مست خاطرخواهم و دلداده ای وابسته ام عهد ، تنـها با امیرِ مُلکِ دلـها بسته ام ذرّه ای خاکم که دارد وس

مست خاطرخواهم و دلداده ای وابسته ام عهد ، تنـها با امیرِ مُلکِ دلـها بسته ام ذرّه ای خاکم که دارد وس

مست خاطرخواهم و دلداده ای وابسته ام عهد ، تنـها با امیرِ مُلکِ دلـها بسته ام ذرّه ای خاکم که دارد وس

مست خاطرخواهم و دلداده ای وابسته ام عهد ، تنـها با امیرِ مُلکِ دلـها بسته ام ذرّه ای خاکم که دارد وس

مست خاطرخواهم و دلداده ای وابسته ام عهد ، تنـها با امیرِ مُلکِ دلـها بسته ام ذرّه ای خاکم که دارد وس
مست خاطرخواهم و دلداده ای وابسته ام عهد ، تنـها با امیرِ مُلکِ دلـها بسته ام ذرّه ای خاکم که دارد وس
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
مست خاطرخواهم و دلداده ای وابسته ام عهد ، تنـها با امیرِ مُلکِ دلـها بسته ام ذرّه ای خاکم که دارد وس

مست خاطرخواهم و دلداده ای وابسته ام
عهد ، تنـها با امیرِ مُلکِ دلـها بسته ام

ذرّه ای خاکم که دارد وسعتی درحدّ دشت
قطره ای ناچیزم و خود را به دریا بسته ام

 

خانه ی من جای هرکس نیست ، جای مادر است
در به روی هر چه غیر از مهر زهرا بسته ام

چون شروعش با علی بوده ست ، بیش از خط ثلث
دل به پیچش های زیبای مُعلّیٰ بسته ام

تاکه کار چشم مستش،عشقْ عَرضه کردن است
من دخیل حاجتم را بر تقاضا بسته ام

سنگ خوردن مزّه دارد بر سر کوی وفا
رشته ی قلّاده ام را مُحکم آنجا بسته ام

در میان مردمی که اهل ظاهربینی اند
کرده ام صورت رها و دل به معنا بسته ام

هر چه درباب تولّا دارم از این ناحیه ست
زلف خود را بر سر زلف تبرّا بسته ام

از همان روزی که ایوان طلا را دیده ام
چشمهایم را به روی مال دنیا بسته ام

چهره ی خورشید شبْ هنگام اگر نادیدنی ست
من امید خویش را بر صبح فردا بسته ام

محمدقاسمی


تعداد بازديد : 57
پنجشنبه 25 تیر 1394 ساعت: 10:23
نویسنده:
نظرات(2)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب
این نظر توسط جودی خراسانی برگرفته از دیوان جودی در تاریخ 1394/04/25 و 14:34 دقیقه ارسال شده است

جودی خراسانی برگرفته از دیوان جودی

ﭘﯿﮑﺮ ﻫﺰﺍﺭ ﭘﺎﺭﻩ ﻭ ﺑﺮ ﻧﻮﮎ ﻧﯽ ﺳﺮﺵ
ﮔﻮﯾﻢ ﺯ ﺳﺮﮔﺬﺷﺖ ﺳﺮﺵ ﯾﺎ ﺯ ﭘﯿﮑﺮﺵ؟

ﮔﻮﯾﻢ ﺍﮔﺮ ﺯ ﺳﺮﺵ، ﺳﺮ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺮﯾﺪ ﺷﻤﺮ
ﺩﺭ ﭘﯿﺶ ﭼﺸﻢ ﺯﯾﻨﺐ ﻏﻤﺪﯾﺪﻩ، ﺧﻮﺍﻫﺮﺵ

ﮔﻮﯾﻢ ﺍﮔﺮ ﺯ ﭘﯿﮑﺮ ﺍﻭ، ﮐﺮﺩ ﺍﺑﻦ ﺳﻌﺪ
ﺍﺯ ﺧﺎﮎ ﺭﻩ ﺯ ﺿﺮﺏ ﺳﻢ ﺍﺳﺐ ﺑﺴﺘﺮﺵ

ﺑﺎ ﺳﺎﺭﺑﺎﻥ ﺑﻪ ﻏﯿﺮ ﻣﺤﺒﺖ ﭼﻪ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ؟
ﮐﺰ ﺑﻬﺮ ﺯﺭ ، ﻧﻤﻮﺩ ﺟﺪﺍ ﺩﺳﺖ ﺍﻃﻬﺮﺵ

ﺗﻘﺼﯿﺮ ﺍﻭ ﭼﻪ ﺑﻮﺩ؟ ﻧﺪﺍﻧﻢ ﮐﻪ ﺗﺎ ﺳﻪ ﺭﻭﺯ
ﺍﺯ ﺧﺎﮎ ﺑﺮ ﻧﺪﺍﺷﺖ ﮐﺴﯽ ﺟﺴﻢ ﺍﻧﻮﺭﺵ

ﺁﻩ ﺍﺯ ﺩﻣﯽ ﮐﻪ ﺍﻭ ﺯ ﻋﻄﺶ ﺩﺍﺩ ﺟﺎﻥ ﻭ ﺑﻮﺩ
ﺷﻂ ﻓﺮﺍﺕ  ﻣﻮﺝ ﺯ ﻧﺎﻥ ﺩﺭ  ﺑﺮﺍﺑﺮﺵ

ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺩﺧﺘﺮﺵ ﺑﻪ ﻓﻠﮏ ﺷﺪ ﺯ ﻗﺤﻂ ﺁﺏ
ﺑﺎ ﺁﻧﮑﻪ ﺑﻮﺩ ﺁﺏ ﺭﻭﺍﻥ ﻣﻬﺮ ﻣﺎﺩﺭﺵ


برای دیدن نظرات بیشتر روی شماره صفحات در زیر کلیک کنید

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف