ای که خیال رفتن از این خانه داری بعد تو زینب می نماید خانه داری نه سال با تو زندگی چیز کمی نیست بعد

ای که خیال رفتن از این خانه داری بعد تو زینب می نماید خانه داری نه سال با تو زندگی چیز کمی نیست بعد

ای که خیال رفتن از این خانه داری بعد تو زینب می نماید خانه داری نه سال با تو زندگی چیز کمی نیست بعد

ای که خیال رفتن از این خانه داری بعد تو زینب می نماید خانه داری نه سال با تو زندگی چیز کمی نیست بعد

ای که خیال رفتن از این خانه داری بعد تو زینب می نماید خانه داری نه سال با تو زندگی چیز کمی نیست بعد
ای که خیال رفتن از این خانه داری بعد تو زینب می نماید خانه داری نه سال با تو زندگی چیز کمی نیست بعد
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
ای که خیال رفتن از این خانه داری بعد تو زینب می نماید خانه داری نه سال با تو زندگی چیز کمی نیست بعد

ای که خیال رفتن از این خانه داری

بعد تو زینب می نماید خانه داری

نه سال با تو زندگی چیز کمی نیست

بعد تو من می مانم ودل بیقراری

بعد تو من می مانم ویک شهردشمن

اصلا توجای من خودت طاقت می آری

ازگریه های هر شبت خرده گرفتند

حتی درون خانه ات بی اختیاری

چشم تماشای تو را حتی ندارند

با اینکه تو با هیچکس کاری نداری

پهلوی مجروحت شده باعث که شب ها

تا صبح بین بسترت لاله بکاری

دیگر خبر دارند حتی بچه هایت

باپلک های خسته ات شب زنده داری

پا میشوی با زحمت بسیار اما

دیدم که دستت را به پهلو میگذاری

شد کار من زانو بغل کردن ولی تو

کاری نداری جز همین لحظه شماری

 بعد تو زینب می نماید خانه داری

ای آنکه میل رفتن از این خانه داری

شاعر:محمد حسن بیات لو


تعداد بازديد : 145
سه شنبه 12 اسفند 1393 ساعت: 6:47
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف