تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
|
ای زهر بسوزان که ز جان می سوزم
از زخم تو و زخم زبان می سوزم
زان روز که در بزم شرابم بردند
با روضه ی چوب خیزران می سوزم
ای زهر ندیدی که چسانم برند
در پیش نگاه کودکانم بردند
صد بار به خاک کوچه ها افتادم
وقتی به زمین کشان کشانم بردند
از کینه ی خود زِ نام حیدر می گفت
گفتم که نگو ولی مکررمی گفت
ای زهر نه از داغ تو حالا مُردم
آن لحظه که نا سزا به مادر می گفت
شاعر: حسن لطفي
تعداد بازديد : 99
سه شنبه 28 مرداد 1393 ساعت: 10:33
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب