نور را با دست خود در خاک مدفون می کنم قلب هر آزاده ای را زار و محزون می کنم چشم من افتاده بر بازوی

نور را با دست خود در خاک مدفون می کنم قلب هر آزاده ای را زار و محزون می کنم چشم من افتاده بر بازوی

نور را با دست خود در خاک مدفون می کنم قلب هر آزاده ای را زار و محزون می کنم چشم من افتاده بر بازوی

نور را با دست خود در خاک مدفون می کنم قلب هر آزاده ای را زار و محزون می کنم چشم من افتاده بر بازوی

نور را با دست خود در خاک مدفون می کنم قلب هر آزاده ای را زار و محزون می کنم چشم من افتاده بر بازوی
نور را با دست خود در خاک مدفون می کنم قلب هر آزاده ای را زار و محزون می کنم چشم من افتاده بر بازوی
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
نور را با دست خود در خاک مدفون می کنم قلب هر آزاده ای را زار و محزون می کنم چشم من افتاده بر بازوی

نور را با دست خود در خاک مدفون می کنم
قلب هر آزاده ای را زار و محزون می کنم


چشم من افتاده بر بازوی ضربت خورده اش
زین مصیبت خون دل از دیده بیرون می کنم


قصه دیوار و در آتش به جانم می زند
می زند آتش به جان و دیده را خون می کنم


زینبم گوید که بابا گر تویی خیبر شکن
از چه از بی مادری من دیده جیحون می کنم


یا محمد آن امانت را که دادی بر منش
می سپارم بر تو اما داغ افزون می کنم 


اشک شفق


تعداد بازديد : 112
پنجشنبه 17 فروردین 1391 ساعت: 15:35
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف