 فروردین 1392 ساعت: 23:48
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
ليست صفحات
تعداد صفحات : 14
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف