شام غریبان نه انگشتی،نه انگشتر،حسینم آن سرت کو نه مشکی،نه علَم،پس پیکر آب آورت کو غروب است و کبود ا

شام غریبان نه انگشتی،نه انگشتر،حسینم آن سرت کو نه مشکی،نه علَم،پس پیکر آب آورت کو غروب است و کبود ا

شام غریبان نه انگشتی،نه انگشتر،حسینم آن سرت کو نه مشکی،نه علَم،پس پیکر آب آورت کو غروب است و کبود ا

شام غریبان نه انگشتی،نه انگشتر،حسینم آن سرت کو نه مشکی،نه علَم،پس پیکر آب آورت کو غروب است و کبود ا

شام غریبان نه انگشتی،نه انگشتر،حسینم آن سرت کو نه مشکی،نه علَم،پس پیکر آب آورت کو غروب است و کبود ا
شام غریبان نه انگشتی،نه انگشتر،حسینم آن سرت کو نه مشکی،نه علَم،پس پیکر آب آورت کو غروب است و کبود ا
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
شام غریبان نه انگشتی،نه انگشتر،حسینم آن سرت کو نه مشکی،نه علَم،پس پیکر آب آورت کو غروب است و کبود ا

شام غریبان
نه انگشتی،نه انگشتر،حسینم آن سرت کو
نه مشکی،نه علَم،پس پیکر آب آورت کو

غروب است و کبود است و تماماً آتش و دود
میان ازدحام وحشیان، آن دخترت کو


شاعر:محمدمهدی عبدالهی

 

با تشکر از برادر خوبم آقای محمد مهدی عبدالهی به خاطر ارسال این شعر


تعداد بازديد : 261
پنجشنبه 09 شهریور 1391 ساعت: 9:48
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف