یک شب دلم بهانه ی کرب و بلا گرفت قلبم شکست و دور و برش را خدا گرفت پس پا شدم به نیت روضه، که ناگه

یک شب دلم بهانه ی کرب و بلا گرفت قلبم شکست و دور و برش را خدا گرفت پس پا شدم به نیت روضه، که ناگه

یک شب دلم بهانه ی کرب و بلا گرفت قلبم شکست و دور و برش را خدا گرفت پس پا شدم به نیت روضه، که ناگه

یک شب دلم بهانه ی کرب و بلا گرفت قلبم شکست و دور و برش را خدا گرفت پس پا شدم به نیت روضه، که ناگه

یک شب دلم بهانه ی کرب و بلا گرفت قلبم شکست و دور و برش را خدا گرفت پس پا شدم به نیت روضه، که ناگه
یک شب دلم بهانه ی کرب و بلا گرفت قلبم شکست و دور و برش را خدا گرفت پس پا شدم به نیت روضه، که ناگه
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
یک شب دلم بهانه ی کرب و بلا گرفت قلبم شکست و دور و برش را خدا گرفت پس پا شدم به نیت روضه، که ناگه

یک شب دلم بهانه ی کرب و بلا گرفت

قلبم شکست و دور و برش را خدا گرفت

پس پا شدم به نیت روضه، که ناگهان

دیدم بهشت آمد و دست مرا گرفت

ای زائری که می روی آهسته تر برو!

شوق غم حسین، مرا هم فرا گرفت

اذن دخول خواندم و وارد شدم ولی

دیدم بهشت، گوشه ای از عرش جا گرفت

در مجلسی که جای رسولان وحی بود

هر کس نشست خلوت غار حرا گرفت

روضه شروع شد، همه ی عرش گریه کرد

حتی خدا دلش ز غم کربلا گرفت

بالای عرش منبری از نور چیده شد

اقراء، که هر که خواند دلش ارتقا گرفت

از بین شاعران درش محتشم که خواند

از دست های سبز پیمبر عبا گرفت

شاعر نوشت بیتی و از دست مادری

یکشب برای هیئت خود کربلا گرفت

آن سر که روی دامن معراج جای داشت

آخر چه شد که جا به سر نیزه ها گرفت

 

شاعر: رحمان نوازنی


تعداد بازديد : 369
دوشنبه 01 آبان 1391 ساعت: 10:11
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف