تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
|
با هر خداحافظ که در دور و برش ریخت
بال و پر پروانه با خاکسترش ریخت
در پیش روی حسرت چشمان بابا
می رفت و صدها آرزو پشت سرش ریخت
هر جا که بوده کربلا یا در مدینه
با زخم اول، زود قلب مادرش ریخت
او اوّلین رزمنده بود پس بدیهی ست
یک لشکر تازه نفس روی سرش ریخت
آن قدر پاشیده شده گل برگ هایش
حتی زره طاقت نیاورد آخرش ریخت
اخر نشد "بابا" بگوید،بی صدا رفت
با آنکه هرچه داشت را در حنجرش ریخت
ناباورانه برگ برگ آرزو را
با گریه بابا در عبای باورش ریخت
تعداد بازديد : 219
پنجشنبه 11 آبان 1391 ساعت: 10:23
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب