سیزده آیینه می رویید از تابیدنش

سیزده آیینه می رویید از تابیدنش

سیزده آیینه می رویید از تابیدنش

سیزده آیینه می رویید از تابیدنش

سیزده آیینه می رویید از تابیدنش
سیزده آیینه می رویید از تابیدنش
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
سیزده آیینه می رویید از تابیدنش

سیزده آیینه می رویید از تابیدنش
غنچه می شد آسمان در لحظه ی خندیدنش

گونه های خشک او وقت وداع با حسین
جرعه جرعه تشنگی نوشید از بوسیدنش

مرگ را می گفت «اَحلی مِن عَسل» آن نازنین
می رسید ای عشق هنگام عسل نوشیدنش

دیدنی بود اشتیاقش، دیدنی تر گشته بود
روی مرکب رفتن و جوشن به تن پوشیدنش

شوق در آغوش بگرفتن شهادت را دمی
سخت باشد سخت، حتّی یک نفس فهمیدنش

می رود امّا صدای پای گلچین می رسد
شد فلک را گوییا هنگامه ی گل چیدنش

نوجوان و کارزار و این دلیری در نبرد
شد تماشایی در آن دشت بلا جنگیدنش

تیغ ها در دست گل چینان و او روی زمین
باغبان آمد در آن لحظه برای دیدنش

اشک می غلتید بر گلبرگ رخسار حسین
چون نظر می کرد خونین دل بخون غلتیدنش

هر که در دل ناله دارد ناله «یاسر» می توان
عمق درد و داغ را فهمید از نالیدنش


محمود تاری


تعداد بازديد : 39
یکشنبه 12 شهریور 1402 ساعت: 17:06
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف