به چشمه های زمین داد آبرویش را به شاخه های درختان سپرد مویش را شکفت با نفس تیغ و خنجر و آن گاه ب

به چشمه های زمین داد آبرویش را به شاخه های درختان سپرد مویش را شکفت با نفس تیغ و خنجر و آن گاه ب

به چشمه های زمین داد آبرویش را به شاخه های درختان سپرد مویش را شکفت با نفس تیغ و خنجر و آن گاه ب

به چشمه های زمین داد آبرویش را به شاخه های درختان سپرد مویش را شکفت با نفس تیغ و خنجر و آن گاه ب

به چشمه های زمین داد آبرویش را به شاخه های درختان سپرد مویش را شکفت با نفس تیغ و خنجر و آن گاه ب
به چشمه های زمین داد آبرویش را به شاخه های درختان سپرد مویش را شکفت با نفس تیغ و خنجر و آن گاه ب
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
به چشمه های زمین داد آبرویش را به شاخه های درختان سپرد مویش را شکفت با نفس تیغ و خنجر و آن گاه ب

به چشمه های زمین داد آبرویش را

به شاخه های درختان سپرد مویش را

شکفت با نفس تیغ و خنجر و آن گاه

به بادهای پسین داد عطر و بویش را

نشست، حوصله شد، دانه کرد با دقت

انار شاخه ی خشکیده ی گلویش را

انار را به زمین زد به خون خود غلتید

چه شاعرانه گرفت آخرین وضویش را

رسیده بود به پایان قصّه اش امّا

ادامه داد قدم های جست و جویش را

 

شاعر: مهدی رحیمی


تعداد بازديد : 329
دوشنبه 01 آبان 1391 ساعت: 10:31
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف