اي برادر تو ز پا افتاده اي؟ بين گودال بلا افتاده اي؟ لعنتي هر چه تواند ميزند چون به زير دست و پا

اي برادر تو ز پا افتاده اي؟ بين گودال بلا افتاده اي؟ لعنتي هر چه تواند ميزند چون به زير دست و پا

اي برادر تو ز پا افتاده اي؟ بين گودال بلا افتاده اي؟ لعنتي هر چه تواند ميزند چون به زير دست و پا

اي برادر تو ز پا افتاده اي؟ بين گودال بلا افتاده اي؟ لعنتي هر چه تواند ميزند چون به زير دست و پا

اي برادر تو ز پا افتاده اي؟ بين گودال بلا افتاده اي؟ لعنتي هر چه تواند ميزند چون به زير دست و پا
اي برادر تو ز پا افتاده اي؟ بين گودال بلا افتاده اي؟ لعنتي هر چه تواند ميزند چون به زير دست و پا
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
اي برادر تو ز پا افتاده اي؟ بين گودال بلا افتاده اي؟ لعنتي هر چه تواند ميزند چون به زير دست و پا

اي برادر تو ز پا افتاده اي؟

بين گودال بلا افتاده اي؟

لعنتي هر چه تواند ميزند

چون به زير دست و پا افتاده اي

زخم ها بر روي زخمت ميزنند

نور چشم مصطفي افتاده اي

دوره ات كردند نامردان ، حسين

از ابالفضل چون جدا افتاده اي

از همينك اين تنم درد ميكند

سايه سر پس چرا افتاده اي؟

حضرت حق هم دو چشمش خون شده

مظهر خون خدا ، افتاده اي

خسته اي و زخمي و رنجور تن

آرزوي من ، فنا افتاده اي

خيز و جاي ديگري زودي برو

در ته گودال چرا افتاده اي؟

پير مردي با عصا راهي شد و

چون شكسته شد عصا افتاده اي

شمر ملعون تا سرت را مي بريد

ميكني بر او دعا ، افتاده اي

واي من ، مردم همينكه ديدمت

زير سم و نعل ها افتاده اي

جاي سالم در بدن مانده دگر

زخم هاي گشته وا ، افتاده اي

دست آخر له شدي ديگر اخا

بين مقتل بس كه جا افتاده اي

شاعر : جواد قدوسي


تعداد بازديد : 233
سه شنبه 30 آبان 1391 ساعت: 10:48
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف