تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
![]()
|
سرباز آخر من، اصغر من، دلخوشی بابا
آتش زد بر جگرم، ای پسرم، تلظی لبها
بر سر دستان پدر، می درخشد پیکر تو
خیره چشم حرمله بر، روشنی حنجر تو
چه شد در آن لحظه، دگر نمی دانم
فقط پر از خون شد، میان دستانم
بر روی دست پدر، این همه پرپر مزن
مانده بر گونه تو، خون تو و اشک من
محمد مهدی سیار
تعداد بازديد : 19
جمعه 30 تیر 1402 ساعت: 23:46
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب