محمد سهرابی مناجات با خدا بیمار می شوم که پرستاری ام کنی خود را زمین زدم که هواداری ام کنی گوشم

محمد سهرابی مناجات با خدا بیمار می شوم که پرستاری ام کنی خود را زمین زدم که هواداری ام کنی گوشم

محمد سهرابی مناجات با خدا بیمار می شوم که پرستاری ام کنی خود را زمین زدم که هواداری ام کنی گوشم

محمد سهرابی مناجات با خدا بیمار می شوم که پرستاری ام کنی خود را زمین زدم که هواداری ام کنی گوشم

محمد سهرابی مناجات با خدا بیمار می شوم که پرستاری ام کنی خود را زمین زدم که هواداری ام کنی گوشم
محمد سهرابی مناجات با خدا بیمار می شوم که پرستاری ام کنی خود را زمین زدم که هواداری ام کنی گوشم
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
محمد سهرابی مناجات با خدا بیمار می شوم که پرستاری ام کنی خود را زمین زدم که هواداری ام کنی گوشم

مناجات با خدا

 

بیمار می شوم که پرستاری ام کنی

خود را زمین زدم که هواداری ام کنی

گوشم پر از نصیحت و حرف است ای رفیق

من آمدم که رفع گرفتاری ام کنی

گفتی تو سنگ دل شده ای خب شدم ولی

نزد تو آمدم که قلم کاری ام کنی

اصلاً مرا به چوب ادب بستنت چه بود؟

اصلاً که گفته بود فلک کاری ام کنی؟

نانی ز من بگیری و نانی دگر دهی

بر تو نیامده که دل آزاری ام کنی

رو دست خوردم از همه حتی ز دست خویش

کی خواستم که کاسب بازاری ام کنی

فریادم از قلیلی آب و طعام نیست

من جار می زنم که شبی جاری ام کنی

با من دوباره قصۀ شاه و گدا مخوان

حیف است صرف غصه ی تکراری ام کنی

من اختیار خویش به دست تو داده ام

حیف است وقف آتش اجباری ام کنی

فردا بیا و نامه ی ما را به آب ده

زآن پیش تر که مجرم طوماری ام کنی

اوقات خویش ز ناله ام اعلام می شوند

وقتش رسیده ساعت دیواری ام کنی

دعوای ما به قوت خود باقی است و باز

من بر همان سرم که سحر یاری ام کنی


تعداد بازديد : 201
دوشنبه 16 مرداد 1391 ساعت: 6:03
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف