تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
|
در دلش قاصدکی بود خبر می آورد
دخترت داشت سر از کار تو در می آورد
همه عمرش به خزان بو ولی در این حال
اسمش این بود نهنهالی که ثمر می آورد
غصه می خرد ولی ید تو تسکینش بود
هر غمی داشت فقط نام پدر می آورد
او که می خواند تو را قافله ساکت می شد
عمه ناگه به میان حرف سفر می آورد
دختر و این همه غم آه سرم درد گرفت
یک نفر آن طرف انگار که سر می آورد
قسمت این بود که یک مرتبه خاموش شود
آخر او داشت سر از کار تو در می آورد
کاظم بهمنی
تعداد بازديد : 144
پنجشنبه 26 آبان 1390 ساعت: 12:34
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب