تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
|
ديگر رسيده قصه به آخر... جدا شدن...
سخت است خواهري ز برادر جدا شدن
با دلهره كنون كه بغل مي كني مرا
يعني فراق ، با دل مضطر جدا شدن
پنجاه سال صبح و شبم با تو سر شده
آهسته رو زمان ز خواهر جدا شدن
تو از مدينه ياد ز يحيي كني چرا ؟
يعني رسيده است دم سر جدا شدن ؟
بگذار تا گلوي تو را بوسه اي زنم
حيف است حنجر تو به خنجر جدا شدن
تو مي روي و غصه ي من مي شود شروع
از دختران فاطمه معجر جدا شدن...
پيش نگاه غمزده ي كودكان تو
يكسر سر شهيد ز پيكر جدا شدن...
از ما زنان بپرس زماني كه تنگ شد
درد آور است النگو و زيور جدا شدن...
رضا رسول زاده
تعداد بازديد : 159
یکشنبه 21 آبان 1391 ساعت: 9:21
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب