محمد سهرابی امام حسن مجتبی(ع)-مدح سرم را در عدم خاک تو کردند تو را سینه، مرا چاک تو کردند ت

محمد سهرابی امام حسن مجتبی(ع)-مدح سرم را در عدم خاک تو کردند تو را سینه، مرا چاک تو کردند ت

محمد سهرابی امام حسن مجتبی(ع)-مدح سرم را در عدم خاک تو کردند تو را سینه، مرا چاک تو کردند ت

محمد سهرابی امام حسن مجتبی(ع)-مدح سرم را در عدم خاک تو کردند تو را سینه، مرا چاک تو کردند ت

محمد سهرابی امام حسن مجتبی(ع)-مدح سرم را در عدم خاک تو کردند تو را سینه، مرا چاک تو کردند ت
محمد سهرابی امام حسن مجتبی(ع)-مدح سرم را در عدم خاک تو کردند تو را سینه، مرا چاک تو کردند ت
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
محمد سهرابی امام حسن مجتبی(ع)-مدح سرم را در عدم خاک تو کردند تو را سینه، مرا چاک تو کردند ت

 امام حسن مجتبی(ع)-مدح

 

سرم را در عدم خاک تو کردند

تو را سینه، مرا چاک تو کردند

تو را با ناز لولاک آفریدند

مرا اِعراب لولاک تو کردند

تو را در حمد، مالک نام دادند

مرا هم جُزء املاک تو کردند

اگر ما را گِل از عشقت سرشتند

به آب چشم نمناک تو کردند

حدیث شمع را بر خاک لیلى

از آن بزم طرب ناک تو کردند

تو فهمیدى گدایت مستحق است

مرا ممنون ادراک تو کردند

چه روى دل گشائى دارى اى یار

عجب بزم صفائى دارى اى یار

مُقیم شال سبز دلبرانم

سرشکم کز گریبانى روانم

نرویَد از مزارم جُز لطافت

که من هم بهره‏مند از آسمانم

به جز خاک قدوم عشق بازان

نباشد در میان سُرمه دانم

خریدار غمم، مسکین دردم

گرفتار توأم سرگرم جانم

گدایت جبرئیل و عرش جایت

رسولى، بنده‏اى، ربّى ندانم

پریشانم اگر دیوانه هستم

سر زلفى پىِ یک شانه هستم  

خزان با خط سبز تو بهار است

لبم با یاد لعل تو خمار است

قعودت بستر سرخ حسینى

میان صلح تو صد ذوالفقار است

جمل از پا فتاد از نیزۀ تو

دو دست تو دو دست کردگار است

شهید کربلا خود بارگاهى ست

شهید مجتبى هم بى مزار است

نمى‏داند غمى جز بیقرارى

هر آن کس که اسیر این دیار است

دل از من بیقرارى از من اى یار

لطافت از تو زارى از من اى یار

بدانستم ز تو اکنون کرم چیست

ندارد فرق زَر یا که دِرَم چیست

هر آن جا که تویى میخانه آن جاست

به دنبال توأم دیگر حرم چیست؟

تو را مشتاق هستم هل اتایم

کنار روى تو دیگر اِرم چیست؟

اگر پاى غم تو در میان است

بپرس از پاى خود که این سرم چیست؟

اگر که شاهد خلق گدایى

تو می دانى که روح و پیکرم چیست؟

سرم با دامن تو انس دارد

بگو دردانۀ چشم ترم چیست؟

بسوزان و به بادم دِه سحرگاه

که بر پایت نشینم گاه و بیگاه


تعداد بازديد : 549
پنجشنبه 12 مرداد 1391 ساعت: 11:14
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف