شعر گودال قتلگاه _ علیرضا خاکساری بس کن حسین سربه سر نیزه ها مکن بس کن حسین مادرمان را صدا مکن ب

شعر گودال قتلگاه _ علیرضا خاکساری بس کن حسین سربه سر نیزه ها مکن بس کن حسین مادرمان را صدا مکن ب

شعر گودال قتلگاه _ علیرضا خاکساری بس کن حسین سربه سر نیزه ها مکن بس کن حسین مادرمان را صدا مکن ب

شعر گودال قتلگاه _ علیرضا خاکساری بس کن حسین سربه سر نیزه ها مکن بس کن حسین مادرمان را صدا مکن ب

شعر گودال قتلگاه _ علیرضا خاکساری بس کن حسین سربه سر نیزه ها مکن بس کن حسین مادرمان را صدا مکن ب
شعر گودال قتلگاه _ علیرضا خاکساری بس کن حسین سربه سر نیزه ها مکن بس کن حسین مادرمان را صدا مکن ب
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
شعر گودال قتلگاه _ علیرضا خاکساری بس کن حسین سربه سر نیزه ها مکن بس کن حسین مادرمان را صدا مکن ب

بس کن حسین سربه سر نیزه ها مکن

بس کن حسین مادرمان را صدا مکن

بس کن حسین هستی من سایه ی سرم

بس کن حسین جان من و جان مادرم

ای کشته ی فتاده به هامون حسین من

ای صید دست و پا زده در خون حسین من

بس کن که این طائفه آبت نمی دهند

این ها همه کر اند جوابت نمی دهند

ای پاره پاره زیر لگد ها رفو شدی

در زیر چکمه های عدو زیر و رو شدی

رحمی نمی کنند به تن نیمه جان تو

دیدم زدند نیزه به سقف دهان تو

گفتم مرو راهی گودال میشوی

در زیر نعل تازه لگدمال میشوی

گفتم مرو سرت ز قفا می برند حسین

گرگان ز پاره های تنت می خورند حسین

گفتم مرو ز داغ تو قلبم شود کباب

گفتم مرو خانه ی عمرم شود خراب

دیگر پس از تو هم قدم غصه ها شدم

آری اسیر قافله ای بی حیا شدم


تعداد بازديد : 985
جمعه 24 شهریور 1391 ساعت: 11:18
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف