افسوس که شکستی و گشتی اسیر غم افتاد سمت زندگی تو مسیر غم محرم به راز سینه ی تو هیچکس نبود تبعید گشته ی برهوت کویر غم از خاطرات کوچه چه زجری ک

افسوس که شکستی و گشتی اسیر غم افتاد سمت زندگی تو مسیر غم محرم به راز سینه ی تو هیچکس نبود تبعید گشته ی برهوت کویر غم از خاطرات کوچه چه زجری ک

افسوس که شکستی و گشتی اسیر غم افتاد سمت زندگی تو مسیر غم محرم به راز سینه ی تو هیچکس نبود تبعید گشته ی برهوت کویر غم از خاطرات کوچه چه زجری ک

افسوس که شکستی و گشتی اسیر غم افتاد سمت زندگی تو مسیر غم محرم به راز سینه ی تو هیچکس نبود تبعید گشته ی برهوت کویر غم از خاطرات کوچه چه زجری ک

افسوس که شکستی و گشتی اسیر غم افتاد سمت زندگی تو مسیر غم محرم به راز سینه ی تو هیچکس نبود تبعید گشته ی برهوت کویر غم از خاطرات کوچه چه زجری ک
افسوس که شکستی و گشتی اسیر غم افتاد سمت زندگی تو مسیر غم محرم به راز سینه ی تو هیچکس نبود تبعید گشته ی برهوت کویر غم از خاطرات کوچه چه زجری ک
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
افسوس که شکستی و گشتی اسیر غم افتاد سمت زندگی تو مسیر غم محرم به راز سینه ی تو هیچکس نبود تبعید گشته ی برهوت کویر غم از خاطرات کوچه چه زجری ک

افسوس که شکستی و گشتی اسیر غم

افتاد سمت زندگی تو مسیر غم

محرم به راز سینه ی تو هیچکس نبود

تبعید گشته ی برهوت کویر غم

از خاطرات کوچه چه زجری کشیده ای

هر دم رسید بر جگرت پای تیر غم

یک نصفه روز موی سر تو سپید شد

گشتی ز کودکی خودت پیر ،پیر غم

با دیدن مغیره چهل سال مرده ای

با تو وفا نکرده کسی هم نظیر غم

 

یادت نرفت زخم دلت را نمک زدند

یادت نرفت مادرتان را کتک زدن نوشته ایم و عسل خوانده میشود

این دل نوشته ها که غزل خوانده میشود

اصلا چکامه مختص این روزها که نیست

مدح شما ز روز ازل خوانده میشود

برجسته است در تو کرم ور نه دیده ایم

اسم حسن مرادف یل خوانده میشود

آن لحظه ای که تیغ به دستت گرفته ای 

پایان کار جنگ جمل خوانده میشود

هودج به دست حیدری تو ز هم گسست

واقع شکست لات و هبل خوانده میشود

 

بعد از نبی و فاطمه یار علی تویی 

حتی گره گشای زکار علی تویی

 

جلوه نموده وقت ظهورت خود خدا

پیداست پشت پرده ی نورت خود خدا

 در قالب مثالی تن نام تو حسن

اما به حیث سیرت و صورت خود خدا

موسی ز حال رفته به وقت عبادتت

جلوه نموده در شب طورت خود خدا

وقت نماز وقت دعا عشق میکند 

با لحظه های گرم حضورت خود خدا

زینت به فرش بال ملائک کند مدام

هر کوچه را به وقت عبورت خود خدا

 

با خلق تو حیات مجدد به عشق داد 

با خنده ات حلاوت بی حد به عشق داد

 

اما تو را کریم نوشته خود خدا

یعنی شما کرم و کرم هم خود شما

حق با علیست با تو کرم پس بنابراین

هرگز نمیشوید ز هم تا ابد جدا

دادی سه بار زندگیت را به مستحق

دیگر ندیده بین مدینه کسی گدا

هستی نخست سید عالم ز فاطمه

ای سفره دار تر ز همه بعد مرتضا

کس دست خالی از در این خانه رد نشد

پس برد با کسی است که کرده تو را صدا

 

کمتر مقام سائل این خانه،شاهی است

غیر از شما به هر که زنم رو تباهی است

 

 

شاعر : حسين واعظي

 

تعداد بازديد : 221
جمعه 17 مرداد 1393 ساعت: 10:56
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف