رحمان نوازنی حضرت زینب(س)-مصائب عصرگاهی كه خیمه بر آشفت، مریم این قبیله خبر داشت از غروب غم ان

رحمان نوازنی حضرت زینب(س)-مصائب عصرگاهی كه خیمه بر آشفت، مریم این قبیله خبر داشت از غروب غم ان

رحمان نوازنی حضرت زینب(س)-مصائب عصرگاهی كه خیمه بر آشفت، مریم این قبیله خبر داشت از غروب غم ان

رحمان نوازنی حضرت زینب(س)-مصائب عصرگاهی كه خیمه بر آشفت، مریم این قبیله خبر داشت از غروب غم ان

رحمان نوازنی حضرت زینب(س)-مصائب عصرگاهی كه خیمه بر آشفت، مریم این قبیله خبر داشت از غروب غم ان
رحمان نوازنی حضرت زینب(س)-مصائب عصرگاهی كه خیمه بر آشفت، مریم این قبیله خبر داشت از غروب غم ان
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
رحمان نوازنی حضرت زینب(س)-مصائب عصرگاهی كه خیمه بر آشفت، مریم این قبیله خبر داشت از غروب غم ان

حضرت زینب(س)-مصائب

 

عصرگاهی كه خیمه بر آشفت، مریم این قبیله خبر داشت

از غروب غم انگیز خیمه، خیمه ای كه غم یك سفر داشت

با نوای حزین غروبش، از دل سنگ ها چشمه وا كرد

دست اشك اش هزاران عصا بود، دست آه اش هزاران تبر داشت

او بزرگ زمین بود و آن شب، آسمان را به دست اش سپردند

زیر این آسمان های نیلی، تا توانست او گریه برداشت

بی كسیِ سحر گاه خود را، هیچ اصلاً به رویش نیاورد

یك نفر بود اما غرورش، هیبت صد هزاران نفر داشت

بال های سفید ملائك، خاك از چادرش می گرفتند

ـ چادری كه زمین خورده بود و خاك او مثل تربت اثر داشت ـ

هر چه طعنه به این كوه می خورد، یك قدم جا به جا هم نمی شد

شانه هایش اگر گریه می كرد: گاه گاهی به «نیزه ‌» نظر داشت

كم كم آماده ی «جاده» می شد، جاده ای كه از آغاز خلقت ـ

هیچ كس زیر بارش نمی رفت ، (جاده ای كه ز كوفه گذر داشت)


تعداد بازديد : 153
شنبه 05 فروردین 1391 ساعت: 23:29
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف