دختری ماند از او دختری همچون خود او زینبی که همه عمر وقف برادر شده بود عزت و هیبت او هیمنه ی دشمن

دختری ماند از او دختری همچون خود او زینبی که همه عمر وقف برادر شده بود عزت و هیبت او هیمنه ی دشمن

دختری ماند از او دختری همچون خود او زینبی که همه عمر وقف برادر شده بود عزت و هیبت او هیمنه ی دشمن

دختری ماند از او دختری همچون خود او زینبی که همه عمر وقف برادر شده بود عزت و هیبت او هیمنه ی دشمن

دختری ماند از او دختری همچون خود او زینبی که همه عمر وقف برادر شده بود عزت و هیبت او هیمنه ی دشمن
دختری ماند از او دختری همچون خود او زینبی که همه عمر وقف برادر شده بود عزت و هیبت او هیمنه ی دشمن
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
دختری ماند از او دختری همچون خود او زینبی که همه عمر وقف برادر شده بود عزت و هیبت او هیمنه ی دشمن

دختری ماند از او دختری همچون خود او

زینبی که همه عمر وقف برادر شده بود

عزت و هیبت او هیمنه ی دشمن ریخت

خطبه خواند ، کوفه و می دید که حیدر شده بود

یک تنه خود یه سپاه است ، بترسد دشمن

چه کسی گفت که او لحظه ای مضطر شده بود

مضطر هم دیده اگر شد بخدا علت داشت

در پی  پوشیه و چادر و معجر شده بود

به کجا ختم شد این شعر چرا اینگونه  ؟

قافیه ها همگی مادر و دختر شده بود !

یاسر مسافر


تعداد بازديد : 135
سه شنبه 27 تیر 1391 ساعت: 17:56
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف