به ماه غریبستان، مولا علی (ع) یک قدم می روی و ماه فرو می ریزد اشکی از چشم تو گهگاه فرو می ریزد ک

به ماه غریبستان، مولا علی (ع) یک قدم می روی و ماه فرو می ریزد اشکی از چشم تو گهگاه فرو می ریزد ک

به ماه غریبستان، مولا علی (ع) یک قدم می روی و ماه فرو می ریزد اشکی از چشم تو گهگاه فرو می ریزد ک

به ماه غریبستان، مولا علی (ع) یک قدم می روی و ماه فرو می ریزد اشکی از چشم تو گهگاه فرو می ریزد ک

به ماه غریبستان، مولا علی (ع) یک قدم می روی و ماه فرو می ریزد اشکی از چشم تو گهگاه فرو می ریزد ک
به ماه غریبستان، مولا علی (ع) یک قدم می روی و ماه فرو می ریزد اشکی از چشم تو گهگاه فرو می ریزد ک
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
به ماه غریبستان، مولا علی (ع) یک قدم می روی و ماه فرو می ریزد اشکی از چشم تو گهگاه فرو می ریزد ک
به ماه غریبستان، مولا علی (ع)


یک قدم می روی و ماه فرو می ریزد

اشکی از چشم تو گهگاه فرو می ریزد

کوفه پر می شود از آه غریبانه ی تو

بار غم های جهان ریخته بر شانه ی تو

بغض تلخی ست که در راه گلویت مانده

زخم شمشیر خودی بر سر و رویت مانده

سینه ات از غم این قوم به تنگ آمده است

یار دیروز تو با آتش جنگ آمده است

اهل دوزخ شده، مشتاق عذاب اند همه

خطبه می خوانی و در عالم خواب اند همه!

تا به پا خاستی از جای نشستند تو را

دست بیعت به تو دادند و شکستند تو را!

در تن باد وزیدند و غبار آوردند

نخل هاشان رطب تلخ به  بار آوردند!

نارفیقان شب نیزه و تیرند همه

پشت هر توطئه یک گوشه امیرند همه!

چشم ها دوخته این شهر به انگشتری ات

در رکوعی و حریصانه فقیرند همه!

دست برداشته از «دین» محمد(ص) قومی

که به «دنیا»ی فریبنده اسیرند همه

رسم دیرینه ی این بادیه بیعت شکنی ست

گرچه "لبیکَ علی"گوی غدیرند همه!

امشب انگار جهان را به غم آمیخته اند

حال هر روز تو را در تن شب ریخته اند

ماه انگار که از راز دلت با خبر است

آسمان پیش تو از خاک سرافکنده تر است

یک طرف تیر و کمان دیده به این سو دارند

یک طرف خاطره ها دست به پهلو دارند!

می روی بلکه دعایت به اجابت برسد

می روی تا به تو هم نوبت دعوت برسد

می روی و سر هر کوچه یتیمان جمع اند

در قنوت اند که : "یارب به سلامت برسد!"

سرور هر دو جهانی و زمین جای تو نیست

هر که باید به طریقی به عدالت برسد!

آه از این شعر که در وصف تو حیران مانده

آه از این شعر زمانی که به این خط برسد-

اقتدا کرده سر تیغ به قد قامت تو

خنجری آمده شاید به شهادت برسد!

اشهدانّ ... از این لحظه جهان در یدِ توست

اشهدانّ ... چه رازی ست که در اشهد توست؟!

***

بعد یک عمر به دل شوق فراوان داری

باز می گردی و یک عالمه مهمان داری

پیش پای تو نشستند ملائک به سجود

باز می گردی و حال ات به از آن است که بود!

باز می گردی و با مرگ برادر شده ای

باز می گردی و انگار سبک تر شده ای...

 

 

زهراشعبانی


تعداد بازديد : 113
شنبه 05 مرداد 1392 ساعت: 1:25
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف