تا که بر روی زمین خیمه ی سقا افتاد

تا که بر روی زمین خیمه ی سقا افتاد

تا که بر روی زمین خیمه ی سقا افتاد

تا که بر روی زمین خیمه ی سقا افتاد

تا که بر روی زمین خیمه ی سقا افتاد
تا که بر روی زمین خیمه ی سقا افتاد
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
تا که بر روی زمین خیمه ی سقا افتاد

تا که بر روی زمین خیمه ی سقا افتاد
پدرت از نفس و مادرت از پا افتاد

ناخنت خون شده و چهره ی مادر زخمی
آن قدر چنگ زدی تا به رخش جا افتاد

به همه رو زدم اما چه کنم، خندیدند
چشم‌ها تا که به چشم تر بابا افتاد


خواستم بوسه بگیرم ز لبان خشکت
گذر حرمله افسوس به این جا افتاد

حنجر نازکی انگار ترک خورد و شکست
کودکی بال زد اما ز تقلّا افتاد

دست و پا می‌زدی و هلهله ها می‌آمد
عرق شرمِ پدر وقت تماشا افتاد

همه ی آرزویم بود زبان باز کنی
ولی انگار که یک فاصله این جا افتاد


حسن لطفی


تعداد بازديد : 9
جمعه 30 تیر 1402 ساعت: 23:41
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف