هیئت - دوباره روضه ي ارباب پاگرفت باران رحمت دلم از ابتدا گرفت دست نیاز، زمزمۀ کربلا گرفت اینجا اگرچه سوخت دل من، شفا گرفت همراه ناله های دل

هیئت - دوباره روضه ي ارباب پاگرفت باران رحمت دلم از ابتدا گرفت دست نیاز، زمزمۀ کربلا گرفت اینجا اگرچه سوخت دل من، شفا گرفت همراه ناله های دل

هیئت - دوباره روضه ي ارباب پاگرفت باران رحمت دلم از ابتدا گرفت دست نیاز، زمزمۀ کربلا گرفت اینجا اگرچه سوخت دل من، شفا گرفت همراه ناله های دل

هیئت - دوباره روضه ي ارباب پاگرفت باران رحمت دلم از ابتدا گرفت دست نیاز، زمزمۀ کربلا گرفت اینجا اگرچه سوخت دل من، شفا گرفت همراه ناله های دل

هیئت - دوباره روضه ي ارباب پاگرفت باران رحمت دلم از ابتدا گرفت دست نیاز، زمزمۀ کربلا گرفت اینجا اگرچه سوخت دل من، شفا گرفت همراه ناله های دل
هیئت - دوباره روضه ي ارباب پاگرفت باران رحمت دلم از ابتدا گرفت دست نیاز، زمزمۀ کربلا گرفت اینجا اگرچه سوخت دل من، شفا گرفت همراه ناله های دل
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
هیئت - دوباره روضه ي ارباب پاگرفت باران رحمت دلم از ابتدا گرفت دست نیاز، زمزمۀ کربلا گرفت اینجا اگرچه سوخت دل من، شفا گرفت همراه ناله های دل

هیئت - دوباره روضه ي ارباب پاگرفت

باران رحمت دلم از ابتدا گرفت

دست نیاز، زمزمۀ کربلا گرفت

اینجا اگرچه سوخت دل من، شفا گرفت

همراه ناله های دلم نی، نوا گرفت

 

روضه - نشسته ایم که آتش زنیدمان

آه از دمی که شرم نکرند کوفیان۱

بستند آب رابه روی باب آسمان

میدیدی آسمان را «کَالنّار کَالدُّخان۲»

چون دود، آسمانِ عطش شد، هوا گرفت

 

کوفه- حرامیان همه مشغول مستحب

شب مسلکان تیره همه در نماز شب

از یاری تو تنها حرفیست روی لب

دینها بدون علت و اعمال بی سبب

اینگونه شد که بردن سرها بها گرفت

 

«مقتل- سری برابر مادر بریده شد

از قتگاه نالۀ حیدر شنیده شد

تا جسم او چو ماهی در خون تپیده شد

آن سوی دشت معجری از سرکشیده شد

آتش سراغ خیمۀ آل عبا گرفت»

 

خیمه - میان شعله یتیمان بی گناه

زن های داغدیده و اطفال بی پناه

رفتی و میرود دل زینب هزار راه:

«رفتی و قامت من غمگین خمیده...۳» آه

در امتداد سیرۀ زینب صدا گرفت

 

نیزه -هجوم زخم روی زخم روی زخم

باران سنگ های هدفدار سوی زخم

سرنیزه های تشنۀ در آرزوی زخم...

شمشیرهای کند که در جستجوی زخم...

مولا! چگونه برتنت این حجم جا گرفت؟

 

یک دشت دور پیکر تو دشمن تو بود

چون صید دست و پا زده درخون تن تو بود

صد گرگ نابرادر و پیراهن تو بود

این بیتها روایت جان دادن تو بود

هر چند واژه واژه  جان مرا گرفت..

 

شاعر: امیرعلی شریفی


تعداد بازديد : 99
چهارشنبه 08 آبان 1392 ساعت: 9:31
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف