شعر مرثیه شام و کوفه _ علیرضا شریف مي رفت و زيرِ ماه دلي را پسند كرد در كُنجِ دِيرِ، سرزده­اش در ك

شعر مرثیه شام و کوفه _ علیرضا شریف مي رفت و زيرِ ماه دلي را پسند كرد در كُنجِ دِيرِ، سرزده­اش در ك

شعر مرثیه شام و کوفه _ علیرضا شریف مي رفت و زيرِ ماه دلي را پسند كرد در كُنجِ دِيرِ، سرزده­اش در ك

شعر مرثیه شام و کوفه _ علیرضا شریف مي رفت و زيرِ ماه دلي را پسند كرد در كُنجِ دِيرِ، سرزده­اش در ك

شعر مرثیه شام و کوفه _ علیرضا شریف مي رفت و زيرِ ماه دلي را پسند كرد در كُنجِ دِيرِ، سرزده­اش در ك
شعر مرثیه شام و کوفه _ علیرضا شریف مي رفت و زيرِ ماه دلي را پسند كرد در كُنجِ دِيرِ، سرزده­اش در ك
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
شعر مرثیه شام و کوفه _ علیرضا شریف مي رفت و زيرِ ماه دلي را پسند كرد در كُنجِ دِيرِ، سرزده­اش در ك

مي رفت و زيرِ ماه دلي را پسند كرد

در كُنجِ دِيرِ، سرزده­اش در كمند كرد

خوش كرده بود دل ببرد پيرمرد را

از سجده­هاي پايِ صليبش بلند كرد

زُنّار و روح و اِبن و اَبش را گرفت و بعد

از فيضِ نورِ فاطمي­اش بهرمند كرد

ذكرِ شهادتينِ لبِ زخمي­اش چشيد

گوئي دهانِ خويش پُر از حَبّه قند كرد

مي برد رشكِ تازه مسلمانيش، مسيح

آن شب سري بريده رهايش ز بند كرد

چه عزّتي براي حسين انتخاب شد

كاهي كه داده بود ، به كوهي حساب شد


اي ماهِ خون گرفته كه از در درآمدي

اي عرشِ نِي به دامن من با سر آمدي

من مِثلي اي عزيزِ خدا وقتِ ديدنم

بر بالِ اشك، مادرِ نيلوفر آمدي

بر مَقدمِ تو مژده­ي طوبي لَكُم رسيد

شَيب الخضيب گشته­ترين، دلبر آمدي

بر چهره­ي تو اين همه ابرو چه مي كند؟

از زيرِ پايِ غارتِ لشكر در آمدي؟

عيسي براي غربتِ تو لطمه مي زند

آه اي گلو بريده كه يحيي­تر آمدي

اين گيسوانِ سوخته نه، درخورِ تو نيست

مي شويمت كه از دلِ خاكستر آمدي

اعجازِ خشكيِ لبِ روحاني توام

از اين به بعد مستِ مسلماني توام


تعداد بازديد : 165
جمعه 24 آذر 1391 ساعت: 13:03
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف