تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
|
چقدر تو عزیزی آقا، بعضی نوشتن واقعه کربلا که تمام شد، کاروان رفت مدینه، یک سخنگو داشته، بنا بود، جواب او بده، یکی می گفت: پدرم، یکی عمو، وقتی ام البنین آمد ،مثل کو هی از وقار، فرمود از کربلا چه خبر؟، گفت خانم فزندانتان شهید شدن، مثل این که نشنید، فر مود چه خبر؟ مثل اول شنید ،غضبناک شد، تمام آنها که زیر آسمانند، تمام بچه هام فدای حسین شوند، گفت: از حسین بگو.
تو عاشق عباسی، باب الحو ائج، وقتی رفتی كربلا،سر از پا نمی شناسی، کنار حرم عباس، هر حرفی نگو، از سکینه نگو
تعداد بازديد : 273
جمعه 23 دی 1390 ساعت: 13:39
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب