یک نفس آمده ام تا که عمو را نزنی

یک نفس آمده ام تا که عمو را نزنی

یک نفس آمده ام تا که عمو را نزنی

یک نفس آمده ام تا که عمو را نزنی

یک نفس آمده ام تا که عمو را نزنی
یک نفس آمده ام تا که عمو را نزنی
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
یک نفس آمده ام تا که عمو را نزنی

یک نفس آمده ام تا که عمو را نزنی
که به این سینه مجروح تو با پا نزنی

ذکر لا حول ولا از دو لبش می بارد
با چنین نیزه سر سخت به لبها نزنی

عمه نزدیک شده بر سر گودال ای تیغ
می شود پر به سوی حنجره حالا نزنی

نیزه ات را که زدی باز کشیدی بیرون
می زنی باز دوباره شود آیا نزنی

نیزه ات را که زدی باز نمی شد حالا
ساقه نیزه خونین شده را تا نزنی

من از این وادی خون زنده نباید بروم
شک نکن این که پرم را بزنی یا نزنی

دست و دل باز شو ای دست بیا کاری کن
فرصت خوب پریدن شده درجا نزنی


علیرضا لک


تعداد بازديد : 13
یکشنبه 01 مرداد 1402 ساعت: 0:25
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف