تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
|
حضرت قاسم بن الحسن(ع)
وقتی گذشت پای من از حلقه ی رکاب
صحرا گرفت از گل پیراهنم گلاب
دریا برای پاره ی جان حسن گریست
وقتی شدم به گوشه ی مقتل چنان سراب
شوق عسل به سینه ی خرد و شکسته ام
می ریزد از تلاطم خمخانه ی شراب
از بسکه استخوان تنم آسیا شده
جاری شدم به پهنه ی صحرا شبیه آب
تو آمدی و درد یتیمی ز یاد رفت
چون باز می پری به هوایم چه با شتاب
مثل کبود شهر مدینه نگاه من
در زیر پای مردم این شهر گشته قاب
دیدی به کارت آمدم آخر عمو حسین
می دیدم این نگاه تو را هر سحر به خواب
بخت یتیم نجمه دوباره سپید شد
زهرا مرا به روضه ی خود کرده انتخاب
تعداد بازديد : 215
سه شنبه 30 آبان 1391 ساعت: 9:08
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب