![]()
|
ورود به محرم
دلم به تاب و تب است و دوباره كرده هوایش
خدا كند كه بمیرم میان ماه عزایش
دعای كیست كه اكنون، دوباره قسمتمان شد
طعام سفرۀ احسان و باز طعم شفایش
به گوش هر دل عاشق شده، دوباره می آید
صدای خندۀ دشنه، صدای نالۀ نایش
صدای گریۀ مادر، كنار پیكر بی سر
و ناله های زنی با، نوای وا اسفایش
صدای ضربۀ چوب و لب مطهر آقا
صدای قاری قرآن و باز سوز صدایش
دوباره غارت خیمه، دوباره دزدی معجر
و باز خاطرۀ طفل و تاول كف پایش
دوباره یاد تن پاره پارۀ علی اكبر
و باز خاطرۀ تلخ و جان گداز عبایش
اگر بناست بمیرم میان ماه محرم
خوشم كه روز دهم جان خود كنم به فدایش
تعداد بازديد : 197
پنجشنبه 03 آذر 1390 ساعت: 18:41
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)
ورود به محرم
بیا موذن عترت ز نو دوباره بخوان
اذان گریه ما را سر مناره بخوان
برای سنگ دلانی که دور بابایند
از آه پر شرر من کمی شراره بخوان
کسی به بیعت کعبه نداده دست طواف
وجوب حج ولا را به سوگواری بخوان
بر آسمان کبودم زمانه گریه نکرد
تو بر زبونی چشمان بی ستاره بخوان
هنوز گردن مهتاب ریسمان پیچ است
برای یاری ما هم حدیث چاره بخوان
نگاه بر در و دیوار خانه ما کن
مصیبت دل ما را به یک اشاره بخوان
اذان غربت ما را اعاده کن شاید
کسی به سوی امامم در اقتدا آید
تعداد بازديد : 303
پنجشنبه 03 آذر 1390 ساعت: 18:40
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)
ورود به محرم
باید برای خویش دلی دست و پا كنی
تا در ره حسینِ زمان، جان فدا كنی
فصل بهار دل شده باید دگر شوی
وقتش رسیده خیمه ی ماتم به پا كنی
باید برای عرض ادب نزد آفتاب
یك پنجره به جانب خورشید وا كنی
اول دهی سلام به ارباب بی كفن
تا خویش را به قلب علمدار جا كنی
بعد از سلام عقده ی دل باز می شود
باید كه پای تا سر خود كربلا كنی
روزی اگر رسد كه ببینی ضریح او
آن گاه خود ببین كه چنین و چِه ها كنی
غیر از حسین هیچ نداری در این جهان
باید تمام آن چه منم را رها كنی
این مشك چشم پر ز فرات دلت شده
باید كه ساقی حَرَمت را صدا كنی
خواهی اگر صفا بدهی قلب خود «اسیر»
باید دوباره یاد شه سر جدا كنی
تعداد بازديد : 245
پنجشنبه 03 آذر 1390 ساعت: 18:38
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)
شعر مدح حضرت زینب (س)
عشق زینب با حسینش ماورای عشق بود
در فضای قلب زینب هم هوای عشق بود
کوفه و شام و مدینه ، کربلا و خاک غم
این همه صبر دل او از صفای عشق بود
اوکه معصومه است عصمت گرد رویش می دوید
زینب از روز عزل قلبش برای عشق بود
اشک خون از دیده می ریزد ز داغ و درد عشق
در دل زارش همی درد و بلای عشق بود
تو مگو ما را که او زد سر به محمل از چه بود
چون که لبهای حسینش در نوای عشق بود
شد تمام هستی او هم فدا در راه عشق
روح و جسم و قلب هر عاشق فدای عشق بود
زینب غمدیده لیلا و حسین مجنون او
عشق لیلا بهر این مجنون فرای عشق بود
از غمش داغی به جان عشق افتاد و ببین
ذکر یا زینب مدد را که دوای عشق بود
در دل ارباب ما جز عشق خالق هیچ نیست
سر جدا گشتن به راه او بهای عشق بود
عاشق ارباب ما خود را به او بسپار چون
از ازل رزق دل عاشق به پای عشق بود
خوش بحال قلب زینب لذتی در عشق دید
کربلای غم برایش دلسرای عشق بود
ای دل من از همین الآن بیا با من بده
جان به عباسش که مرد با وفای عشق بود
پرچم عباس هر دم ذکر یا زینب بگفت
ذکر یا زینب مدد حک بر لوای عشق بود
سروده جعفر ابوالفتحی
بزرگترین و به روزترین وبلاگ اشعار مذهبی
تعداد بازديد : 191
پنجشنبه 03 آذر 1390 ساعت: 12:54
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)
بعد از تو آب، معني درياشدن نداشت
گُم بود در خجالت و پيداشدن نداشت
بي بوي رويت اي مهِ يكتاي هاشمي
شب مانده بود و جرأتِ فرداشدن نداشت
هر كس كه آب داد به دستان تشنگان
بي إذن تو اجازه ي سقّا شدن نداشت
در بينِ نوكرانِ به اربابمان كسي
غير از شما لياقت آقا شدن نداشت
با بودنَت ميانِ سپاهِ حسينيان
اربابِ ما تفكّر تنها شدن نداشت
كرب و بلا ، اگر كه علمداريَت نبود
در چشم زينب اين همه زيبا شدن نداشت
جانبازي و رشادت و عشقت اگر نبود
امُّ البنين ، تصوّر زهرا شدن نداشت
از علقمه رسيدي و مشكت پُرآب بود
كارَت كه كاش ختمِ به اينجا شدن نداشت
از پشتِ سر به سوي تو تيري روانه شد
زيرا كه با تو قدرتِ همپا شدن نداشت
تيري دگر زِ چلّه گذشت و به مشك خورد
مشكل گشا ! دگر گِرهَت واشدن نداشت
زهرا رسيد و باده ي تو غرقِ ياس شد
جام از دو دست فاطمه...شيداشدن نداشت؟
از روي نيزه ها سرت افتاد بر زمين
انگار روي نيزه سرِ جا شدن نداشت
ويران نشينِ شام ، همان دختر يتيم
بي ذكرِ نام تو ، رمقِ پا شدن نداشت
مي گفت عمّه حوصله ي من سرآمده
قدِّ سه ساله سابقه ي تا شدن نداشت
فهميدم از شكستن قدِّ پدر كه او
بعد از عمو تحمّل بابا شدن نداشت
پرونده ي ارادتِ اين شيعه ي (اسير)
بي لطف تو، شرايط امضاشدن نداشت
شاعر: حمید رمی
تعداد بازديد : 179
پنجشنبه 03 آذر 1390 ساعت: 12:27
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)
راحت بخواب حاجيِ شش ماهه ي حرم
دركم كن اي پسر كه به والله مادرم
عمّو كه رفت ، گفت به خواهر برادرت
من مي روم براي شما آب آورم
امّا نشد به خيمه رساند سبوي آب
آخر به خون نشست علمدار باورم
حالا كه در سرِ تو هواي پريدن است
تا آسمان دست پدر ، اي كبوترم
باشد ، بپَر ، ولي دلِ من گيرِ حلق توست
حالا كه دلخوشم به نظرهاي آخرم
رفتي به روي دست پدر جا گرفته اي
پَر مي كِشي و خود به خود از جاي مي پَرَم
مردي شدي براي خودت بعدِ چند ماه
گفتي ميان معركه همتاي اكبرم
از بينِ خيمه چشم من افتاد سوي تو
تيري نشست بر گلويت ، خاك بر سرم
حالا ذبيح اكبرِ كرب و بلا شدي
حالا شدي سند به غريبيِّ شوهرم
وقتي كه ديدَمَت به بلنداي نيزه ها
گفتم نيفتد از سرِ ني رأس اصغرم
بي تو رباب سايه نشيني نداشته
بعد از حسين از همه بي سايبان ترم
اكبر ترين صغير ، ببين از فراق تو
گشتم (اسيرِ) تازه ترين زخم پيكرم
شاعر: حمید رمی
تعداد بازديد : 223
پنجشنبه 03 آذر 1390 ساعت: 12:27
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)
بـاز روز و شـب نـوای یــا حسین (ع)
می شـود آرامـش دل هـا حسین (ع)
زنـدگـــی در خــا نــه ی اربـا بـمـان
نـوکـری در خـا نه ی مولا حسین (ع)
بـه چـه زیـبـا مـی شـود هـر روزمان
یکسره ، هر لحظه، هرجا با حسین (ع)
آب مـی بـیـنـیـم ، می گویـیـم ، آه...
ای گل لب تشنه ی زهرا ، حسین (ع)
اشک می ریـزیـم و بـر سـر می زنیم
یاحسین(ع)ویاحسین(ع)ویاحسین(ع)
تعداد بازديد : 210
پنجشنبه 03 آذر 1390 ساعت: 12:26
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)
در جـهـان بـا روز عاشورا خوشیم
در کـنـار زاده ی زهــــرا خوشیم
هـرکـجــا بـاشـیـم بـی اربابمـان
بـی کـسـیم وبـی قرار و ناخوشیم
جـنـت ما کوی عباس است و بس
در جــوار جـنـت سـقـــا خوشیم
آرزوی کـــربــــــلا داریــم مــا
کربلا عشق است ، در آنجا خوشیم
بـی سـر و سـامـان کـوی دلبریـم
در حریمش بی سر و بی پا خوشیم
هر که می گویـد که ما دلمرده ایم
دیـده بـگـشـایـد ببیند ما خوشیم
هـیـئـت و شـال عـــزا و کــربـلا
هـسـتـی ما بوده ، با اینها خوشیم
گفتـه می آیـد زمـان مـرگ ، مـا
بـا امـیـد دیــدن مــولا خوشیم
تعداد بازديد : 191
پنجشنبه 03 آذر 1390 ساعت: 12:25
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)
این چند خط از وصیتِ آخر بود
هرکس که پذیرفت،-به حق-برتر بود
او بی سَر و،سنتِ رسول ،احیا شد
پیغام حسین،نهی از منکر بود
تعداد بازديد : 179
پنجشنبه 03 آذر 1390 ساعت: 12:24
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)
ای آنکه نظر به نیمه ی پُر داری
بر ما نظری! چنانکه بر حُر داری
جان من و خاندانِ من در راهت،
تعداد بازديد : 175
پنجشنبه 03 آذر 1390 ساعت: 12:24
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)
باقیست ز پیکر تو تنها نیمی
اجزای تو را در همه جا میبینم
تعداد بازديد : 239
پنجشنبه 03 آذر 1390 ساعت: 12:21
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)
حضرت رقیه(س)-شهادت
نیمه شب بود که درهای اجابت وا شد
یوسف گمشده دخترکی پیدا شد
آن که همراه سخن هاش همه لکنت بود
چون که چشمش به پدر خورد زبانش وا شد
چون که عطر پدرش را به خرابه حس کرد
یا علی گفت و به صد رنج ز جایش پا شد
هاتفی داد ندا چشم تو روشن خانم!
آن که می گفت نداری تو پدر رسوا شد
رفت و تا روز جزا بهر تسلای یتیم
شام بدنام ترین نقطه این دنیا شد
سوره کوثر این قافله را دق دادند
باز هم زینب غمدیدهٔ ما تنها شد
تعداد بازديد : 245
پنجشنبه 03 آذر 1390 ساعت: 11:40
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)
عبدالله بن الحسن(ع)
شمعها از پای تا سر سوخته
مـانده یک پروانه ی پر سوخته
نـام آن پـروانه عبـدالله بـود
اختری تـابندهتر از مـاه بود
کرده از اندام لاهوتی خروج
یافته تـا بـامِ «أوْ أدنی» عروج
خون پاکش زاد و جانش راحله
تـار مـویش عالمی را سلسله
صـورتش مـانند بابا دل گشــا
دستهای کوچکش مشکلگشا
رخ چو قرآن چشم و ابرو آیهاش
آفتــاب آیینــهدار سایــهاش
مجتبـایی بــا حسین آمیـخته
بر دو کتفش زلف قاسم ریخته
از درون خیمه همچون برق آه
شـد روان با ناله سوی قتلگاه
پیش رو عمـو خریدارش شده
پشت سر عمـه گرفتارش شده
بـر گرفته آستینش را بـه چنگ
کای کمر بهر شهادت بسته تنگ!
ای دو صد دامت به پیشِ رو مرو
ایـن همـه صیاد و یک آهو مرو
کودک ده سالـه و میـدان جنگ
یک نهال نازک و باران سنگ
دشمن اینجا گر ببیند طفلِ شیر
شیر اگـر خواهد زند او را به تیر
تو گل و، صحرا پر از خار و خس است
بهر مـا داغ عـلیاصغر بـس است
با شهامت گفت آن ده ساله مرد
طفـل مـا هـرگز نترسد از نبرد
بیعمو ماندن همه شرمندگی است
بـا عمو مـردن کمال زندگی است
تشنگی با او لب دریا خوش است
آب اگر او تشنـه باشد، آتش است
بــوده از آغــاز عمـرم انتظار
تـا کنم جـان در ره جانان نثار
جـان عمه بود و هستم را مگیر
وقت جانبازی است دستم را مگیر
عمه جان در تاب و تب افتـادهام
آخــر از قـاسم عقب افتــادهام
نالهای با سوز و تاب و تب کشید
آستیـن از پنجه زیــنب کــشید
تیر گشت و قلب لشکر را شکافت
پـرکشید و جــانب مقتــل شتافت
دیــد قــاتل در کنـار قتلگــاه
تیغ بـگْرفته بـه قصدِ قتلِ شــاه
تــا نیایـد دست داور را گـزند
کرد دست کوچک خود را بـلند
در هــوای یـاری دستِ خـدا
دسـت عبـدالله شـد از تن جدا
گفت نه تنها سر و دستم فدات
نیستم کـن ای همـه هستم فدات!
آمدم تا در رهت فـانی شوم
در منـای عشق قربـانی شوم
کاش میبودم هزاران دست و سر
تـا بـرای یـاریات میشد سپر
قطرهگر خون گشت، دریا شاد باد
ذرهگـر شـد محو، مهرآباد بـاد
تو سلامت، گرچه ما را سر شکست
دست ساقی باز اگر ساغر شکست
ای همـه جـانها بـه قربان تنت
دســت عبــدالله وقـف دامنـت
چون به پاس دست حق از تن جداست
دست ما هم بعد از این دستِ خداست
هر که در ما گشت، فانی ما شود
قطره دریایی چو شد، دریا شود
تا دهم بر لشکر دشمن شکست
دست خود را چون عَلم گیرم به دست
بــا همین دستم تو را یاری کنم
مثــل عبّــاست علـمداری کنم
بــود در آغوش عمّش ولوله
کز کمـان بشتافت تیـرِ حرمله
تیر زهرآلود با سرعت شتافت
چون گریبان حنجر او را شکافت
گوشة چشمی بــه عمّو باز کرد
مرغ روحش از قفس پرواز کرد
بــا گلوی پاره در دشت قتال
شه تماشا کرد و او زد بال بال
همچو جان بگْرفت مولا در برش
تــازه شــد داغِ علیِّاصـغرش
گریـه مــا مرهـمِ زخـمِ تنش
اشک «میثم» باد وقفِ دامنش
تعداد بازديد : 245
پنجشنبه 03 آذر 1390 ساعت: 11:39
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)
حضرت عباس(ع)-مناجات
منمو یه قلبه زخمی
که برای تو پر اشکه
افتخارش همینه که
دخیله میدون مشکه...
قد رعنا و رشیدت
خواب و از ماها گرفته
آقا جون برای روضت
دل ما عزا گرفته...
وقتی از همه بریدم
خودمو دست تو دیدم
همه ی دل خوشی هامو
توی هیئت تو دیدم
یاده اون نمازه صبح و
حرم قشنگت آقا
یاد لحظه های اول
یاد دل تنگی سقا
دوباره صدام بزن تا
پرچم تو رو بگیریم
باز کنار کف العباس
با حسین حسین بمیرم
آقا آرزوم همینه
که یه روز با شور و احساس
همگی پای برهنه
باز بیایم به کف العباس
دلا رو، رو دست بگیریم
پا برهنه خیلی ساده
با حسین حسین آقاجون
تا نجف بریم پیاده
می دونستم که یه روزی
همه می گن که دیوونه س
من میگم برا ابلفضل
این ترانه عاشونه س:
«ای اهل حرم میر و علمدار نیامد
سقای حسین سید وسالار نیامد»
تعداد بازديد : 191
پنجشنبه 03 آذر 1390 ساعت: 11:30
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)
امام زمان(عج)-مناجاتی
وقتی دلم برای شما تنگ می شود
چشمم ز گریه سرخ و شفق رنگ می شود
این شیشه شکستنی ام یعنی این دلم
قدری دگر که دیر کنی سنگ می شود
اینکه دگر چگونه ادامه دهم بگو!
دارد دو پای زندگی ام لنگ می شود
سرگیجه ندیدن تو می کُشد مرا
حق را به من بده که دلم تنگ می شود
گریه زیاد می کنم آخر در این دیار
گاهی عمل به خواسته ات ننگ می شود!
آقا حدیث خوانده ام این اشک های من
از قبل با خود تو هماهنگ می شود
****
فرهنگ ها به کوچه بن بست خورده اند
... این مهدویت است که فرهنگ می شود
تعداد بازديد : 233
پنجشنبه 03 آذر 1390 ساعت: 11:24
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)
امام زمان(عج)-مناجاتی
آسمانم! چشم بارانی چه میآید به تو
ناخدایم! روح توفانی چه میآید به تو
آن نگاه زیر چشمی با وقارت میکند
وای! آن لبخند پنهانی چه میآید به تو
حرکت آن خال مشکی با تکانهای لبت
تا که شب «والیل» میخوانی چه میآید به تو
اخم کن آخر نمیدانی که وقتی ابرویت
چین میاندازد به پیشانی، چه میآید به تو
موی مجنون، ریش درویشی چه میآید به من
این لباس سبز روحانی چه میآید به تو
بیقرارِ رفتنی، موجی بزن دریای من!
گرچه آرامی، پریشانی چه میآید به تو
قیصرِ رومی حجازی! آن عبور با شکوه
با سواران خراسانی چه میآید به تو
خال تو آن نقطهی پایان دفترهای ماست
خال در این بیت پایانی چه میآید به تو
تعداد بازديد : 345
پنجشنبه 03 آذر 1390 ساعت: 11:23
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)
امام زمان (عج)-مناجاتی
خوب است که که عاشق جگری داشته باشد
آشفتگی بیشتری داشته باشد
حاجات بهانه است که ما اشک بریزیم
خوب است گدا چشم تری داشته باشد
پرواز من این است که یک کنج بیفتم
این بال بعید است پری داشته باشد
ای یار سفر کرده نگاه پر لطفت
وقتش شده بر ما نظری داشته باشد
گر سنگ دلم باز تعلق به تو دارم
هر کعبه ای باید حجری داشته باشد
سر می زنم آنقدر به در تا بگشایی
خوب است گدا هم هنری داشته باشد
تو سمت گدا پشت کنی بهتر از این است
که چشم به دست دگری داشته باشد
از دور خودت دور مکن چند گدا را
خوب است که شه دور و بری داشته باشد
قبل از سفر آخرت ای دوست دلم را
بگذار به سویت سفری داشته باشد
انگار بنا نیست ببینم تو را .... پس
بگذار دلم یک خبری داشته باشد
تعداد بازديد : 188
پنجشنبه 03 آذر 1390 ساعت: 11:22
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)
امام زمان(عج)-مناجاتی
دل بی قرار نیست ادا در می آوریم
چشم انتظار نیست ادا در می آوریم
عمریست در تلاطم دنیا و لذّت است
وقف نگار نیست ادا در می آوریم
مرغی که هر زمان سر یک بام می پرد
دنبال یار نیست ادا در می آوریم
قلبی که دل به صحبت سر ما سپرده است
فکر بهار نیست ادا در می آوریم
اصلاً دلی که مست ریا و ربا شود
گوشش به کار نیست ادا در می آوریم
بر لب دعای ندبه و دل غرق شهوت است
این انتظار نیست ادا در می آوریم
آقا محبّ واقعی ات در میان ما
یک از هزار نیست ادا در می آوریم
تعداد بازديد : 207
پنجشنبه 03 آذر 1390 ساعت: 11:21
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)
امام زمان(عج)-مناجاتی-عید نوروز
عشق از من و نگاه تو تشکیل میشود
گاهی تمام من به تو تبدیل میشود
وقتی به داستان نگاه تو میرسم
یکباره شعر وارد تمثیل میشود
ای عابر بزرگ که با گامهای تو ...
از انتظار پنجره تجلیل میشود
تا کی سکوت و خلوت این کوچههای سرد
بر چشم های پنجره تحمیل میشود؟
آیا دوباره مثل همان سالهای پیش
امسال هم بدون تو تحویل میشود؟
بی شک شبی به پاس غزلهای چشم تو
بازار وزن و قافیه تعطیل میشود
«آنروز هفت سین اهورایی بهار
موعود! با سلام تو تکمیل میشود»
تعداد بازديد : 228
پنجشنبه 03 آذر 1390 ساعت: 11:21
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)
امام زمان(عج)-مناجاتی
یكسال نیامدی و لبخند زدم
خود را به نبودن تو پیوند زدم
بیعاری و بیخیالی و ... میدانم
یكسال گذشت و من فقط گند زدم
*****
از این همه توصیه دعا را بلدیم
راه و روش دوز و ریا را بلدیم
توجیه برای غیبتت بسیار است
ما هم كه - ارادهی خدا - را بلدیم
*****
در حسرت دنیای لجن خوابیدیم
چون مردهی بی گور و كفن خوابیدیم
ما لاف زدیم ، خاك توی سرمان
ای منتظران ! زره به تن خوابیدیم
تعداد بازديد : 243
پنجشنبه 03 آذر 1390 ساعت: 11:18
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)