از حسن هر کس که در دل ذره ای هم کینه داشت نیزه ای پرتاب کرد و زخم بر جسمم گذاشت تیر باران شد پدر م

از حسن هر کس که در دل ذره ای هم کینه داشت نیزه ای پرتاب کرد و زخم بر جسمم گذاشت تیر باران شد پدر م

از حسن هر کس که در دل ذره ای هم کینه داشت نیزه ای پرتاب کرد و زخم بر جسمم گذاشت تیر باران شد پدر م

از حسن هر کس که در دل ذره ای هم کینه داشت نیزه ای پرتاب کرد و زخم بر جسمم گذاشت تیر باران شد پدر م

از حسن هر کس که در دل ذره ای هم کینه داشت نیزه ای پرتاب کرد و زخم بر جسمم گذاشت تیر باران شد پدر م
از حسن هر کس که در دل ذره ای هم کینه داشت نیزه ای پرتاب کرد و زخم بر جسمم گذاشت تیر باران شد پدر م
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
از حسن هر کس که در دل ذره ای هم کینه داشت نیزه ای پرتاب کرد و زخم بر جسمم گذاشت تیر باران شد پدر م

از حسن هر کس که در دل ذره ای هم کینه داشت

نیزه ای پرتاب کرد و زخم بر جسمم گذاشت

تیر باران شد پدر من سنگ باران ای عمو

وای از سنگینی نعل سواران ای عمو

مادرم را گو ببیند قاسمش رعنا شده

سیزده ساله یتیمش هم قد سقا شده

بند بند پیکر من ای عمو از هم گسست

مفصلم از هم جدا شد استخوان هایم شکست

عده ای با نیزه و یک عده با تیرم زدند

دوره ام کردند و راحت تیغ و شمشیرم زدند

می شنیدم یک نفر فریاد زد در همهمه :

می زنم ضربه به پهلویش ز بغض فاطمه

رضا رسول زاده


تعداد بازديد : 257
دوشنبه 22 آبان 1391 ساعت: 9:14
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف