تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
![]()
|
سه ساله دخترت افتاده از نفس، بابا!
دگر مرا ببر از کنج این قفس، بابا!
به جز تو کآمدهای، امشبی به دیدارم
نزد سری به یتیم تو، هیچ کس، بابا!
از آن دمی که سرت را به نیزهها دیدم
به لب مرا بُوَد این یک کلام و بس: «بابا»
به پیشواز تو گر نامدم، مکن عیبم
که زخم دیده دو پایم ز خار و خس، بابا!
از آن چه دید یتیمت ز کربلا تا شام
تمام راه چو من ناله زد جرس، بابا!
مرا ببر که فتادم ز پا در این ویران
دگر نمانده مرا راه پیش و پس، بابا!
تعداد بازديد : 853
شنبه 15 مهر 1391 ساعت: 8:31
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب