عبدالله بن الحسن ع

عبدالله بن الحسن ع

عبدالله بن الحسن ع

عبدالله بن الحسن ع

عبدالله بن الحسن ع
عبدالله بن الحسن ع
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
عبدالله بن الحسن ع

عبدالله بن الحسن(ع)


دردم، ز کودکی است که با روی هم چو ماه

آمد برون، به یاری آن شاه بی سپاه

بی تاب چون دل از بر زینب فرار کرد

آمد چو طفل اشک روان، در کنار شاه

کای عمّ تاج دار، به خاک از چه خفته‌ای؟

برخیز از آفتاب بیا تا به خیمه گاه

نشنیده‌ای مگر سخن عمه را چو من؟

تنها ز خیمه آمده‌ای نزد این سپاه

هر کس که آب خواست دهندش به تیغ، آب

باز گرد سوی خیمه و آب از کسی مخواه

می‌گفت و می‌گریست، که دژخیمی از ستیز

تیغی حواله کرد به آن ماه دین پناه

آن طفل، دست خویش سپر کرد پیش تیغ

دست اوفتاد از تن معصوم بی گناه

بی‌دست، جان سپرد به دامان عم خویش

چون ماهیِ به لجّه‌ی خون مانده در شناه

می‌داد جان به دامن شاه الغیاث گوی

می‌کرد شاه تشنه به حیرت بر او نگاه


تعداد بازديد : 285
پنجشنبه 18 اسفند 1390 ساعت: 10:24
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف