نیمه شب در خرابه وقتی که ربنای قنوت پیچیده بعد زاری و حق حق گریه چه شده این سکوت پیچیده --- عمه اش گفت خوب شد خوابید چند شب بود تا سحر بیدار ک

نیمه شب در خرابه وقتی که ربنای قنوت پیچیده بعد زاری و حق حق گریه چه شده این سکوت پیچیده --- عمه اش گفت خوب شد خوابید چند شب بود تا سحر بیدار ک

نیمه شب در خرابه وقتی که ربنای قنوت پیچیده بعد زاری و حق حق گریه چه شده این سکوت پیچیده --- عمه اش گفت خوب شد خوابید چند شب بود تا سحر بیدار ک

نیمه شب در خرابه وقتی که ربنای قنوت پیچیده بعد زاری و حق حق گریه چه شده این سکوت پیچیده --- عمه اش گفت خوب شد خوابید چند شب بود تا سحر بیدار ک

نیمه شب در خرابه وقتی که ربنای قنوت پیچیده بعد زاری و حق حق گریه چه شده این سکوت پیچیده --- عمه اش گفت خوب شد خوابید چند شب بود تا سحر بیدار ک
نیمه شب در خرابه وقتی که ربنای قنوت پیچیده بعد زاری و حق حق گریه چه شده این سکوت پیچیده --- عمه اش گفت خوب شد خوابید چند شب بود تا سحر بیدار ک
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
نیمه شب در خرابه وقتی که ربنای قنوت پیچیده بعد زاری و حق حق گریه چه شده این سکوت پیچیده --- عمه اش گفت خوب شد خوابید چند شب بود تا سحر بیدار ک
نیمه شب در خرابه وقتی که

ربنای قنوت پیچیده

بعد زاری و حق حق گریه

چه شده این سکوت پیچیده

---
عمه اش گفت خوب شد خوابید

چند شب بود تا سحر بیدار

کمکم کن رباب جای زمین

سر او را به دامنت بگذار

---
آمد از بین بازویش سر را

تا که بردارد عمه اش ای داد

یک طرف دخترک سرش خم شد

یک طرف سر به روی خاک افتاد

---
شانه اش را گرفت با گریه

به سر خویش زد تکانش داد

تا که شاید دوباره برخیزد

سر باباش را نشانش داد

---
دید چشمان نیمه بازش را

پلک آتش گرفته اش رابست

دید نیلوفر است با دستش

زخمهای شکفته اش را بست

---
می کشید از میان آبله ها

خار ها را یکی یکی آرام

---
حلقه های فشرده زنجیر

دید چسبیده اند بر بدنش

تا که زنجیر باز شد ای وای

غرق خون شد تمام پیرهنش

---
پنجه بر خاک میزد و می گفت

نیمه جانی به دستها داریم

با ربابش زیر لب می گفت

به گمانم که بوریا داریم

---
کفنش کرد عمه خاکش کرد

پیکری که نشان آتش داشت

یادگاری ولی به دستش ماند

معجری که نشان آتش داشت

---
با همان پیرهن همان زنجیر

دخترک زیر خاک مهمان بود

 داغ اصغر بس است تدفينش

فقط از ترس نیزه داران بود

شاعر: حسن لطفی

 


تعداد بازديد : 107
دوشنبه 11 آذر 1392 ساعت: 23:54
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف