غمی که در خانه ...دشمنی که پشت در ست و مادری که به ناچار عازم سفر ست خودم کشیده ام از دردشان خبر دارم ب

غمی که در خانه ...دشمنی که پشت در ست و مادری که به ناچار عازم سفر ست خودم کشیده ام از دردشان خبر دارم ب

غمی که در خانه ...دشمنی که پشت در ست و مادری که به ناچار عازم سفر ست خودم کشیده ام از دردشان خبر دارم ب

غمی که در خانه ...دشمنی که پشت در ست و مادری که به ناچار عازم سفر ست خودم کشیده ام از دردشان خبر دارم ب

غمی که در خانه ...دشمنی که پشت در ست و مادری که به ناچار عازم سفر ست خودم کشیده ام از دردشان خبر دارم ب
غمی که در خانه ...دشمنی که پشت در ست و مادری که به ناچار عازم سفر ست خودم کشیده ام از دردشان خبر دارم ب
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
غمی که در خانه ...دشمنی که پشت در ست و مادری که به ناچار عازم سفر ست خودم کشیده ام از دردشان خبر دارم ب

غمی که در خانه ...دشمنی که پشت در ست
و مادری که به ناچار عازم سفر ست

خودم کشیده ام از دردشان خبر دارم
برای دختر خانه همیشه سخت تر است

که گیسوان پریشان بعداز امشب را
سپرده است به دست کسی که باخبر است

کسی که بر لبش امشب انار میخندد
کسی که دامنش از بغض سربریده تر است

کجاست دست یتیمی و کاسه ی شیری
گرفته تیغ به دستش هرآن که رهگذر است

سکوتِ ریخته در کوچه های شهرامشب
شبیه زهر فرو رفته تا ته جگر ست

کبوتری که پرش را شکسته اند اینجاست
صنوبری که نصیبش حسادت تبر است

غریب مثل دل فاطمه، حسن،  زینب
غریب وصف غم یک سپاه بی سپر است

از این به بعد کلون را یواش تر بزنید
دلی هنوز هم آویز میخ پشت در است


ساجده جبارپور


تعداد بازديد : 119
جمعه 05 تیر 1394 ساعت: 12:43
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف