ی روم اگر چه پا به پای تو تنگ می شود دلم برای تو باورم نمی شود که بشنوم بر فراز نیزه ها صدای تو

ی روم اگر چه پا به پای تو تنگ می شود دلم برای تو باورم نمی شود که بشنوم بر فراز نیزه ها صدای تو

ی روم اگر چه پا به پای تو تنگ می شود دلم برای تو باورم نمی شود که بشنوم بر فراز نیزه ها صدای تو

ی روم اگر چه پا به پای تو تنگ می شود دلم برای تو باورم نمی شود که بشنوم بر فراز نیزه ها صدای تو

ی روم اگر چه پا به پای تو تنگ می شود دلم برای تو باورم نمی شود که بشنوم بر فراز نیزه ها صدای تو
ی روم اگر چه پا به پای تو تنگ می شود دلم برای تو باورم نمی شود که بشنوم بر فراز نیزه ها صدای تو
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
ی روم اگر چه پا به پای تو تنگ می شود دلم برای تو باورم نمی شود که بشنوم بر فراز نیزه ها صدای تو

ی روم اگر چه پا به پای تو

تنگ می شود دلم برای تو

باورم نمی شود که بشنوم

بر فراز نیزه ها صدای تو

حرمت تمام عرشیان شکست

زیر سم اسب ها به جای تو

خشک و زرد و بی رمق نشسته است

آسمان هم آه در هوای تو

رفته ای ولی هنوز می وزد

عطر تا همیشه آشنای تو

شام، شامِ درد و رنج بود

شام شد دوباره کربلای تو

غیر تازیانه ها کسی نکرد

یادی از سکوت بچه های تو

کاشکی فرات شعله می کشید

آه، با اشاره ی عصار تو

تازه این تمام ماجرا نبود

این منم شروع ماجرای تو

 

شاعر: اسماعیل حسین زاده


تعداد بازديد : 167
دوشنبه 01 آبان 1391 ساعت: 9:55
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف