پیرهن را یادگار مادرش را پس بده بی حیا انگشت و آن انگشترش را پس بده این عروسک مال تو این تکه نان ر

پیرهن را یادگار مادرش را پس بده بی حیا انگشت و آن انگشترش را پس بده این عروسک مال تو این تکه نان ر

پیرهن را یادگار مادرش را پس بده بی حیا انگشت و آن انگشترش را پس بده این عروسک مال تو این تکه نان ر

پیرهن را یادگار مادرش را پس بده بی حیا انگشت و آن انگشترش را پس بده این عروسک مال تو این تکه نان ر

پیرهن را یادگار مادرش را پس بده بی حیا انگشت و آن انگشترش را پس بده این عروسک مال تو این تکه نان ر
پیرهن را یادگار مادرش را پس بده بی حیا انگشت و آن انگشترش را پس بده این عروسک مال تو این تکه نان ر
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
پیرهن را یادگار مادرش را پس بده بی حیا انگشت و آن انگشترش را پس بده این عروسک مال تو این تکه نان ر

پیرهن را یادگار مادرش را پس بده

بی حیا انگشت و آن انگشترش را پس بده

این عروسک مال تو این تکه نان را هم ببر

هر چه می خواهی بزن اما سرش را پس بده

چشم و نامحرم زیاد است بر سر بازار شام

عمه ام طاقت ندارد معجرش را پس بده

آیه آیه شد علی اکبر ، و بابایم خمید

جان زهرا آیه های کوثرش را پس بده

کل امید دل بابا علی اکبر است

مصطفی و مادر و آن حیدرش را پس بده

اصغرم را من خودم دیدم که گرگی میدرید

راس او را که ربودی پیکرش را پس بده

بی قرار اصغر است و چشم او گریان رباب

پس بیا و مرحم چشم ترش را  پس بده

آب ها مال شما و مشک ساقی مال تو

لا اقل دست امیر لشکرش را پس بده

هر دو چشمان عمویم مثل گوهر بوده اند

دست او را که ندادی گوهرش را پس بده

این عروسک مال تو این تکه نان را هم ببر

هر چه می خواهی بزن اما سرش را پس بده

 

شاعر: مصططفي شالباف


تعداد بازديد : 165
شنبه 20 آبان 1391 ساعت: 10:02
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف