تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
|
چون سرت بر نیزه می افراشتند
در دلم داغ تو را می کاشتند
زین مصیبت قلب زینب چاک شد
اشک ها با نوک نیزه پاک شد
اسمان از نای و ف اکنده بود
از دحام طعنه ها و خنده بود
اه زینب بود کز دل می کشید
چکه چکه خون محمل می چکید
نهر خونی بود از هر محملی
سنگ باران بود از هر محملی
شکوه ها و ناله ها پیوسته بود
محمل از داغ دل من خسته بود
خنده بر روی لبانم مرده است
داغ سنگینی دلم را خورده است
تر جمان هر سکوتم اشک بود
ذکر شبها و قنوتم اشک بود
بعد از ان طوفان سرخ کربلا
نوحه می خوان اما بی صدا
شاعر : حمید کریمی
تعداد بازديد : 135
دوشنبه 15 آبان 1391 ساعت: 10:34
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب