دید چون نیست، به جز غصّه انیس دگرش

دید چون نیست، به جز غصّه انیس دگرش

دید چون نیست، به جز غصّه انیس دگرش

دید چون نیست، به جز غصّه انیس دگرش

دید چون نیست، به جز غصّه انیس دگرش
دید چون نیست، به جز غصّه انیس دگرش
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
دید چون نیست، به جز غصّه انیس دگرش

دید چون نیست، به جز غصّه انیس دگرش
زهر یارش شد و بنشست، کنار جگرش

نه به غیر از دل او غمخور او بود کسی
نه به دامان کسی جز به سر خاک، سرش

گفت بر عترت خود از پی من گریه کنید
خود خبر داد که برگشت ندارد، سفرش


بارها تا به در حجره نشست و، برخاست
اوّلش بود ولی داد ز آخر، خبرش

دست مولا به دل و، دست غلامش بر سر
چشم او بر وی و، او چشم به راه پسرش

جگر پاره به جا بود و، جگرگوشه نبود
حجره در بسته، ولی باز به در، چشم ترش

علی انسانی


تعداد بازديد : 17
دوشنبه 27 شهریور 1402 ساعت: 11:03
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف