![]()
|
سیامک رجاور
من به هر کجا که رسیدم همه از لطف تو بود
...هرچه تایید شنیدم همه از لطف تو بود
یا اگر رنج ندیدم همه از لطف تو بود
...اگـر از دام پریدم همه از لطف تو بود
لطف تو دام شدو سخت گرفتارم کرد
...کفتر جلد و خادم دربارم کرد
امتحانم نکن اقا نکند رد بشوم
...باز شرمنده رخسار تو بی حد بشوم
نکند اینکه دمی در نظرت بد بشوم
...تو فقط لطف بنما زائر مشهد بشوم
حجت الله و خلقی عشقی ازلی
...هشتمین دسته گل ٍ زهرا و علی
من تو را وقت دعای سحر حس کردم
...رحمتت را همه جا دورو برم حس کردم
گرمی دست تو را حس کردم ...
من خودم را وسط صحن حرم حس کردم
نفس باد صبا یاد تو انداخت مرا ...
وسط صحن گوهرشاد تو انداخت مرا
در حیاط رحمتت ول وله ای افتاده است
...به گمانم که خبـرا زشب یک میلاد است
مادری گریه کنان امده در فریاد است ...
حضرت عشق شفای پسرم داده است
جان مولا تو به این زائر دیوانه بگو ...
به حرم امده ام یا که شفا خانه ؟بگو؟
ازهمه خلق شنیدم که شفا دست تو بود ...
براورده کردن دعا دست بود
آنقدر معجزه داری که عصا دست تو بود ...
پس یقیقناٌ فرج کربوبلا دست تو بود
منٍ تذکره بی رهنما میرفتم ..
باید از قبل به پابوس رضــــــــا میرفتم
تعداد بازديد : 312
جمعه 29 خرداد 1394 ساعت: 4:12
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)