امشب کران درد دلم بی کران شده باران ابرهای غمم بی امان شده باز این دل از غریبیتان حرف می زند از غ

امشب کران درد دلم بی کران شده باران ابرهای غمم بی امان شده باز این دل از غریبیتان حرف می زند از غ

امشب کران درد دلم بی کران شده باران ابرهای غمم بی امان شده باز این دل از غریبیتان حرف می زند از غ

امشب کران درد دلم بی کران شده باران ابرهای غمم بی امان شده باز این دل از غریبیتان حرف می زند از غ

امشب کران درد دلم بی کران شده باران ابرهای غمم بی امان شده باز این دل از غریبیتان حرف می زند از غ
امشب کران درد دلم بی کران شده باران ابرهای غمم بی امان شده باز این دل از غریبیتان حرف می زند از غ
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
امشب کران درد دلم بی کران شده باران ابرهای غمم بی امان شده باز این دل از غریبیتان حرف می زند از غ

امشب کران درد دلم بی کران شده

باران ابرهای غمم بی امان شده

باز این دل از غریبیتان حرف می زند

از غربتی که همدم آن یک جوان شده

همپای ناله های پر از سوز آخرت

درّ گران ز چشم جوانت روان شده

از بس که گریه کرده صدایش گرفته است

از پا نشسته ، خسته شده ، نا توان شده

رنگ از رخت پریده ، عرق کرده ای چرا ؟

آقا مگر که موقع پروازتان شده ؟

اینجا زمین کنار زمان گریه می کند

گویا دوباره مادرتان روضه خوان شده

از لا به لای مقتل در خون نشسته ات

یک بیت روضه زمزمه ی عرشیان شده

یک کربلا و یک تن بی سر کنار قبر

یک بوریا کفن به تن آسمان شده

شاعر : وحید محمدی


تعداد بازديد : 249
دوشنبه 18 دی 1391 ساعت: 12:06
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف