حقش ادا نشود مدیون شاعر این شعر هستید سر عمامه ی تو بین همه دعوا بود در کنار بدنت خیمه ی غم بر پا

حقش ادا نشود مدیون شاعر این شعر هستید سر عمامه ی تو بین همه دعوا بود در کنار بدنت خیمه ی غم بر پا

حقش ادا نشود مدیون شاعر این شعر هستید سر عمامه ی تو بین همه دعوا بود در کنار بدنت خیمه ی غم بر پا

حقش ادا نشود مدیون شاعر این شعر هستید سر عمامه ی تو بین همه دعوا بود در کنار بدنت خیمه ی غم بر پا

حقش ادا نشود مدیون شاعر این شعر هستید سر عمامه ی تو بین همه دعوا بود در کنار بدنت خیمه ی غم بر پا
حقش ادا نشود مدیون شاعر این شعر هستید سر عمامه ی تو بین همه دعوا بود در کنار بدنت خیمه ی غم بر پا
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
حقش ادا نشود مدیون شاعر این شعر هستید سر عمامه ی تو بین همه دعوا بود در کنار بدنت خیمه ی غم بر پا

حقش ادا نشود مدیون شاعر این شعر هستید

سر عمامه ی تو بین همه دعوا بود

در کنار بدنت خیمه ی غم بر پا بود

نیزه بر حنجر تو می زد و خون می پاشید

به همان حنجره که بوسه گه زهرا بود

نه که خونابه ببارد نه که باران آید

قتلگاه تو ز خون سر تو دریا بود

سر تو بر سر نی رفت جهان غوغا شد

سر تو بر سر نی آه بسی زیبا بود

پیکرت روی زمین بود ولیکن ارباب

پرچم ظلم ستیزی شما بالا بود

زینب آمد به کنار بدنت دادی زد :

عاشقان قتلگه خون خدا اینجا بود

 

سروده : جعفر ابوالفتحی


تعداد بازديد : 191
دوشنبه 15 آبان 1391 ساعت: 18:00
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف