تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
|
حسین(ع)
از مهر حسین ابن علی(ع) لبریزم / خونم به ره ولای او می ریزم
با یاد حسین(ع) بهاریم بی یادش / دلمرده ام و غمزده چون پاییزم
با هر طپشی حسین(ع) بگوید دل من/ مدهوش چنین نغمه ی شورانگیزم
دردوره ی آخرالزمان سینه زنان / از غیر حسین(ع) سوی حسین(ع) بگریزم
عمری که حسین(ع) گفته ام و می گویم / در وقت ممات و روز رستاخیزم
تا بر سر قبر من بگویند حسین(ع) / مستانه کفن درم زجا برخیزم
حمید رضا گلرخی
با تشکر از آقای گلرخی به خاطر ارسال این شعر
تعداد بازديد : 193
پنجشنبه 18 آبان 1391 ساعت: 20:32
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(2)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب
این نظر توسط حمید رضا گلرخی در تاریخ 1391/08/29 و 15:01 دقیقه ارسال شده است | |||
بخشی از سروده های حمید رضا گلرخی برای محرم 1391
فتواي زينب(س) اهل عالم بشنويد اين مطلبم/بي خودازخود گشته درتاب وتبم مجتبايي(ع) من مسلمان گشته ام / حقّ پرستم مدّعايم يا ربم رهرو راه محمد(ص) هستم و / حيدريم(ع) شيعه ي اين مكتبم لطف زهرا(س) شامل حالم شده / نوكري آل احمد(ص) منصبم مِي پياپي تا گلو نوشيده ام / آن چنان كه مي چكد مِي از لبم مِي كه مي گويم مِي ثارالَّهيست / آري آري از حسين(ع) لبالبم جنّت من هيات و شكرخدا/با حسين(ع)طي مي شودروزو شبم به وفاي قمر هاشميان / فاش مي گويم حسيني(ع) مذهبم سر براي غم بي سر شكنم / پيرو فتواي بي بي زينبم(س) «3 شنبه ، 30 خرداد 91 ، 28 رجب 1432» ازدحام گودال صيدي افتاده به دام و همه ي صيّادان/دور او حلقه زده بال و پرش مي برّند سينه ي مجروح و آه و لگد پي در پي / مي زنند و نفساي آخرش مي برّند خواهري از روي تَلّ و مادري درگودال/هر دولرزيدن و ديدن كه سرش مي برّند اثربوسه ي زهرايي(س)زينب(س)اين است/از قفا گردن وحلق وحنجرش مي برّند ازدحاميست به گودال و سرِ سر ، دعواست/ پيرهنِ كهنه و بند كمرش مي برّند مي زنند خنده كنان سر،به سرِسرنيزه/ رشته ي قلب وحيات خواهرش مي برّند «2 شنبه 22 آبان 1391 ، 27 ذی الحجّه 1433 وداع آخر اي برادر جان فداي ديده ي از غم ترت / مي زند آتش مرا سوز وداع آخرت مي روي و مي بري همراه خود جان از تنم / اندكي صبري نما رحمي به حال خواهرت سايه ي سر، سيّد و تاج سرِ زينب(س)حسين(ع)/ همچو پروانه بگردم يا اخا دور سرت بر كمر دستت گرفته اي و مي دانم چرا / سخت و سنگين است غم هجر امير لشگرت نيم روزي شد سپيد موي سر و رويت اخا / واي من كرده چه با تو داغ مرگ اكبرت(ع) خون سرخ ، با هر نفس بيرون زند از زره ات / مانده بر پيشانيت زخم عدوي كافرت با لبي عطشان و سوزان عزم ميدان كرده اي / از يسار و از يمين صف بسته اند دور و برت پادشاه بي سپاه ، تنهايي و بي ياوري / گر مرا رخصت دهي گردم برادر ياورت مادر پهلو شكسته ام وصيّت كرده است / جاي او بوسه زنم در كربلا بر حنجرت واهمه دارم هنوزم از نگاه ساربان / اي كريم اِبنِ كريم همره مَبَر انگشترت بعد تو با يك جهان دلواپسي و اضطرار / گر پدر خواهد چه گويم در جواب دخترت «جمعه 5 آبان 1391 ، عيد قربان 10 ذي الحجّه 1433» دختركي مي لرزد آسمان تيره و تار گشته زمين مي لرزد / عرش و فرش در غم سلطان مبين مي لرزد دَم گرفته فاطمه(س) ، حسين(ع) غريب مادر / از دَم حيدريش(ع) شمر لعين مي لرزد بس كه با ناله و آه ، دويده تا به قتلگاه / زانوي زينب(س) محزون و غمين مي لرزد در هجوم لشگر سيلي و تازيانه ها / دل طفلان يتيم و بي معين مي لرزد شانه هايي كه نشان كعب ني دارد از / هق هق گريه و آه آتشين مي لرزد بس كه سيلي زده بر صورت گلهاي حسين(ع) / دست سنگين عدوي لاله چين مي لرزد لاله اي پاره شده در طمع گوشواره / مثل بيد دختركي زار و حزين مي لرزد در كنار علقمه دستي فتاده بر زمين / در مدينه بدن اُمِّ بنين مي لرزد «4 شنبه 26 مهر 1391 ، 1 ذي الحجّه 1433» اشك غم شب عاشورا و ديده ي فلك گريان است / فاطمه (س) بهر جگر گوشه ي خود نالان است زينب(س) مظلومه با چشمان خيس اشك غم / بي قرار غربت و مظلومي جانان است شاه آزاده ي مظلومان حسين اِبنِ علي(ع) / با لبي عطشان و سوزان قاري قرآن است عصر فردا بدن بي كفنش در گودال / بر سرِ نيزه ي دشمن سرش آويزان است سينه اش شكسته گردد و ببيند زينب(س) / بر تمام بدنش جاي سُمِ اسبان است «آبان 1391 ، ذي الحجّه 1433» شور عزا در دل اهل حرم شور عزا افتاده است / ناله ي اَمَّن يُجيب در خيمه ها افتاده است از شرار تشنگيِّ لاله هاي فاطمه(س) / شعله ها بر خرمن آل عبا افتاده است كودك شش ماهه اي بيهوشِ سوز تشنگي / بر روي دستان مادر بي صدا افتاده است اي عمو جان اَلعطش ، ذكرِ لبِ لب تشنگان / ولوله از اَلعطش ها در سما افتاده است لاله ها در انتظار جرعه ي آبي ولي / بر زمين سقّاي دشت كربلا افتاده است بيرق خونين پرچمدار لشگر حسين(ع) / زير دست و پاي كوفيان رها افتاده است از طنين جانگداز ناله ي اَدرك اَخا / لرزه بر جسم عزيز مصطفي(ص) افتاده است قد خميده آمد و ديدش حسين ابن علي(ع) / پاره پاره پيكر آن با وفا افتاده است آن دو دستي را كه بوسيده عليِّ مرتضي(ع) / روي خاك علقمه از تن جدا افتاده است بين دو ابروي پيوسته ي او فاصله و / از عمود آهنين فرقش دو تا افتاده است دشمنان در شادي و در هلهله امّا حسين(ع) / در كنار پيكر سقّا ز پا افتاده است «شنبه 29 مهر 1391 ، 4 ذي القعده 1433» لاله ي پرپر دل من خوش به اين بود كه اكبر(ع)دارم/در برم شبه نبي(ع)ثاني حيدر(ع)دارم ولي صد حيف كه هستي من ازدستم رفت/ شاخه شمشاد كه نه،لاله ي پرپردارم خاك غم بر سر عالم كه زبعد پسرم / خاطر غمزده و ديده پر اختر دارم اِربا"اِربا بدنش اين جگرم پاره نمود / نتوانم زروي خاك تنش بردارم پهلوي نيزه فرو رفته ي او مي بينم / ياد پهلوي لگد خورده ي مادر دارم «4 شنبه 10 آبان 1391 ، ميلادامام هادي(ع)15 ذي الحجّه 1433» گوش تا گوش علي(ع)جان مي كُشد غم مادرت را / چو مي بينم به روي ني سرت را براي اين كه اين صحنه نبيند / بگيرم چشمهاي خواهرت را دلم خوش بود تنت در زير خاك است / ولي بيرون كشيدن پيكرت را سه شعبه تيري كه عبّاس(ع)كُش بود / بريده گوش تا گوش حنجرت را عدو تا كه نيفتد بر روي خاك / به نيزه بسته راس اطهرت را ز روي نيزه قلبم را مسوزان / ببند مادر دو چشمان ترت را «3 شنبه 9 آبان 1391 ، 14 ذي الحجّه 1433» آرزوي دل اي قاسمم(ع) به آرزوي دل رسيده اي / خونين كنار شبه نبي(ص) آرميده اي مي خواستم عصاي پيري مادر شوي ولي / دل را بريدي و ز برم پر كشيده اي آن گونه شد علي(ع)، زره داشت بر تنش ولي / ديدم كه بي زره سوي جانان دويده اي از زخم فرق منشق تو بس كه رفته خون / تغيير كرده اي ولدي رنگ پريده اي در اين يه ساعتي كه تو رفتي و آمدي / اي نوجوان من چه قدر قد كشيده اي آخر چه كرده اي كه ترا اين همه زدن؟ / با مادرت بگو كه در آن جا چه ديده اي؟ انگار كه استخوان تنت نرم گشته است / اي واي كه رشته رشته بريده بريده اي مانند فاطمه (س) شده خرد سينه ات بگو / آيا صداي ضجّه ي بابا شنيده اي؟ «شنبه 13 آبان 1391 ، 18 عيد غدير خم ذي الحجّه 1433» قطره هاي شبنم من حاضرم براي حسين(ع) ترك سر كنم / آماده ام به راه ولايش خطر كنم مظلوم تر از عموي غريبم نديده ام / از غربتش تمامي عالم خبر كنم اين كار عشق و دل بُوَد اي عقل برو كنار / مستانه سوي حضرت دلبر سفر كنم تنها فتاده و همه با كينه مي زنند / ديگر نبايد عمّه ز رفتن حذر كنم با گريه مي دوم ز حرم سوي قتلگاه / از بين تير و نيزه و شمشير گذر كنم تابي ندارد اين دل محزون و كوچكم / آخر چگونه زخم تنش را نظر كنم لبهاي تشنه اش كه ترك خورده از عطش / با قطره هاي شبنم اين ديده تر كنم تيغي اگر عدو بِكِشد بهر كشتنش / مردانه هر دو دست خودم را سپر كنم من وارث غريبي بازو شكسته ام / بايد ز كوچه گويم و ياد پدر كنم در قتلگاه كرببلا جاي مجتبي(ع) / من حاضرم براي حسين(ع) ترك سر كنم «شنبه 13 آبان 1391 ، عيد غدير 18 ذي الحجّه 1433» شاخه سار مهر اي شاخه سار مهر و وفا سايه ي سرم / سالار زينبي(س) دل و دلدارو دلبرم مي سوزم از شراره ي اندوهِ غربتت / مظلومي و براي تو محزون و مضطرم تنها اشاره اي بنما و نظاره كن / سر مي دهم به راه تو سردار و رهبرم اي شاه كم سپاه دلاور حسين(ع) من / خواهر فداي بي كسيت اي برادرم تنهاترينِ خواهر غمديده غم مخور / آورده ام دو لاله ي زيباي اطهرم رخصت بده كه عازم ميدان شوند اخا / پرپر شوند به راه ولاي تو سرورم گر اذنشان نمي دهي آماده اند ترا / سوگند دهند به پهلوي مجروح مادرم آماده ام برادر مظلوم و تشنه لب / بينم به روي ني سر اين دو برابرم «1 شنبه 14 آبان 1391 ، 19 ذي الحجّه 1433» لاله هاي خونين نيمه ي شب خرابه ي ويران / غرق درياي رنج و تشويشم باورش بهر من بُوَد مشكل / اي پدر با سر آمدي پيشم سر تو مي نهم روي سينه / خرمن گيسوي تو مي بويم آروم آروم بخواب بابايي / تا كه قصّه براي تو گويم شبي غرق ستاره هاي قشنگ / بين رويا ديدم كه آزادم از روي نيزه ديده تر ديدي / كه چگونه ز ناقه افتادم روي خاكا نشسته بودم كه / ديدم آن مرد خشمگين آمد لب گشودم به او بگم...آقا/ ناگهان بي هوا تو گوشم زد شايدم پرسي اي رقيّه(س)چرا/ لاله هاي گوش تو خونين است يك اشاره فقط كنم بابا / دست دشمن بزرگ و سنگين است به عمويم بگو تو اي بابا / زجر دون بي حيا و نامرده بس كه بر جسم من لگد زده است / همه ي پيكرم ورو كرده كوفه و دشت كربلا به كنار/ واي ز شام و ز اهل بد نامش نا سزاها و طعنه ها به كنار / مي باريد سنگ و آتش از بامش به عزيزان آل پيغمبر(ص) / كنج ويرانه اي مكان دادند نانجيبها به كودكان علي(ع) / اندكي خرده هاي نان دادند من ندانم چه سِرّ و رازي بود / دست به پهلو دم بلند شدنم يا علي(ع) تا همين كه مي گفتم / همه با تازيانه مي زدنم بين كوچه دم خرابه ي شام / تا كه يك دختري مرا مي ديد رو به همبازيان خود مي گفت / اين يتيم است بازيش ندهيد شمع عشقم ، ز پروانه ي تو / غير خاكستري نيست اثري آن قدر گريه مي كنم بابا / تا كه همراه خود مرا ببري «5 شنبه 18 آبان 1391 ، 23 ذي الحجّه 1433» بيا تا برويم دل اسير غمي عظماست بيا تا برويم / ديده از گريه چو درياست بيا تا برويم سينه مالامال دردِ غربت و رنج و مَحَن / در دلم آشوب و غوغاست بيا تا برويم اضطرار و بي شكيبايي و تشويشم ببين / خون جگر زينب(س) كبراست بيا تا برويم ديدن اين سرزمين بند دلم را پاره كرد / كربلا وادي غمهاست بيا تا برويم سوزآهي مي رسد حسين(ع) غريب مادر / ناله ي جانسوز زهرا(س)ست بيا تا برويم بهر استقبال ما اين همه لشگر آمده / بزم قرباني مهياست بيا تا برويم هر طرف مي نگرم دل نگران مي بينم / نيزه اي رو به روي ماست بيا تا برويم چشمشان شوراست ومي گويند زماه هاشمي/چقدرخوش قدوبالاست بيا تا برويم خيره گشته حرمله(لع) سوي عليّ اصغرت(ع)/ حيف اين غنچه ي زيباست بيا تا برويم تا نبيني عليّ اكبر(ع) ليلايت(س) را / بِسُّيُوفٍ اِربا" اِرباست بيا تا برويم تا نبيني بدن بي جوشن اِبن الحسن(ع) / توتيا بر خاك صحراست بيا تا برويم تا نبيني در كنار علقمه از تن جدا / بر زمين دستان سقّاست بيا تا برويم تا نبيني از سر سر نيزه با چشمان تر / بر سر شش ماهه دعواست بيا تا برويم تا نبيني بسته بر زنجير و بشكسته جبين / خواهرت اسير اعداست بيا تا برويم «جمعه 19 آبان 1391 ، 24 ذي الحجّه 1433» سلام من به مُحرّم سلام من به مُحرّم ماه محنت و ماتم / به مرثيه به تعزيّه به ديده هاي خيس غم سلام من به مُحرّم به بيرق و مشك و عَلَم / به طبل و سنج و كُتل و كتيبه هاي محتشم سلام من به مُحرّم به دسته هاي سينه زن / به غربت و مظلوميِّ شهيد بي غسل و كفن سلام من به مُحرّم به هياتاي عالمين / به روضه هاي جانگداز به ضجّه هاي يا حسين(ع) سلام من به مُحرّم به لطمه ي رو گونه ها / به شور بدمستي عشق هروله ي ديوونه ها سلام من به مُحرّم به چاووش بانگ عزا / حديث«فَبكِي لِلحسين(ع)» گريه هاي امام رضا(ع) سلام من به مُحرّم به اشك مهدي(عج) زهرا(س) / به ناله هاي فاطمه(س) براي شاه سرجدا ***** سلام من به كربلا به زائراي ديده تر / به عاشقاي سوخته دل به ذاكراي نوحه گر سلام من به كربلا به خاك بين الحرمين / به پرچم سرخ حرم ضريح شش گوش حسين(ع) ***** سلام من به حسين(ع) و به سردار مودبش / به خطبه ي فاطميِّ اُمُّ المصائب زينبش(س) سلام من به حسين(ع) و به كاروان غريبش / به حُرّ و عابس و جون و به بُرير و به حبيبش سلام من به حسين(ع) و بي بي رباب(س) و سكينه(س)/به نجمه(س) و اُمِّ ليلا(س) به لاله هاي مدينه سلام من به حسين(ع) و به نايبش پور عقيل / به لاله هاي مسلمي(ع) كه عاقبت شدن قتيل سلام من به حسين(ع) و شهيداي گلگون بدن / به عبدالله(ع) و به قاسم(ع) يتيماي امام حسن(ع) سلام من به حسين(ع) و به نغمه هاي بر لبش / به عون(ع) و هم به محمد(ع) دو گل سرخ زينبش(س) سلام من به حسين(ع) و به حيدر(ع) كرببلا / به آن موذّني كه شد بِسُّيُوفٍ اِربا" اِربا ***** سلام من به وفا شهزاده ي اُمُّ البنين(س) / ساقي خشكيده لبِ بي دست خونين بر زمين سلام من به لبهاي تشنه ي اصغر(ع) حسين(ع) / به مُضطرّ كرببلا لاله ي پرپر حسين(ع) سلام من به قتلگاه به پيكر بي سر شاه / به خواهري كه از رو تَل مي گفت حسين(ع) با اشك و آه سلام من به خيمه گاه به گلهايي كه سوخته شد / به ديده هايي كه سوي سرِ رو نيزه دوخته شد سلام من به دختري كه گوشواره اش رو كشيدن / به پاي پر آبله اي كه روي خارها دويدن سلام من به غنچه اي كه روي ني شكفته شد / به تكبير و اذاني كه از سر نيزه گفته شد سلام من به ياسي كه پوشيده پيرهن لاله / به روي سيلي خورده ي بي بي زهراي(س) سه ساله سلام من به سجّاد(ع) و به بازوان بسته اش / به عمّامه ي سوخته و به آن دل شكسته اش سلام من به زينب(س) و بر آن دل صبور او / به سرهاي به روي ني به خون جاري از گلو «5 شنبه 18 اسفند 1390 ، 15 ربيع الثّاني 1432» عشق و ايمان كشته ي لب تشنه ي اسلام و قرآن مسلم(ع) است/عيد قربان ذبح و قرباني جانان مسلم(ع)است نايب و سفير عشق اسير بر زنجير عشق / اِبنِ عَمِّ حضرت شاه شهيدان مسلم(ع) است پهلواني بي قرين همچون يلِ اُمُّ البنين(س) / حمله ور بر مشركين چون شير غرّان مسلم(ع) است در ره خون و شرف با ذكر يا شاه نجف / جان نهاده روي كف با عشق و ايمان مسلم(ع) است بي بديل قامت شكيل ، نسب اصيل پور عقيل / بر خليل مظلوم قتيل با كام عطشان مسلم(ع) است كوفيان نامهربان ، با ميهمان خسته جان / بين اين نامردمان از غم پريشان مسلم(ع) است بي حبيب و بي شكيب ، تنها و غمگين و غريب / در ميان كوفه سرگردان و حيران مسلم(ع) است آن نكو كه زده رو داده به دستان عدو / دو گل خوش رنگ و بو با چشم گريان مسلم(ع) است از يسار و از يمين نازل ز هر سو سنگ كين / سر جدا روي زمين خونين و غلتان مسلم(ع) است |
برای دیدن نظرات بیشتر روی شماره صفحات در زیر کلیک کنید